درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
99/06/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الطهارة/أحکام متعلق به محتضر /مسالة اول و دوم مربوط به أحکام متعلق به محتضر
بحث و تحقیق درباره احکام متعلق به محتضر
الأول : توجيهه إلى القبلة بوضعه على وجه لو جلس كان وجهه إلى القبلة ، ووجوبه لا يخلو عن قوة، بل لا يبعد وجوبه على المحتضر نفسه أيضاً ، وإن لم يمكن بالكيفية المذكورة فبالممكن منها؛[1] مطلبِ اصلی دربارهی استقبال محتضر گفته شد که وجوب استقبال در حال احتضار خالی از قوّت نیست و گفتیم توجیه مسئله یا استدلال همان نصوص و سیره و حدیث معتبری که شیخ صدوق در علل نقل کرده است که در حالت نزع بیمار را محتضر را رو به قبله قرار بدهید و فقها هم صاحب جواهر [2] و شیخ انصاری[3] و خود سید طباطبایی یزدی هم اینجا فرمودند: ووجوبه لا يخلو عن قوة؛ و همینطور گفته شد که بعید نیست خود محتضر هم این استقبال را انجام بدهد که شیخ انصاری در همان منبع میفرماید که گویا وجوب تعلق دارد به خود محتضر و واجبی نیست که فقط به عهدهی غیر باشد.
اگر نتوانند کاری برای محتضر، با آن کیفیتی که در نص آمده را انجام بدهند
از این به بعد میفرماید وإن لم يمكن بالكيفية المذكورة فبالممكن منها، اگر محتضر در وضعیتی است که با آن کیفیتی که در متون نصّ آمده است انجام نگیرد، یعنی إذا غسل يحفر له موضع المغتسل تجاه القبلة فيكون مستقبل باطن (مستقبلا بباطن) قدميه ووجهه إلى القبلة،[4] هر مقداری که ممکن است والاّ اگر آن صورت در حدّ کمی هم ممکن نبود باید توجیه کند به صورت جالس، یعنی بنشاند بیمار را، اگر ممکن باشد. یا به پهلوی راست یا به پهلوی چپ بخواباند منتها رو به طرف قبله، در صورتی که جلوس ممکن نباشد.
دلیل این مطلب
تا اینجا این مطلب را که میفرماید برای این مطلب، مدرکی که میتوانیم ارائه بدهیم این است که این کیفیت عمل، بر گرفته از قاعدهی میسور است پس از آنکه وجوب استقبال ثابت شد، آنگاه استقبال به کیفیت کامل، یا به هر قدری که ممکن هست، حتی به پهلو بخواباند و پاهایش به طرف قبله باشد میشود گفت، یک حداقل از استقبال هست، بر اساس قاعدهی میسور میتوان گفت، که این کیفیت و این ترتیب، رعایت بشود و علی الاقل مقتضای احتیاط این است، این قسمت از متن را که کامل کردیم.
تفاوت نداشتن مرد و زن و صغیر و کبیر در این مسئله
بعد میفرماید وإن لم يمكن بالكيفية المذكورة فبالممكن منها، وإلا فبتوجيهه جالساً ، أو مضطجعاً على الأيمن أو على الأيسر مع تعذر الجلوس ، ولا فرق بين الرجل والإمرأة ، والصغير والكبير ، بشرط أن يكون مسلماً .[5] میفرماید که در این رابطه بین مرد و زن و صغیر و کبیر، فرقی نیست. اطلاق نصوص، استقبال محتضر یا میّت، صغیر و کبیر همه مصداق محتضر و میّت هستند و همینطور مرد و زن، در این رابطه اطلاق دست ما را میگیرد بشرط أن يكون مسلماً به شرط اینکه مسلم باشد که در موثقهی عمار، اشاره و تصریح به این مطلب شده است که باید مؤمن این کار را انجام بدهد. این مطالبی بود که نسبت به وظیفهی غیر، دربارهی محتضر انجام بگیرد که استقبال بود و گفتم که بر اساس شرائطی که حاکم است بر فرد محتضر، خود شخصاً قدرت بر انجام عادت هم ندارد لذا باید غیر انجام بدهد.
کلام شهید اول درباره حالت محتضر
اما شهید قدس الله نفسه الزکیه یک حدیثی را نقل میکند دربارهی محتضر به مناسب حالت احتضار که ذکر این حدیث برای اهل علم خالی از فایده نباشد.[6] منبع این حدیث منبع معتبری است. کتاب تفسیر قمی است. تفسیر آیهی ﴿يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت في الحيوة الدنيا وفي الآخرة ويضل الله الظالمين﴾[7] برای تفسیر این حدیث با این سند معتبر، علی ابن ابراهیم قمی، روایتی را از امام امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب(ع) نقل میکند که آقا فرمود، سند که معتبر است، سند، سند علی ابن ابراهیم است و سند تفسیر قمی است.
متن روایت: قال علي بن ابراهيم في قوله تعالى ﴿يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت في الحيوة الدنيا وفي الآخرة ويضل الله الظالمين﴾ فانه حدثني ابى عن علي بن مهزيار عن عمر بن عثمان عن المفضل بن صالح عن جابر عن ابراهيم بن العلي عن سويد بن علقمة (غفلة ط) عن امير المؤمنين (عليه السلام) قال ان ابن آدم اذا كان في آخر يوم من ايام الدنيا واول يوم من ايام الآخرة مثل له اهله وما له وولده وعمله فيلتفت إلى ماله فيقول والله اني كنت عليك لحريصا شحيحا فما عندك؟ فيقول خذ مني كفنك " ثم يلتفت إلى ولده فيقول والله انى كنت لكم لمحبا واني كنت عليكم لمحاميا فماذا عندكم؟ فيقولون نؤديك إلى حفرتك ونواريك فيها، ثم يلتفت إلى عمله فيقول والله اني كنت فيك لزاهدا وانك كنت علي لثقيلا فماذا عندك؟ فيقول انا قربنك في قبرك ويوم حشرك حتى اعرض انا وانت على ربك فان كان لله وليا اتاه اطيب الناس ريحا واحسنهم منظرا وازينهم رياشا فيقول ابشر بروح من الله وريحان وجنة نعيم وقد قدمت خير مقدم فيقول من انت؟ فيقول انا عملك الصالح ارتحل من الدنيا إلى الجنة وانه ليعرف غاسله ويناشد حامله ان يعجله فاذا ادخل قبره اتاه ملكان وهما فتانا القبر يجران اشعارهما وينحتان الارض بانيابهما واصواتهما كالرعد العاصف وابصارهما كالبرق الخاطف فيقولان له من ربك ومن نبيك وما دينك ؟ فيقول: الله ربى ومحمد نبيي والاسلام ديني فيقولان ثبتك الله بما تحب وترضى وهو قول الله " يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت " فيفسحان له في قبره مد بصره ويفتحان له بابا إلى الجنة ويقولان له نم قرير العين نوم الشاب الناعم وهو قوله " اصحاب الجنة يومئذ خير مستقرا واحسن مقيلا " واذا كان لربه عدوا فانه يأتيه اقبح خلق الله رياشا وانتنه ريحا فيقول له من انت؟ فيقول له انا عملك ابشر (بنزل من حميم وتصلية جحيم) وانه ليعرف غاسله ويناشد حامله ان يحبسه فاذا ادخل قبره اتياه مفتحيا القبر فالقيا اكفانه ثم قالا له من ربك ومن نبيك وما دينك؟ فيقول لا ادري فيقولان له لا دريت ولا هديت فيضربانه بمرزبة ضربة ما خلق الله دابة إلا وتذعر لها ما خلا الثقلين ثم يفتحان له بابا الي النار ثم يقولان له نم بشر حال فهو من الضيق مثل ما فيه القنا من الزج حتى ان دماغه يخرج مما بين ظفره ولحمه ويسلط عليه حيات الارض وعقاربها وهوامها فتنهشه حتى يبعثه الله من قبره وانه ليتمنى قيام الساعة مما هو فيه من الشر.[8]
کسی که در حال احتضار قرار بگیرد آخرین روز این دنیا و اولین روز آخرت، مال و ولد و عملش، تمثیل میشود به مثالی از آنها صورت میگیرد میآید پیش محتضر گویا، فيلتفت إلى ماله، محتضر التفات و توجه میکند به سوی مال خودش، فيقول والله اني كنت عليك لحريصا شحيحا فما عندك؟ قسم به خدا ای مال، من برایت حریص و دلبسته بودم، فما عندک؟ الان در این روز آخر چه چیز دستت هست به من بدهی و کمک کنی. فيقول خذ مني كفنك؛ فقط کفنت را بگیر از من. از مال دست بر میدارد ثم يلتفت إلى ولده فيقول والله انى كنت لكم لمحبا واني كنت عليكم لمحاميا فماذا عندكم؟ میگوید قسم به خدا، ای فرزند من، من برای شما محب و دوست بودم، و برای شما حامی و حمایتکننده بودم، از شما حمایت میکردم و شما را دوست میداشتم الان که من دارم میروم چه چیز دارید که به من بدهید، اولاد میگوید؛ فيقولون نؤديك إلى حفرتك ونواريك فيها؛ میگویند اولاد الان داخل این گودیِ قبر قرارتان میدهیم و شما را در این قبر زیر خاک میکنیم و به خاک میسپاریم؛ ثم يلتفت إلى عمله فيقول والله اني كنت فيك لزاهدا وانك كنت علي لثقيلا فماذا عندك؟ آخر امر به عمل خودش میبیند تفسیر قمی، سند موثقه امیرالمؤمنین؛ فیقول محتضر آخر سر میگوید قسم به خدا ای عمل من نسبت به تو زاهد بودم یعنی فقط تو را انجام میدادم فيقول انا قربنك في قبرك ويوم حشرك حتى اعرض انا وانت على ربك؛ و تو بر من گویا یک وصل بزرگ و باعظمتی بودی فماذا عندک؟ الان در این دمِ آخر چه در اختیار داری که به من هدیه کنی، فيقول انا قربنك في قبرك ويوم حشرك حتى اعرض انا وانت على ربك؛ میگوید من همراه تو در قبر تو هستم در روز حشر تو هستم تا وقتی که روز قیامت بشود. فان كان لله وليا اتاه اطيب الناس ريحا واحسنهم منظرا وازينهم رياشا فيقول ابشر بروح من الله وريحان وجنة نعيم وقد قدمت خير مقدم فيقول من انت؟ فيقول انا عملك الصالح ارتحل من الدنيا إلى الجنة؛ میگوید اگر این مؤمنی که از دنیا رفته ولی خدا بوده و عمل صالحی دارد یک چهرهی نورانی میآید با یک چهرهی زیبا و خوشبو سوال میکند این آدمی که در این وضعیت افتاده، غریباً، وحیداً، فریداً، میگوید تو که هستی با این زیبایی و این بوی خوشی که آوردی، میگوید من عمل صالحت هستم، مژده میدهم به تو که وارد بهشت بشوی. وقد قدمت خير مقدم فيقول من انت؟ فيقول انا عملك الصالح ارتحل من الدنيا إلى الجنة خدایا برای ما توفیق عمل صالح عنایت بفرما.
این نکتهها که گفته شد در این رابطه به مطلب بعدی میرسیم، در مطلب بعدی سید میفرماید؛ ويجب أن يكون ذلك بإذن وليه مع الإمكان ، وإلاّ فالأحوط الاستئذان من الحاكم الشرعي ، والأحوط مراعاة الاستقبال بالكيفية المذكورة في جميع الحالات إلى ما بعد الفراغ من الغسل وبعده فالأولى وضعه بنحو ما يوضع حين الصلاة عليه إلى حال الدفن بجعل رأسه إلى المغرب ورجله إلى المشرق.[9]
سه تا مسئله؛ سه تا فرق
1. میفرماید که استقبال، و گویا تطهیر و تجهیز میّت باید به اذن ولی باشد، قاعدهی اصطیادیه فقهی داریم أولی الناس بالمیّت الأولی بمیراثه ؛ یک قاعدهی فقهی معتبری اصطیاد شده از نصوص، أولی الناس بالمیتِ أولاهم بالمیراث. یعنی نسبت به عمومی که به میّت تعلق دارد از قبیل تجهیزات و استقبال و غیرهُ، أولی کسی است که وارث ان میّت باشد اولای به میراث باشد. این هم جزء امور میّت هست، با استفاده از این قاعده، باید اذن گرفته بشود البته مسئلهی اذن، اذن صریح هم هست ولی اذن فحوا یا علم به اذن هم میتواند کافی باشد. و منحصر به اذن لفظی نیست. چون ملاک و معیار تحقق آن اذن است در واقع، واقع اذن کافی است. لفظ موضوعیت ندارد. و اما میفرماید اگر ولیّ یعنی کسی که وارث و اولای به میراث هست ولیّ میّت یعنی کسی که ولی و اولای به میراث هست اگر وجود نداشته باشد وإلاّ فالأحوط الاستئذان من الحاكم الشرعي، احتیاط این است که اذن میخواست الان که ولی وجود ندارد چه میشود، الفقیه ولیٌ لمن لا ولیَّ له، بر اساس قاعدهی ولایت حاکم الحاکم ولیُّ لمن لا ولیَّ له، احتیاط این است که اجازه از حاکم شهر بگیرد. این احتیاط هم احتیاط خوبی است. قاعدهی منصوصه است.
اما مطلب دوم، فرع دوم؛ والأحوط مراعاة الاستقبال بالكيفية المذكورة في جميع الحالات إلى ما بعد الفراغ من الغسل ؛ میفرماید که استقبال که در حال احتضار بود اگر محتضر فوت بشود باز هم واجب است استقبال ادامه پیدا کند دقیقاً میفرماید که احوط مراعات استقبال هست به همان کیفیتی که ذکر شد در جمیع حالات، جمیع حالات یعنی احتضار، موت، و تغسیل، در همهی این حالات باید همان استقبال رعایت بشود إلى ما بعد الفراغ من الغسل تا بعد از فراق از غسل، دلیل بر این مطلب این مطلبی که سید میفرماید احوط، فتوا نیست چرا؟ برای اینکه در این رابطه اختلاف نظر وجود دارد، بعضی از فقها فرمودهاند که استقبال تا وقت فوق و تحقق موت هست، بعد از موت دیگر استقبال واجب نیست.
نظر فقهاء در مورد استقبال قبله تا وقت موت و عدم وجوب بعد از موت
شهید قدس الله نفسه الزکیه میفرماید ظاهر الأخبار سقوط الاستقبال بموته، و ان الواجب أن يموت على القبلة.[10] میفرماید از اخباری که در این باب آمده است استفاده میشود که استقبال تا حال موت باشد یعنی مردن در حال استقبال باشد. و بعد از آن دلیل بر وجوب استقبال در کار نیست.
صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: والاقوال، وجوب الاستقبال الی الموت، تا موقع تحقق مرگ، و مردن باید استقبال انجام بگیرد بعد از آن گویا وجوبی در کار نیست.[11]
شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: اقوالی وجود دارد و قولی که صحیح به نظر میرسد این است که استقبال تا حد موت هست پس از اینکه موت محقق بشود وجوب برای استقبال ثابت نیست. مفاد نصوص هم همین است.[12] این مطالبی بود که گفته شد از بیان فقها.
اما فقهای متأخر متأخرین
1. سید الحکیم قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: که هر چند از نصوص، چنین چیزی استفاده نمیشود ولیکن مقتضای استصحاب وجوب این است که این استقبال ادامه پیدا کند تا وقتی که میّت از مغتسل برداشته بشود یعنی از اغتسال تا نزدیک به خاکسپاری.[13]
2. سیدناالاستاد قدس الله نفسه الزکیه کتاب تنقیح جلد 8، صفحهی 275 میفرماید: در این مسئله اختلاف وجود دارد ولی از آنجا که رأی و نظر ایشان دربارهی نصوص مربوط به وجوب استقبال این شد که استقبال میّت واجب است نه استقبال محتضر، چون که استقبال میّت واجب هست، میفرماید که علی الاقل اگر اقوی نگوییم احوط این است که این استقبال که استقبال میت هست تا موقع برداشتن از غسالخانه که مغتسل بهش میگوییم تا رفع میّت از مغتسل باید این استقبال ادامه داشته باشد و این هم مقتضای احتیاط است. صَدَرَ من اهله و وقع فی محله و متن عروه هم میفرماید والاحوط، این امر احتیاطی هست احتیاط این است که این کار انجام بگیرد تحقیق هم که اعلام بشود. همین است که احوط این است که باید استقبال ادامه پیدا بکند تا موقعی که میّت از مغتسل برداشته بشود که سیره هم این مطلب را تأیید میکند و بعد میفرماید که وبعده فالأولى وضعه بنحو ما يوضع حين الصلاة عليه إلى حال الدفن بجعل رأسه إلى المغرب ورجله إلى المشرق؛ میفرماید بعد از آن که از غسل فارغ، شد و برای صلاة آماده شد، فالأولى وضعه بنحو ما يوضع حين الصلاة عليه، بهتر این است که گذاشته بشود به نحوی که سر میّت به طرف مغرب باشد و پای آن به طرف مشرق، این در جایی است که قبله به سمت جنوب باشد، اگر قبله به سمت جنوب نباشد و عراق نباشد و کشورهای دیگر باشد مشکل میشود. وبعده فالأولى وضعه بنحو ما يوضع حين الصلاة عليه؛ و بعد از آن باید گذاشته شود به نحوی که گذاشته میشود در موقع صلاة که سر به سمت راست و پا به سمت چپ و عرض بدنه به طرف قبله، مثل نماز، مثل موقع نماز میّت، این حال دفن تا وقت دفن همینطوری باشد در این رابطه یک؛ سیرهی مسلمین و مومنین از این قرار است که در نماز به این شکل گذاشته میشود. دو، روایتی داریم که از این روایت این مطلب به طور صریح استفاده میشود.[14] متن روایت: وبإسناده عن محمد بن عيسى اليقطيني، عن يعقوب بن يقطين قال: سألت أبا الحسن الرضا عليه السلام عن الميت كيف يوضع على المغتسل، موجها وجهه نحو القبلة، أو يوضع على يمينه ووجهه نحو القبلة؟ قال: يوضع كيف تيسر، فإذا طهر وضع كما يوضع في قبره. أقول: وتقدم ما يدل على ذلك في كيفية غسل الميت وفي الاحتضار.[15] محمد ابن حسن شیخ طوسی قدس الله نفسه الزکیه عن محمد ابن عیسی الیقطینی عن یعقوب بن یقطین، یعقوب ابن یقطین از اصحاب امام رضا(ع) هست، قال: سألت أبا الحسن الرضا عليه السلام عن الميت كيف يوضع على المغتسل، موجها وجهه نحو القبلة، أو يوضع على يمينه ووجهه نحو القبلة؟ قال: يوضع كيف تيسر، فإذا طهر وضع كما يوضع في قبره. أقول: وتقدم ما يدل على ذلك في كيفية غسل الميت وفي الاحتضار؛ سوال شد که میّت را به در مغتسل به چه صورت قرار بدهد، رو به طرف قبله، یا به سمت راستش گذاشته بشود و صورتش را به جانب قبله قرار بدهد، قال: يوضع كيف تيسر، موقعی که قبل از غسل هست هر طوری گذاشته شد، به نحو میسور، هر طور که میسور باشد. فإذا طهر وضع كما يوضع في قبره؛ و بعد از آنکه غسل داده شد، قرار داده شود همانگونه که قرار داده میشود در قبر، که به پهلوی راست سر به طرف سمت راست، پا به طرف سمت چپ بدنه رو به قبله که صورت به جانب قبله قرار میگیرد. از این روایت این مطلب استفاده میشود و مطلب تا به اینجا به اشکال و مشکلی بر نمیخورد و حُسن کار هم این است که سید میفرماید: فالأولى وضعه بنحو ما يوضع حين الصلاة عليه إلى حال الدفن بجعل رأسه إلى المغرب ورجله إلى المشرق. یعنی اولا این است اگر به ذهن شریفتان سپرده باشید، گفته بودم فرق بین أولی و أحوط چه بود؟ در این رابطه أولی جایی است که من حیث الدلیل باشد، احوط جایی است که من حیث العمل باشد.
امر دوم در مورد فیما یعلق بالمحتضر مما هو وظيفة الغير
الثاني : يستحب تلقينه الشهادتين والإِقرار بالأئمة الاثني عشر عليهم السلام وسائر الاعتقادات الحقة ، على وجه يفهم ، بل يستحب تكرارها إلى أن يموت ، ويناسب قراءة العديلة.[16] شهادت ثالثه را که ولایت امیرالمؤمنین هست که متمم ایمان و مکمل ایمان هست که اگر بدون ولایت اهل بیت عملی باشد هیچگاه به درد نمیخورد. که میگویند نماز بی ولایت بینمازی است. عبادت نیست نوعی حقه بازی است.
خدا انشالله ما را با ولایت اهل بیت بدارد و انشالله با ولایت اهل بیت و دیدار امیرالمومنین از این دنیا ببرد.
سلامتی اقا امام زمان صلوات ختم کنید.