< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

1401/11/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأصول العملية/أصالة الإستصحاب /تنبیه چهارم و پنجم استصحاب از منظر محقق خراسانی

 

تنبیه چهارم استصحاب در تدریجیات:

محقق خراسانی می‌فرماید: استصحاب فرق نمی‌کند در امور قاره باشد یا غیر قاره. مستصحب ما ثابت باشد یا متحرک؛ البته ثابت از منظر عرف و اگر نه با دقت عقلی تمامی موجودات متحرک است و ثابتی نداریم. اموری که تدریجی الوجود هستند هم استصحاب در آن جاری است؛ مثل زمان و فعل منوط به زمان (زمانیات)؛ همانند لیل و نهار که اگر یک اثری نسبت به شب خاصی مثل نماز شب باشد، اگر شک شود که شب باقی است یا نه استصحاب می‌شود و اگر در مورد روز، مثل روز جمعه در آخر روز شک کنیم که الآن روز باقی است یا نه؟ استصحاب می‌شود و استصحاب درست است.

اشکال: مستصحب باید ثابت باشد و یک تحققی داشته باشد تا شک بعد از تحقق آن مستصحب به وجود بیاید که یقین سابق و شک لاحق شود؛ اما اگر مستصحب متصرم الوجود باشد؛ یعنی هر آنی چیزی باشد غیر از آنی قبلی و دست خوش تحول باشد، بقاء ندارد و یک ثباتی که مورد استصحاب قرار گیرد نیست. ما در متصرم الوجود که بگوییم زمان مورد یقین بوده، الآن که شک کرده ایم آن زمان دیگر نیست و زمان بعدی فرا می‌رسد.

جواب: زمان هر چند بر اساس دقت عقلی ثبات ندارد و متصرم است؛ ولی از لحاظ عرف می‌شود برای هر قطعه از زمان یک نوع ثباتی در نظر گرفت. هر برهه‌ی از زمان و هر مقطع زمانی یک موجودیت ثابت و مستقر دارد.

بعد شرح می‌دهد در باره‌ی زمان که همراه با حرکت است باید توجه کرد که حرکت اگر قطعیه باشد استصحاب اشکال دارد و اگر توسطیه باشد اشکالی در کار نیست.

توضیحی در باره‌ی این دو قسم از حرکت:

حرکت در اصطلاح فلسفه به معنای دقیقش، تحول و تکامل اشیاء است. خود حرکت، یعنی سیر از مرحله بالقوه به مرحله بالفعل. در فلسفه گفته می‌شود حرکت اقسامی دارد از جمله حرکت تقدّمی و قهقرائی. در این رابطه گفتیم تحقیق این است که حرکت قهقرائی نداریم؛ مثالی که می‌زنند، مثل یک سیب است از زمانی که تازه شکوفه می‌کند، تکامل پیدا می‌کند تا یک سیب قابل استفاده می‌شود، این سیر تقدّمی است و اما همین سیب بعد از کامل شدن بر می‌گردد به عقب و شروع می‌کند به فاسد شدن و پژمرده شدن و گندیدن و خشکیدن، این سیر قهقرائی است. اما ما گفتیم علی التحقیق تعریف حرکت بدون اشکال و به طور امر قطعی فلسفی عبارت است از سیر من القوه الی الفعل یعنی سیر تکاملی و هیچ حرکت ارتجاعی و قهقرائی نداریم. در مثالی که گفته شده است سیر تکاملی است منتها سیر تکاملی هر چیزی به حسب خودش است که در آنجا هم از قوه شروع می‌شود تا به مرحله‌ی فعلیت می‌رسد.

زمان چیست؟ از نظر فلسفی معنای دقیق زمان تطبیق حرکت‌هاست. از تطبیق دو حرکت چیزی متولد می‌شود به نام زمان. حرکت زمین با حرکت خورشید تطبیق است و از طبیق آن شب و روز و ماه و سال به وجود می‌آید. اما اقسام حرکت نسبت به مقولات تقسیم می‌شود که بر پنج قسم است:

سه قسم قبل از بوعلی سینا بوده است:

حرکت در کم، حرکت در کیف و حرکت در أین. این سه تا قطعی بود. بوعلی سینا آمد حرکت در وضع را هم اعلام کرد که حرکت وضعی هم داریم. حرکت وضعی هر چند در مکان است ولی انتقالی است و چرخش سر جا است. کره زمین هم حرکت وضعی دارد و هم حرکت انتقالی. این چهار حرکت در فلسفه ارسطو تا زمان بوعلی به ثبت رسیده بود. پنجمین مقوله عبارت است از حرکت در جوهر که از ابتکارات صدرالمتألهین است. ایشان با ادله ثابت کرد و فلاسفه‌ی بعد از ایشان این حرکت را پذیرفته اند. این حرکت مشکلاتی را حل کرد از جمله ارتباط حادث با قدیم.

آن تقسیم را که محقق خراسانی در کفایه آورده است عبارت است از انقسام حرکت به قطعیه و توسطیه. اولی حرکت به سوی کمال است و حدود مشخصی ندارد و می‌رود تا به قوس صعودی اش برسد. آنا فآنا عوض می‌شود و این یکی از ادله حرکت جوهریه است «صورتی در زیر داری آنچه در بالاستی».

اما حرکت توسطیه عبارت است از حرکتی بین مبدأ و منتها که یک مجموعه‌ی است که بین مبدأ و منتها قرار دارد و زمان، محدود بین آن دوست؛ مثل شب که از غروب شرعی است تا طلوع فجر یا روز که از طلوع فجر تا مغرب شرعی است. هر یک از دو مقطع در حقیقت یک قطعه و یک برهه است و مورد استصحاب قرار می‌گیرد.

می‌فرماید اگر گفته شود که این حرکت توسطیه هم حرکت قطعیه می‌شود و آنا فآنا تجدد و تحول دارد و با حرکت قطعیه فرقی نمی‌کند.

در جواب می‌فرماید در عرف اخبار استصحاب دلالت می‌کند بر این که عرف چیزی را که واحد بداند قابل استصحاب است و این حرف شما برخواسته از دقت عقلی است.

آنگاه می‌فرماید همان اقسامی که در مورد استصحاب مربوط تع مستصحب قار گفته می‌شود، در مورد امر تدریجی هم جا دارد که عبارت است از استصحاب شخصی و استصحاب کلّی؛ مثلا در باره‌ی استصحاب شخصی تدریجی کسی شروع به خواندن سوره کرده است و بعد از خواندن مقداری شک می‌کند که این سوره به اتمام رسید یا هنوز باقی است، این یک امر تدریجی است و استصحاب آن هم تدریجی شخصی است. استصحاب کلّی مثل این که کسی شروع کند به خواندن سوره و بعد شک کند که تمام شد یا نه استصحاب کند طبیعت سوره را و فرد را در ضمن کلی استصحاب نماید.

قسم دوم استصحاب کلی مثل این که کسی یک سوره‌ی را قرائت کند ولی شک به وجود بیاید که مثلا این سوره بقره بود یا سوره حمد، شک بین طویل و قصیر است، در این صورت جا برای استصحاب وجود دارد.

قسم سوم را هم مورد اشاره قرار می‌دهد که فردی سوره‌ی از قرآن را خواند بعد شک می‌کند آن سوره‌ی که خوانده شد مقارن آن یا بعد از آن سوره‌ی دیگری هم مورد قرائت قرار گرفت یا نه؟ شاکله شاکله قسم سوم استصحاب کلی است.

تنبیه پنجم: این تنبیه در مورد استصحاب در زمانیات است؛ یعنی فعلی که مقید به زمان است؛ مثل صومی که مقید به نهار رمضان است یا صلاتی که مقید به اوقات خمسه است. در این صورت می‌فرماید اگر چنانچه فعل مقید به زمان باشد مسأله صوری دارد:

1- صورت اول این است که مکلف یا محقق، استصحاب کند خود قید را که زمان باشد و این فعل مقید به زمان است و خود زمان را استصحاب کند؛ مثل این که کسی روزه‌ی روز پنج شنبه یا جمعه را در نظر گرفته باشد، حالا این روز به آخر رسیده و شک کند روز به آخر رسیده یا نه؟ استصحاب می‌کند بقای همان قید را که زمان باشد. و هم چنین استحصاب خود امساک هم جا دارد.

2- مستصحب ما فعل زمان مند باشد؛ ولی شک در بقای زمان نیست؛ بلکه شک در بقای حکم است بعد از انقطاع زمان. صورت اول شک در بقای حکم برگرفته از شک در بقای زمان بود و صورت دوم شک در بقای حکم با علم به انقطاع زمان است و شک می‌شود که آیا حکم باقی است یا نه؟ این صورت خود بر دو قسم است:

قسم اول این است که زمان ظرف باشد. قسم دوم این است که زمان قید باشد. فرق بین ظرفیت و قیدیت این است که در صورتی که زمان ظرف باشد زمان متعلق طلب قرار نمی‌گیرد و در صورتی که زمان قید باشد زمان متعلق طلب قرار می‌گیرد. در تعبیر هم فرق می‌کند مثلا اگر مولی بگوید «ان فی یوم الجمعة یجب علیک اکرام الضیف». در اینجا زمان ظرف است و قید نیست و متعلق طلب نیست، در این صورت بعد از روز جمعه شک می‌کنیم که اکرام ضیف باز هم واجب است یا نه؟ وجوب آن را استصحاب می‌کنیم؛ چون ظرف متعلق طلب نبود و مستصحب مجرد و خالی از ظرف است و قابل استصحاب است. اما اگر زمان قید بود؛ مثلا مولی بگوید «یجب علیک اکرام الظیف فی یوم الجمعة» قید در متعلق امر قرار می‌گیرد، در این صورت استصحاب جا ندارد؛ چون قید جزء مطلوب بوده است و بعد از انتفاء قید مستصحب منتفی است و استصحاب بقاء جا ندارد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo