< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

1400/08/04

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مطلق/مقدمات حکمت /رأی سیدنا الاستاد در باره‌ی مقدمات حکمت

 

رأی و نظر سیدنا الاستاد در باره‌ی مقدمات حکمت:

ایشان در کتاب محاضرات، ج4، ص530 می‌فرماید: مقدمات حکمت سه امر است:

1- متکلم تمکن از تقیید داشته باشد؛ به عبارت دیگر، تقیید در کلام مورد بیان ممکن باشد.

2- متکلم در مقام بیان تمام مراد خودش باشد، نه در مقام اهمال و اجمال یا در مقام اصل تشریع.

3- قرینه‌ی متصله و منفصله بر اراده‌ی بعضی از حصص مطلق وجود نداشته باشد و نصب نشده باشد.

توضیح امر اول (قابل تقیید بودن بیان):

تقابل بین اطلاق و تقیید، بر مبنای محقق نائینی از قبیل تقابل عدم و ملکه است؛ اگر تقیید ممکن نباشد اطلاق هم ممکن نیست. از خصوصیات عدم و ملکه این است که قابلیت برای هر دو طرف مقابل وجود داشته باشد و هر کدام غیر از دیگری باشد؛ یعنی یک غیرتی وجود داشته باشد و یک زمینه‌ی مساعد برای تحقق هردو به نحو منع الخلو. قد کان من غیرة تقابل عرفه اصحابنا الافاضل[1] . اگر یک طرف امکان نداشت، طرف دیگر هم ممکن نخواهد بود؛ مثل عمی و بصر؛ اما بر اساس نظر سیدنا الاستاد که تقابل بین آن دو را از قبیل تضاد می‌داند؛ چون اطلاق و تقیید غیریتی که دارند هر دو وجودی اند و قابل جمع نیستند، اگر تقیید ممکن نباشد زمینه برای اثبات اطلاق وجود ندارد؛ مثلا در مقام اثبات بیانی را بدون قید می‌بینیم که اگر بگوییم این بیان الآن بر اساس قواعد لغت اطلاق دارد؛ ولی به طور جزم نمی‌توانیم بگوییم اطلاق دارد؛ زیرا مولی قادر بر تقیید نبوده و تقیید امکان نداشته و احتمال می‌دهیم مراد مولی اطلاق نباشد و تقیید باشد ولی تقیید چون ممکن نبوده است لذا بیان بدون قید آمده است؛ لذا اطلاق احراز نمی‌شود.

جوهر بحث این است که بیان باید قابلیت برای اطلاق داشته باشد و اگر نه مقدمه‌ی اول فراهم نشده است؛ مثلا تقیید عبادت به قصد قربت ناممکن است. موارد دیگری هم داریم؛ مثلا در شعارها گفته می‌شود «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» برا ساس تحقیق این حرف از اساس اشتباه است «لا یوم کیومک یا ابا عبد الله»، «عاشورا یوم لا بدیل له» روز عاشورا قابلیت اطلاق را ندارد تا بر روز های سخت دیگری اطلاق شود مگر از باب مبالغه.

امر دوم: مولی در مقام بیان تمام مراد خودش باشد، یعنی بیان حکم شرعی بتمامه و کماله، در مقام نسیه گذاری و تقیه نباشد و حکم را ناقص بیان نکند. اگر مولی در مقام بیان نبود؛ مثلا طبیب برای بیمار خود گفت شربت بخور این بیان ربطی به اطلاق ندارد زیرا یک مورد خاصی است و اصلا زمینه برای اطلاق محقق نیست.

امر سوم: قرینه‌ی متصله و منفصله نصب نکند برای اراده‌ی قسمت خاصی از معنا که اگر نصب شود جلوی اطلاق را می‌گیرد. اگر قرینه متصله باشد مانع انعقاد ظهور برای کلام می‌شود و اگر منفصله باشد بعد از فاصله‌ی زمانی یک قیدی بیاید کشف می‌کند که اراده‌ی استعمالی (اطلاق اول) با مراد جدی مطابقت نداشته و کشف از عدم اطلاق می‌شود.

پس از کامل شدن این سه امر مقدماتی، اطلاق محقق می‌شود به حکم عقل.

سیدنا الاستاد پس از آن چند نکته‌ی تکمیلی بیان نموده و همان نکاتی است که در بیان محقق خراسانی و نائینی هم آمده است:

1- بیان این مطلب که مقصود از مقام بیان چیست؟ مقصود از آن این است که کلام از سوی مولی بدون اجبار و اکراه و بدون داعی خاص در شرایط اختیاری و در حالت اختیار، بدون قید اعلام شود که در این صورت ظهور منعقد می‌شود؛ منظور از بیان مولی، انعقاد ظهور در کلام مولی است؛ وانگهی اگر قرینه‌ی متصله بود مانع ظهور می‌شود و اگر نبود قرینه منفصله مانع از ظهور نخواهد شد.

2- انصراف: اگر ماهیت قابل تشکیک باشد می‌شود که انصراف صورت گیرد بر اساس عواملی که یکی از آن عوامل علوّ فرد است و دیگری دنوّ فرد؛ مثلا در باره‌ی «ما لا یؤکل لحمه» انسان خارج است لعلوّه، وقتی خارج بود، منصرف عنه است و انصراف درست است؛ امّا بعضی از افراد منصرف عنه است لدنوّه؛ مثلا آب خیار از مقوله‌ و ماهیت آب خارج است لدنوّه. پس اگر ماهیت تشکیکی باشد و علوّ و دنوّ افراد محقق باشد، انصراف است و مانع اطلاق اما همیشه مانعیت اطلا در مسمای انصراف مورد ندارد.

3- قدر متیقن در مقام تخاطب گویا قابل التزام نیست. وسائل، ج4، باب 2 از ابواب لباس مصلی، ح1، موثقه ابن بکیر که در آن از جواز نماز در پوست بعضی از حیوانات سؤال شده و امام (ع) جواب داده: نماز در اجزاء «ما لا یؤکل لحمه» جایز نیست. سید می‌فرماید قدر متیقن آن همان مورد سؤال است و اطلاق ندارد.

4- اگر تقییدی وارد شود و مطلق را مقید بسازد، آیا مقید پس از ورود قید اسعمالش در مابقی مجاز است یا بر حقیقت خود باقی است؟ اطلاق و تقیید و سائر شئون استعمال، دخلی در موضوع له ندارد، اطلاق و تقیید اوصافی خارج از موضوع له اند و باعث تغییر معنای حقیقی نمی‌شود؛ امّا بر اساس مبنای مشهور که مطلق را لا بشرط قسمی بداند اگر تقییدی وارد شود ممکن است صدمه‌ی وارد شود.

شرحش را دادیم که لحاظ در حدّ لفظ است نه در حدّ قید.

جمع بندی:

مقدمات حکمت از دو تا سه تا چهار تا گفته شد. آنچه از مقدمات به عنوان مقدمه مشترک بین همه‌ی آراء وجود دارد این است که مولی در مقام بیان باشد و قرینیه‌ی بر اراده‌ی بعضی از مدلول در کار نباشد.

محقق خراسانی قدر متیقن را اضافه کردند و محقق نائینی و سیدنا الاستاد قابلیت و امکان تقیید را به عنوان امر سوم اضافه کردند.

پس اختلاف ماهوی وجود ندارد. قالبیت تقیید از مقدمات بعیده است و اگر قابلیت نباشد راه ورودی بسته است.

محقق خراسانی قدر متیقن را گفت که منظور انصراف است و در بیان اقسام انصراف محقق خراسانی گفت انصراف راهی به سمت و سوی قدر متیقن است.

نتیجه این شد که اختلاف ماهوی وجود ندارد و اضافات درست است. قدر متیقن عنوان می‌شود ولی در عمل انصراف است. بیان قابل تقیید باشد یعنی بیان قالبیت اطلاق را داشته باشد و اگر نه بیان شخصی می‌شود مثل بیان امام ع برای ابان بن تغلب می‌فرماید: « اجلس في مسجد المدينة و افت الناس[2] ».

نکته‌ی که اضافه کنیم این است که گفته شد اگر فرد شایع باشد، مطلق منصرف به آن است، این حرف درست است، مطلق منصرف به فرد شایع است؛ منتهی شایع از مقوله‌ی بالتشکیک است. شایع اگر در حدّی باشد که کل بیان را تحت الشعاع قرار دهد و برای بقیه‌ی افراد زمینه باقی نگذارد آنجا مطلق منصرف است و اشکال اگر می‌شود که مطلق منصرف به فرد شایع نیست، برگرفته از اختلاف در مصداق است و مصداق شایع تشکیکی است؛ مثلا در کلمات ولائی کلمه «نجوم» آمده که اطلاق دارد ولی منصرف به فرد شایع است که ائمه هدی (ع) می‌باشد.

فِي‌ الْأَصْلِ‌ كُنَّا نُجُوماً يُسْتَضَاءُ بِنَا- وَ لِلْبَرِيَّةِ نَحْنُ الْيَوْمَ بُرْهَانٌ-

نَحْنُ الْبُحُورُ الَّتِي فِيهَا لِغَائِصِكُمْ- دُرٌّ ثَمِينٌ وَ يَاقُوتٌ وَ مَرْجَانٌ-[3] .

در نیتجه اگر فرد شایع در حدی باشد که بقیه‌ی افراد را از دایره‌ی دلالت ساقط کند و بیان را به خود جذب کند، مطلق به آن انصراف دارد «المطلق ینصرف الی الفرد الشایع».

مقدمات حکمت، امور مقدماتی است برای رسیدن به درک قطعی عقل که اطلاق باشد و کشف قطعی عقل حجیت دارد؛ لذا مقدمات حکمت مقدماتی است برای رسیدن یک درک قطعی عقل که اطلاق باشد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo