< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

1400/08/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: حجيت قطع/تجری /بررسی قبح فعلی و قبح فاعلی

 

امام حسن عسکری (ع) می‌فرماید: «ما ترك الحق عزيز إلا ذل، ولا أخذ به ذليل إلا عز.[1] » معیار، پای بندی به آن چه حق است می‌باشد. اگر کسی به حق پای بند بود، عزیز است و اگر نه ذلیل خواهد شد. حق از واجبات و محرمات است تا اعتقادات.

گفته شد در باره‌ی آثار نیت روایاتی به صورت متقابل آمده است؛ یعنی یک دسته از روایات عفو را اعلام می دارد و دسته‌ی دیگر عقاب را اعلام کرده که شیخ انصاری جمعی را بین آن دو بیان کرد.

تحقیق این است که این روایات به طور عمده روایات اخلاقی هستند و لحن اخلاقی داردند؛ لذا حامل حکم مولوی نمی‌باشند و از این روایات، عقاب یا حرمت به صورت یک حرمت شرعی و یک عقاب قطعی استفاده نمی‌شود؛ هر چند که کلمه حساب در این روایات آمده باشد، کنایه از توجه به نیت حسن و اجتناب از نیت سوء است. مؤید آن کلامی است از مولی امیر المؤمنین (ع) در نهج البلاغه نقل شده که می‌فرماید: «مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اللهُ عَلاَنِيَتَهُ[2] .» در باره‌ی حسن سریره توجه و ارشادی به عمل آمده است که انسان باید سعی کند تا حسن سریره داشته باشد. روایات مربوط به حسن سریره و سوء سریره است و سریره از موضوعات اخلاقی است که در بحث سلوک و اخلاق مطرح می‌شود، نه در احکام شرع؛ پس این دو دسته از روایات خارج از موضوع می‌باشند.

محقق خراسانی تجری و انقیاد را عنوان می‌فرماید و در باره‌ی تجری اظهار نظر صریحی دارد، می‌فرماید: حجیت قطع سه تا اثر دارد:

1- در صورت اصابت مثوبت می‌آودر؛ یعنی برای آدم ثوابی داده می‌شود.

2- در صورت مخالفت عقوبت می‌آورد و کسی که مخالفت کند، عقاب می‌شود.

3- قطع به حکم عقل وجوب ممتابعت دارد.

اگر قطع مخالفت شود؛ ولی مخالفتش در حد نیت باشد و به عمل تطبیق نکند، در اینجا چه حکمی دارد؟ مثلا فردی که مأمور بود دشمن مولی را به قتل برساند، این فرد مخالفت کرد و او را به قتل نرساند، بعد کشف شد که آن فرد دشمن نبوده؛ بلکه فرزند مولی بوده، در این صورت این مخالفت که به عمل منجر نشده آیا مستوجب مذمت و عقاب می‌شود یا نه؟

در مثال ها، گاهی یک خصوصیاتی در مثال می‌آید که نسبت به آن حکم یا اظهار نظر عقلاء فرق می‌کند. مثال مذکور خصوصیتی دارد. مثالی که خصوصیت ندارد مانند این که اگر مولی دستور داد که بروید از زائران امام عسکری (ع) استقبال کنید و این فرد نرفت، بعد روشن شد که زائران نیامده بودند. در اینجا خصوصیت عاطفی در کار نیست. نظر عقلاء نسبت به خصوصیات مورد فرق می‌کند.

محقق خراسانی می‌فرماید: «الحق إنّه يوجبه[3] » حق این است که این تخلف موجب عقاب است؛ «لشهادة الوجدان بصحة مؤاخذته ، وذمه على تجريه ، وهتكه لحرمة مولاه وخروجه عن رسوم عبوديته [4] » وجدان نسبت به جرئت و خروج از رسوم عبودیت شهادت می‌دهد. اگر مسأله دارای خصوصیت نباشد مثل خصوصیت فرزند و تخلف در حد عادی باشد، در این فرض محقق خراسانی می‌فرماید عقلاء به شهادت وجدان این فرد را مذمت می‌کند؛ چون هتک حرمت و خروج از رسوم عبودیت است.

این دلیل عقلی است یا عقلائی؟ یا شهادت وجدان است؟ درک دقیق از کلام محقق خراسانی این است که این دلیل در حقیقت عبارت است از دلیل عقلی کلامی عملی که وجدان شهادت می‌دهد که این مخالفت مورد مذمت قطعی عقلی است و خود این تقبیح قطعی عقلی را وجدان درک می‌کند، نه این که بر اساس احتمال و قرائن باشد. پس این فرد باید مذموم باشد و استحقاق عقاب داشته باشد.

استحقاق عقاب را قطعی اعلام می‌کند؛ اما استحقاق نسبت به خود نیت است یا فعل یا نسبت به معصیت یا نسبت به فعل متجرا به؟ از بیان ایشان استفاده می‌شود که اگر نیت منضم به فعل نشود و فقط نیت باشد، هیچ گونه اثری ندارد و اگر منجر به عمل شود آنجاست که خبث باطن و سوء سریره خودش را نشان می‌دهد؛ هر چند این فرد عمل را در واقع مخالفت نکرده باشد. در نتیجه عقاب یا استحقاق عقاب مربوط است به قصدی که متلبس به عمل باشد و قصد خالی از عمل مستوجب عقاب نخواهد بود.

در تصورات انسان آنچه که از باب وساوس است و از باب این که ذهن انسان محل حوادث متخالف است و یک وقت چیز بدی وارد آن می‌شود، از لحاظ فقهی خطورات اثر ندارد و تازه باید از آن حسن استفاده بشود و این خطورات دلیل قطعی بر وجود شیطان است که نه انسان به آن علم دارد و نه از طریق تجربه است، پس از طریق شیطان نفس است و می‌تواند سکویی باشد به سوی پرش به سوی معرفت حق. در نصایح اخلاقی هم آمده که اگر خطورات وارد شد، «لا اله الا الله» را تکرار کنید.

پس اگر نیت منجر به عمل شد و خبث باطن نشان داده شد که مبادرت به عمل صورت گرفت، هر چند که مطابقت با واقع نداشته باشد، این فرد هتک حرمت مولی کرده و باید عقاب شود. در چه حدی و توسط چه کسی؟ بحثی جداست و از منظر کلام این فرد مستحق عقاب است.

بعد دو دلیل می‌آورد:

1- این عمل دو عنصر دارد، یکی مربوط به فاعل می‌شود که خبث باطن و جرئت بر مولی از خودش نشان داده و دیگری مربوط به فعل است و فعل تابع واقع خودش است و با قطع فرد متجری واقع فعل تغییر نمی‌کند که از حسن به قبح یا بر عکس تغییر نماید. حسن و قبح واقعی فعل، تابع ملاکات است و با قطع جا به جا نمی‌شود؛ لذا اگر کسی یقین دارد که عملی را باید انجام دهد، در بحث کلامی عمل اگر معصیت نباشد عقابی ندارد و در بحث اصولی اجزاء معنا ندارد؛ برای این که خود عملی که مأمور به واقعی بود، انجام نگرفته است، در واقع مصلحت عمل درک نشده است و عملی که بدون ملاک و مصلحت واقعی انجام شود از لحاظ کلامی مصلحت ندارد و از لحاظ اصولی ملاک اجزاء را ندارد؛ بنابراین اگر کسی عملی را به قصد اطاعت انجام دهد و آن عمل مطابق با واقع نباشد، قاعده اجزاء جاری نمی‌شود هر چند آن فرد به خاطر انقیاد ممدوح است؛ ولی از جهت عمل مربوط به ملاک می‌شود که محقق نشده و لذا اجزائی در کار نیست. اجزاء در جایی است که اول امر و لو ظاهری داشته باشد و بعد ملاک و مصلحتی داشته باشد، سلوکی باشد یا توسعه‌ای. اگر خود عمل انجام شود و مصلحت نداشته باشد، اثری بر آن مترتب نمی‌شود. پس قبح فعلی در کار نیست، قبح فعلی واقعی است و تابع واقع خودش می‌باشد و با قطع جا به جا نمی‌شود.

2- در این رابطه گفتیم که شخص متجری اقدام به شرب خمر کرد و در واقع خمر نبود، در این صورت اگر عقاب بر فعل اعلام شود، در حقیقت عقاب به فعل غیر اختیاری است؛ برای این که ملاک حرمت این است که طرف بداند چیزی را که الآن شرب می‌کند، بداند فعلا حرام است و می‌تواند فعل اختیاری باشد و ملاک برای معصیت دارد؛ ولی اگر علم ندارد و در علم متجری موضوع برای حرمت محقق نباشد، شیء نا معلوم است و خارج از اختیار او می‌باشد و اگر عقاب شود، عقاب به امر غیر اختیاری است.

اشکال: اگر این گونه شود که به امر غیر اختیاری برگردد، اصل عقاب هم از اساس درست نیست و شما عقاب اعلام کردید.

جواب: ما عقابی که اعلام کردیم بر اساس قصد سوء و نیت فاسده است که از این فرد سر زده و استحقاق عقاب اعلام شده نه بر اساس این فعل.

اگر شما قصد را موجب عقاب اعلام کنید، خود قصد ارادی نیست و در طلب و اراده خواندیم که قصد و اراده اگر یک منشأ و اراده‌ی دیگری داشته باشد، تسلسل لازم می‌آید، پس اراده غیر اختیاری است و شما با امر غیر اختیاری عقاب می کنید.

جواب: اولا مبادی اختیار بعضی از آن اختیاری است؛ مثلا خطور و تصور اختیاری است. ثانیا ممکن است بگوییم این تجری که صورت گرفته در اثر بعد از مولی است و این فرد تجری کرده و این تجری او برگرفته از بعد مولی است، این بعد از سوء سریره آمده است و سوء سریره از ذاتیات انسان است؛ چنانکه آمده: «السعید سعی دفی بطن امه و الشقی شقی فی بطن امه[5] .» و الذاتی لا یعلل.

در انتها سؤال می‌شود که نیک و بد اگر بر گرفته از قرب و بعد و حسن و سوء سریره است بعثت انبیاء چه فایده‌ی دارد؟

جواب: بعثت برای تکمیل است و افرادی را که حسن سریره دارد رشد دهد و افراد دارای سوء سریره را اتمام حجت کند ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[6] بینه یعنی ارسال رسل و انزال کتب.

آیات و روایات هم شاهد بر این مطلب است که فردی که عمل کرده باشد بر اساس نیت سوء هر چند مخالف در آمده باشد، عقاب دارد؛ چنانکه می‌فرماید: ﴿وَ لاٰ تَقْفُ مٰا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ اَلسَّمْعَ وَ اَلْبَصَرَ وَ اَلْفُؤٰادَ كُلُّ أُولٰئِكَ كٰانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً﴾[7] در این آیه فؤاد آمده که عمل و فعل قلبی است. حدیث مشهور داریم: «الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْم كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ.[8] »

پس اصل مسأله یک حکم عقلی قطعی کلامی است و از سوی آیات و روایات هم تأیید شده است.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo