< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

1400/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: امارات و حجج/معنای حجت و اماره /حجیت قطع

 

تا به حال الحمد لله و به لطف خدای منّان و کرم اهل بیت (ع) و کرم کریمه‌ی اهل البیت (ع) بحث اصول لفظیه به طور کامل گفته شد و الآن رسیدیم به یک بحث اصلی و بدنه‌ی اصلی دیگر که در استنباط ممکن است اثر گذاری اش بیشتر باشد. در اصل مباحث علم اصول به دو دسته می‌شود: یکی مباحث الفاظ و اصول لفظیه و دیگری امارات و حجج که امارت و حجج از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.

امارات و حجج:

طبق تنظیمی که بعد از تطور اصول به وجود آمده، ساختاری که صورت گرفته این است که از بحث قطع شروع می‌شود و بعد بحث اجماع و حجیت ظنون و در ادامه اصول عملیه مطرح می‌شود. صاحب نظران قبل از تطور از ذریعه گرفته تا عده، تا تهذیب و تا معارج، از قطع بحث نکرده اند و شیخ انصاری آن را مطرح کرده است؛ بنابراین بحث قطع از نوآوری ها و ابتکارات شیخ انصاری است. این بحث از حیث مبدأ و ماهیت، از مسائل اصولی نیست؛ بلکه از مسائل کلامی است و در ابتدا باید یک نگاهی داشته باشیم به حجج، امارات، اصول و قواعد فقه.

آشنایی اجمالی با حجت، اماره، اصل و قاعده:

منظور از حجت در لغت این است که مستند کلام باشد. در اصطلاح اصول واسطه‌ی اثبات حکم است. معنای لغوی و اصطلاحی فرق آنچنانی ندارد.

اماره در لغت به معنای علامت است و در اصطلاح فقه و اصول عبارت است از دلیل معتبر شرعی که اعتبار شرعی داشته باشد.

اصل در لغت به معنای بنیان و ریشه است و در اصطلاح اصول عبارت است از دلیلی که در جای خاصی به کار می‌رود؛ یعنی جایی که از ادله‌ی معتبر شرعی خبری نباشد.

فرق حجت با اماره:

حجت با اماره فرقش در این است که در استعمالات، حجت وصفی برای اماره ذکر می‌شود؛ اما در تنظیم و تنسیق صاحب نظران، حجت را با اماره از لحاظ تنسیقی جدا کرده اند. اماره را به ادله معتبره‌ی که از سوی شرع اعتبار شده است، به کار می‌برند؛ مثل بینه و حجت را بر آن دلیلی که اماره اطلاق می‌شود به کار نمی‌برند؛ مثلا اجماع حجت است ولی اماره در مورد آن به کار نمی‌رود. حجت هر چند وصف اماره است؛ ولیکن در اصطلاح، مصداق ها فرق می‌کند.

فرق بین اماره و اصل:

1- اماره دلیل اجتهادی است و اصل دلیل فقاهتی است.

2- مؤدای اماره حکم واقعی است و مؤدای اصل حکم ظاهری است.

3- در اماره شک در موضوع اخذ نشده است و در اصل شک در موضوع آن اخذ شده است. شاهد این مدعا به طور واضح، این است که موضوع اصل شک در حکم واقعی است.

4- مثبتات اماره اعتبار دارد و مثبتات اصل اعتبار ندارد.

5- اماره کشف ذاتی دارد و اعتبار شرع آن کشف ذاتی را کامل می‌کند که در اصطلاح محقق نائینی به آن تتمیم کشف گفته می‌شود و اصل کشف ذاتی ندارد؛ بلکه یک راه گشا در وضعیت حیرت و شک است.

این حرفی را که از شهید صدر شنیده اید که در اصل قوت محتمل است و در اماره قوت احتمال؛ یعنی اصل جایی است که یقین به تکلیف واقعی داریم؛ مثلا یقین به اشتغال ذمه داریم و لی راهی به آن نداریم و خود اصل قوت آنچنانی ندارد و فعلا در ظرف شک یک راه گشا است؛ در اماره قوت خود دلیل است و خود این دلیل دارای یک قوتی است که اثبات می کند حکم شرعی را.

فرق اصل و قاعده:

1- اصل در احکام و موضوعات جاری می‌شود؛ ولی قاعده اختصاص به موضوعات دارد، پس آن دو از حیث متعلق فرق واضحی دارد.

2- نقش اصل توسیط است و نقش قاعده تطبیق است؛ یعنی اصل واسطه‌ی در استنباط است و قاعده قانون کلی قابل تطبیق بر مصادیق مختلف است.

3- مفاد اصل استنباط حکم کلی است و مفاد قاعده استخراج یا اعلام حکم جزئی است؛ مثلا اصالة الظهور که به اعتبار ارتباط داشتن به لفظ به آن اصل لفظی گفته می‌شود و به اعتبار مدرک یک اصل عقلائی است، نسبت به متن کتاب یا سنت جاری می‌شود و امر را می‌گوید ظهور در وجوب دارد و بعد از آن وجوب به طور کلی در متعلق امر ثابت می‌شود که به آن واسطه‌ی در استنباط گفته می‌شود. قاعده مثل کل شیء طاهر حتی تعلم انه قذر که بر یک مورد جزئی تطبیق می‌شود.

محقق نائینی فرق دیگری گفته و آن این است که که قاعده فقهی نیاز به اجتهاد ندارد و قاعده اصولی نیاز به اجتهاد دارد؛ یعنی قاعده اصولی را مجتهد استفاده می‌کند و استفاده از قاعده‌ی فقهی نیاز مند به اجتهاد نیست و غیر مجتهد هم می‌تواند آن را بر موارد تطبیق دهد.

فرق قاعده با اماره:

1- مثلا قاعده صحت را می‌گویند اصل است یا اماره؟ تحقیق این است که اماره با قاعده فرق دارد. در فرق بین اصل و قاعده نکته‌ی کلیدی این بود که متعلق اصل احکام و موضوعات است و متعلق قاعده فقط موضوعات و این فرق بین قاعده و اماره هم هست که قاعده اختصاص به موضوعات دارد و اماره اختصاص به موضوعات ندارد.

2- فرق مبدئی این است که اماره ادله اولیه‌ی اجتهادیه است و آن ادله، بما هی ادله مثل نص کتاب، اماره است و با بیان واضح، حکم شرعی را بیان می‌کند؛ اما قاعده عبارت است از یک قانونی که از دل ادله‌ی اولیه بیرون می‌آید و ادله‌ی اولیه در حقیقت پشت وانه برای قاعده‌ی فقهی است. قاعده فقهی را که بحث می‌کنیم، مدرک برای آن ارائه می‌دهیم تا آن قانون یک اعتبار کامل پیدا کند و قاعده‌ی فقهی شود، در حقیقت قاعده فقهیه انتاج ادله‌ی اولیه است و نتیجه‌ی قاعده حکم جزئی است و اماره هم اثبات حکم جزئی دارد و هم اثبات حکم جزئی.

گاهی به اصطلاحاتی بر می‌خورید شما را به اشتباه نیاندازد؛ مثلا گفته می‌شود «قاعدة الید امارة للمک» این اماره به معنای لغوی است و قاعده‌ی ید، قاعده فقهی است.

قطع:

قطح حجت است، قطع اصل است؟ اماره است؟ دلیل است؟ قاعده است؟

شیخ انصاری در فرائد الاصول (مطارح الانظار قلم مقرر است و مکاسب قلم خود شیخ است و رسائل یادداشت های شیخ است) می‌فرماید: قطع که متابعتش واجب است، حجت شرعی به آن گفته نمی‌شود؛ چون حجت واسطه‌ در استنباط حکم و واسطه‌ در حصول قطع به حکم است؛ ولی قطع، خود قطع به حکم است و واسطه نیست؛ لذا حجت نیست که بگوییم واسطه‌ی در استنباط حکم است. در اصطلاح اصول این گونه است؛ ولی به حسب واقع حجت که به معنای واسطه بین شخص و خدا است، قطع در بالاترین مرتبه‌ی حجت و حجة الحجج است و حجیت دیگر حجج به وسیله‌ی قطع تکمیل می‌شود. حجة الحجج یعنی هر حجتی در نهایت به قطع منتهی می‌شود و اگر حجتی ظنی باشد به اعتبار شرع که قطعی است، منتهی می‌شود (إنّ ظنيّة الطريق‌ لا ينافي‌ قطعيّة الحكم[1] ).

فرق قطع و علم و یقین:

قطع چرا قطع گفته شده است؟ القطع سمّی قطعا لانه یقطع احتمال الخلاف؛ برای این که احتمال را می‌برد و از بین می‌برد.

علم یعنی رفع الستار و کشف واقع.

یقین عبارت است از علمی که جهل مرکب در آن وجود ندارد و اگر قطع شما به جایی رسید که در آن جهل مرکب وجود نداشته باشد، یقین می‌شود. در قطع احتمال وجود جهل مرکب امکان دارد؛ ولی در یقین نیست.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo