< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

99/06/29

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/آداب المحتضر /بحث و تحقیق تکمیلی درباره‌ی وجوب توجیهِ میّت إلی القبلة

 

بحث و تحقیق تکمیلی درباره‌ی وجوب توجیهِ میّت إلی القِبلة

ادلهِ وجوب را گفتیم، مشهور آن هم با موافق با رأی شیخ مفید قدس الله نفسه الزکیه و روایات ما، و سیره‌ی متدینین و متشرعه.

قول مقابل وجوب توجیه- قول به استحباب توجیه میت الی القبلة-

و اما در برابر این قول به وجوب، قول به استحبابی هم آمده است علامه‌ی حلی قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید: وفي وجوب الاستقبال به إلى القبلة حالة الاحتضار قولان.[1]

ادله قول به استحباب توجیه المیت الی القبلة

اما ادله‌ای را که برای قول به استحباب به می‌توانیم اقامه کنیم از این قرار است؛

    1. اعلام اجماع، شیخ طائفه قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید: يستحب أن يستقبل به القبلة، تصریح دارد که مستحب است توجیه میّت علی القبله، و بعد از اینکه مستحب را می‌فرماید در مقام استدلال اعلام می‌کنند که دليلنا: إجماع الفرقة و عملهم عليه، فإنهم لا يختلفون فيه.[2] دلیل این استحباب هم اجماع فرقه هست، و علامه‌ی حلّی قدس الله نفسه الزکیه کتاب تذکره جلد یک، صفحه‌ی 337 می‌فرماید: اختلف علماؤنا في وجوب توجيهه إلى القبلة عند الموت، که درباره‌ی وجوب استحباب، اختلاف وجود دارد شیخ مفید و سلّار قائل به وجوب هستند و بقیه قابل به استحباب، بعد می‌فرماید والأصل عدم الوجوب.[3] مقتضای اصل عدم وجوب هست، تا به این جا دو دلیل اقامه شد، یک اتمام بود.

2- اصل. اگر شما اشکال دارید که از عدم وجوب، تعارض دارد و از عدم استحباب، جوابش را بلد هستید. که از عدم استحباب اصلاً در این مسئله مورد بحث نیست هیچ کسی از عدم استصحاب را مطرح نمی‌کند و با این نصوص و با این خصوصیات و فضیلتی که برای توجیه آمده است عدم استحباب معنی ندارد در حُسن این عمل، شکی وجود ندارد تا عدم استصحاب جاری بشود. اما الزام دارد یا ندارد،؟ اصل عدم الزام است.

نظر سیدالخوئی درباره استحباب توجیه المحتضر الی القبلة

وانگهی، محققین دیگر، سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید: که روایات و نصوصی که داریم دلالتشان کامل نیست. فقط می‌ماند شهرت فتوائیه؛ اجماعی هم نیست. شهرت فتوائیه هم که صلاحیت مدرک ندارد. که مدرک برای وجوب بشود بلکه قرینه‌ای هم در نصوص دیده می‌شود که این قرینه ما را هدایت می‌کند بر اینکه استقبال مستحق باشد. این قرینه در همان روایتی که آمده است که کتاب وسائل، جلد دو، باب 35 از ابواب احتضار آمده است.[4]

متن حدیث: قال: وقال أمير المؤمنين عليه السلام: دخل رسول الله صلى الله عليه وآله على رجل من ولد عبد المطلب وهو في السوق (النزع) وقد وجه بغير (إلى غير) القبلة، فقال وجهوه إلى القبلة فإنكم إذا فعلتم ذلك أقبلت عليه الملائكة، وأقبل الله عز وجل عليه بوجهه، فلم يزل كذلك حتى يقبض. ورواه في (العلل) عن محمد بن علي ماجيلويه، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن أحمد بن أبي عبد الله، عن أبي الجوزا المنبه بن عبد الله، عن الحسين بن علوان، عن عمرو بن خالد، عن زيد بن علي عن آبائه، عن علي عليه السلام. وفي (ثواب الأعمال) عن محمد بن موسى بن المتوكل، وعن عبد الله بن جعفر، عن أحمد بن أبي عبد الله. أقول: وتقدم ما يدل على ذلك.[5] که در این حدیث، اشاره شده است که فإنكم علت آمده، فإنكم إذا فعلتم ذلك أقبلت عليه الملائكة، وأقبل الله عز وجل عليه بوجهه، فلم يزل كذلك حتى يقبض؛ این تعلیل اعلام می‌دارد که این عمل توجیه إحسان است برای میّت، و خود إحسان به طور واضح، سه مناسبت با استحباب دارد، احسان که موجب نیست. پس قرینه‌ای در روایات وجود دارد که دالّ بر استحباب و بقیه‌ی روایاتی که در اینجا خواندیم، سیدنا الاستاد می‌فرماید در آن روایات موضوع برای استقبال، میّت است نه محتضر، أنه سئل عن توجيه الميت فقال استقبل بباطن قدميه القبلة،[6] در همه‌ی این روایات شش گانه‌ای که خواندیم فإذا مات الميت فخذ في جهازه وعجله؛[7] همه‌ی این روایات توجیه و اختصاص دارد به میّت. اگر شما بگویید که محتضر هم میّت است، اجتهاد در مقابل نصّ است. نصّ نصوص میّت را موضوع قرار داده است لذا می‌فرماید که پس از قبض روح، واجب است که میّت رو به قبله قرار داده شود، این وجوب قطعی است منتها بعد از قبض روح، در حال احتضار دلیلی ندارد مگر شهرت فتوائیه که برای شما گفتیم.[8]

کلام محقق حلی

محقق حلّی قدس الله نفسه الزکیه در ورودیِ بحث می‌فرماید: استقبال القبلة بالميت واجب على أحوط القولين، دو قول وجود دارد احوطش وجوب دارد. ولیکن می‌فرماید دلیلی و استدلالی که ما گفتیم، استدلال درباره‌ی اثبات وجوب استدلال ضعیفی است، چون روایات بعضی سندش ضعیف است، و بعضی هم دلالتش مشکل دارد و یک روایتی که همان روایت شماره 6 هست که در آنجا تصریح شده است که میّت را در حال نزع و احتضار رو به قبله قرار بدهید، می‌فرماید آن روایت لعل القضیه فی واقعةٍ اختصاص به یک مورد دارد، بنابراین اثبات وجوب، کار مشکلی است و اولی آن است که شیخ فرموده، که یستحبُ بعد توجیه می‌کند که احوط القولین هم که گفتیم گویا در عمل باید همین‌جوری بگوییم که توجیه باید انجام بشود. این فرمایش قول قائلین به استحباب بود.[9]

تحقیق استاد

اما تحقیق این است که همان طوری که در متن آمده است و صاحب جواهر هم دیروز برای شما گفتم، که می فرماید قول به وجوب خالی از قوت نیست.

نظر صاحب جواهر درباره‌ی اشکالِ تعلقّ حکم به خود میّت

صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه جواب اولش این بود که این روایاتی که آمده است که می‌گویند میّت را رو به قبله قرار بدهید این روایات در حقیقت مربوط به محتضر می‌شود چون فهم فقها این است و منساق و متبادر هم در ذهن این است یک قبیله‌ی داخلی هم داریم که دیروز هم ایشان اشاره فرمودند، امروز کامل‌تر می‌گوییم برای اینکه قوت مطلب را می‌خواهیم ثابت کنیم. می‌فرماید در حدیث شماره 2 باب 35 که صحیحه‌ی سلیمان ابن خالد هست که می‌فرماید: محمد بن يعقوب، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير عن هشام بن سالم، عن سليمان بن خالد قال: سمعت أبا عبد الله عليه السلام يقول: إذا مات لأحدكم ميت فسجوه تجاه القبلة، وكذلك إذا غسل يحفر له موضع المغتسل تجاه القبلة فيكون مستقبل باطن (مستقبلا بباطن) قدميه ووجهه إلى القبلة. ورواه الصدوق مرسلا إلى قوله: تجاه القبلة. ورواه الشيخ بإسناده، عن ابن أبي عمير مثله إلى آخره.[10] معلوم است که غسل که قبل از إذا غسل يحفر له موضع المغتسل تجاه القبلة فيكون مستقبل باطن (مستقبلا بباطن) قدميه ووجهه إلى القبلة؛ کذلک اذا غسل ... که می‌گوید شاهد است بر اینکه قبل از غسل، یعنی حالِ احتضار، تقریبا می‌فرماید: تصریح است که آن استقبال قبل از قبض روح باشد چون غسل دیگر بعد از فوت فوراً انجام می‌شود قبل از غسل آن کار را انجام بدهند و بعد از غسل که انجام می‌شود، یعنی آن استقبال در حال احتضار قبل از غسل و بعد از غسل باشد این قرینه برای این است که اختصاص به میّت ندارد. صاحب جواهر می‌فرماید که این تقریباً صریح بر این است که اختصاص به میت ندارد و کذلک اذا غسلَ ...یعنی همین‌طور است حکم توجیه الی القبله است وقتی که غسل بدهد فیما بعد، یعنی این احتضار قبل از آن است این توجیه قبل از زمان غسل است. غسل بعد از موت است. این تأییدی بود که صاحب جواهر فرمود و جواب از اشکالات هم که داده شد، اما آنچه که در این رابطه به عنوان دلیل اصلی می‌تواند باشد روایت شماره 6ششی است که شیخ صدوق در کتاب علل نقل می‌کند از امیرالمؤمنین علی(ع). متن روایت: قال: وقال أمير المؤمنين عليه السلام: دخل رسول الله صلى الله عليه وآله على رجل من ولد عبد المطلب وهو في السوق (النزع) وقد وجه بغير (إلى غير) القبلة، فقال وجهوه إلى القبلة فإنكم إذا فعلتم ذلك أقبلت عليه الملائكة، وأقبل الله عز وجل عليه بوجهه، فلم يزل كذلك حتى يقبض. ورواه في (العلل) عن محمد بن علي ماجيلويه، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن أحمد، عن أحمد بن أبي عبد الله، عن أبي الجوزا المنبه بن عبد الله، عن الحسين بن علوان، عن عمرو بن خالد، عن زيد بن علي عن آبائه، عن علي عليه السلام. وفي (ثواب الأعمال) عن محمد بن موسى بن المتوكل، وعن عبد الله بن جعفر، عن أحمد بن أبي عبد الله. أقول: وتقدم ما يدل على ذلك.[11] این روایت عن محمد ابن علی، ماجیلویه، عن محمد ابن یحیی، عن محمد بن احمد، عن احمد ابن أبی عبدالله، تا اینجا همه‌ی این روات ثقات هستند عن ابی الجوزا عن منبیه ابن عبدالله، این منبه را اشکال شده است که توثیق ندارد. عن الحسین ابن اول که توثیق دارد عن عمرو بن خالد، باز هم توثیق دارد عن زید بن علی عن آبائه عن علی(ع) سند درست است فقط منبه اشکال دارد. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه این منبه را در این بحث فقهی، مورد اشکال قرار داده که توثیق ندارد اما در کتاب معجم الرجال حرف میم و نون، منبه را موثق اعلام می‌کند[12] بنابراین منبه مشکلی ندارد سند می‌شود درست. که سید نسبت به این روایت اشکالشان اشکال سندی بود. اما متن این روایت می‌فرماید: قال: وقال أمير المؤمنين عليه السلام: دخل رسول الله صلى الله عليه وآله على رجل من ولد عبد المطلب وهو في السوق (النزع) وقد وجه بغير (إلى غير) القبلة، فقال وجهوه إلى القبلة فإنكم إذا فعلتم ذلك أقبلت عليه الملائكة، وأقبل الله عز وجل عليه بوجهه، فلم يزل كذلك حتى يقبض؛ وارد شد دید که آن فرد در حال احتضار هست، وقد وجه بغير (إلى غير) القبلة، در حال احتضار است و پایش به طرف قبله نیست. این را رو به قبله‌اش کنید، فإنكم إذا فعلتم ذلك أقبلت عليه الملائكة، وأقبل الله عز وجل عليه بوجهه، فلم يزل كذلك حتى يقبض؛ درست در حال احتضار است و هو فی النزع، پیامبر فرمود وجه الی القبله، این دیگر جایی برای شبهه ندارد، درست بیان این است که محتضر را رو به قبله قرار بدهید. متن صریح، سند هم گفتیم معتبر نقل شیخ صدوق در کتاب علل، مطلب تمام. این روایت کامل و کسانی الشیخ مفید و امثال، که استدلال می‌کنند به وجوب توجیه علی القبله، بر اساس همین روایت اعلام شده است. اما دو اشکال اینجا بود، یک اشکالی که محقق حلی فرمودند، و اشکال دوم که سیدناالاستاد فرمودند، اشکالی که محقق حلی فرمودند این بود که این حدیث شاید یک قضیة فی واقعةٍ بوده شاید یک قضیه‌ی اتفاقی بوده، اختصاص به مورد دارد، جوابش این است که ما از خودتان گرفتیم گویا، این مطلب را فهمیدیم که مورد مخصص نمی‌شود و آن فرد هم که از اولاد عبدالمطلب باشد حکم جدا ندارد با بقیه‌ی مسلمان‌ها، قاعده‌ی این بود که گفتیم در تخصیص مورد اگر مناسبت حکم و موضوع وجود داشت القاء خصوصیت می‌شود مناسبت حکم و موضوع مسلمان بودن و توجیه علی القبله است. بنابراین این تناسب به حکم موضوع، خصوصیت را از بین بر می‌دارد و اختصاصی به این فرد نخواهد داشت. مناسب حکم موضوع بسیار به وضوح دیده می‌شود و مشکوک هست. این اشکال تمام.[13]

اشکال سیدالخوئی

اما اشکالی که سیدنا فرمودند که از این روایت که توجیه به طرف قبله آمده است استحباب استفاده می‌شود که می‌فرماید إذا فعلتم ذلك أقبلت عليه الملائكة، وأقبل الله عز وجل عليه بوجهه، فلم يزل كذلك حتى يقبض؛ یعنی اگر رو به قبله‌اش کنید، ملائکه و خدای متعال به او نظر می‌کنند در این رابطه عنایت کنید، اگر چنانچه در باره‌ی یک امر وجوب، مصلحتی و ملاکی برای ترغیب مؤمنین و برای امتناع مؤمنین ذکر بشود، دلیلی بر استحباب آن نمی‌شود، ذکر فائده در واجبات هم می‌گوییم الصلاةُ عمود الدین، معراج المؤمنین یک وقتی برای واجبات هم فوائدش را ذکر می کند ذکر فائده برای غرضی که غرض ممکن است ترغیب باشد، ترغیب مؤمنین باشد یا ترغیب ابتدائی‌ها باشد مومنینی که به جایی رسیدند که به بهشت فکر نمی‌کنند و فقط به رضایت خدا فکر می کنند. گفته می‌شود که اقراء بهشت آرزو می‌کنند اما مقربین آرزوی بهشت دارند. بهشت مقربین را آرزو می‌کند و آنها خودشان بالاتر هستند. ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ / فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[14] برای مقتدرین ترغیب مشکلی ندارد منافات با وجوب ندارد، بنابراین با بیان فائده، که این استقبال چنین فائده‌ای دارد وجوب را از بین نمی‌برد واجب است و این فایده‌ را هم دارد تا ترغیب بشود بنابراین در این روایات شاهدی برای استحباب بر اساس فهمی که ما داریم دیده نمی شود و دلالت این روایت بر وجوب کامل به نظر می‌رسد طبق بیان شیخ مفید، و خود محقق حلّی در شرائع، و صاحب جواهر و متن عروه و امّا پس از اینکه گفتیم وجوب را خالی از قوت نیست، متنی که در فتوا آمده است درست به نظر می‌رسد والله هو العالم. این مطلب تا اینجا کامل شد.

رفع اشکال

بعد از آنکه فرمودند: ووجوبه لا يخلو عن قوة ؛[15] وجوبش خالی از قوت نیست بر اساس همین ادله‌ای که گفته شد در نصوصی که در باب آمده بود و وسائلی که بیان شد یک اشکالی را رفع بکنیم، این نصوص گفته شد و نصوص هم اینجوی و شرح هم داده شد اما شیخ طائفه فرمود یستحبُ دلیلنا اجماع الفرقه، این را چه بکنیم؟ اگر به ذهن شریفتان سپرده باشید، گفته بودیم وجوب و استحباب سنخاً واحد است و از یک سنخ است و در صورتی که اجماع به استحباب باشد و قابل متارکه نیست و باید انجام بگیرد. و آنچه که مورد اجماع است این استحباب است به معنای رجحان، ولی قول به وجوب هم جای خودش را دارد شاید هم خالی از قوت نباشد. نتیجتاً آنچه که در متن آمده است درست به نظر می‌رسد والله هو العالم، وجوب خالی از قوت نیست. ولله یعلم وجود علی المحتضر نفسه؛

سوال: ....

جواب: قاعده‌ی کلی این است که اگر در یک حکمی فوائد و اثار گفته شود به طور عموم ذکر فواعد آثار شاهد بر استحباب است این مطلب درستی است اما قاعده‌ی عقلی نیست. قاعده‌ی عقلی قابل تخصیص نیست. قاعده‌ی اسطیادیه است. قاعده‌ی اسطیادیه قابل تخصیص است. ممکن است جایی که ترغیب بطلبد، داعی وجود داشته باشد برای ذکر فواعد، منافات با وجوب ندارد، توبینی است که ذکر فوائد منافی با وجوب باشد.

اما می‌فرماید: ووجوبه لا يخلو عن قوة، بل لا يبعد وجوبه على المحتضر نفسه أيضاً،[16] بلکه می‌فرماید که این وجوب که استقبال باشد بر غیر گفتیم که واجب است. بلکه می‌فرماید برای خود محتضر هم بعید نیست که واجب باشد. استدلالی که شده است از بیانات صاحب نظران که استفاده می‌شود می‌فرمایند که دلیلی که آدم است گویا برای غیر گفته است و دلیلی برای اینکه خود محتضر خودش را مستقبل قرار بدهد نداریم. و اما سید می‌فرماید بل لا يبعد وجوبه على المحتضر نفسه أيضاً.

تحقیق این است که فرمایش سید کاملاً درست است لایعبد، چرا؟ صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه کتاب جواهر جلد 4 صفحه‌ی 14، می‌فرماید که این روایاتی که آمده است که غیر میّت این عمل توجیه را انجام بدهند، انصراف به اغلب دارد یعنی به طور اغلب محتضر دیگر خودش حال ندارد یا اینکه احترام و تقدیس یک مؤمن این است که دیگران آن را توجیه کند به طرف قبله، و اما خود آن میّت این حکم را نداشته باشد دلیلی ندارد بلکه این حکم به خود آن میّت متوجه است.[17] این فرمایش ایشان بود

 

تحقیق استاد

اما تحقیق این است که در این مسئله که می بینیم توجیه قبله یک واجب توصّلی است و به طور معمول فرد محتضر از توان و قدرت و تحرّکی برخوردار نیست به غیر گفته می‌شود که این عمل را انجام بدهد و اما در حکم وضعی که ما ملاک را احراز می‌کنیم اینجا ملاک را احراز می‌کنیم که خود توجیه به قبله، ملاک این عمل است و غیر موضوعیت ندارد یعنی عمل غیر جزء آن موضوع نیست. موضوع یا ملاک این وجوب توجیه میّت و محتضر به طرف قبله است بنابراین خود محتضر باید اگر تمکن دارد باید خود را رو به قبله قرار بدهد و سید که می‌فرماید بل لا يبعد وجوبه على المحتضر نفسه أيضاً؛ این فرمایش کاملاً درست به نظر می‌رسد که ملاک حکم واضح است و باید روی آن ملاک دستور محقق بشود. هذا ما عندنا والله هو العالم.

سلامتی آقا امام زمان و سلامتی همه مریضهایی که در بیمارستان ها یا در جاهای دیگر هستند صلوات ختم کنید.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo