< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

99/04/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/تغسيل الميت /ادامه مسالة سوم از مسائل مربوط به غسل مسِّ میت

 

ادامه بحث مسالة شماره سوم از مسائل مربوط به غسل مسِّ میت

مسألة ٣ : إذا شك في تحقق المس وعدمه أو شك في أن الممسوس كان إنساناً أو غيره أو كان ميتاً أو حياً أو كان قبل برده أو بعده أو في أنه كان شهيداً أم غيره أو كان الممسوس بدنه أو لباسه أو كان شعره أو بدنه لا يجب الغسل في شيء من هذه الصور ، نعم إذا علم المس وشك في أنه كان بعد الغسل أو قبله وجب الغسل ، وعلى هذا يشكل مس العظام المجردة المعلوم كونها من الإِنسان في المقابر أو غيرها ، نعم لو كانت المقبرة للمسلمين يمكن الحمل على أنها مغسلة.[1] سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه در همین مساله شماره 3 فرمودند که : إذا شك في تحقق المس وعدمه أو شك في أن الممسوس كان إنساناً أو غيره أو كان ميتاً أو حياً أو كان قبل برده أو بعده أو في أنه كان شهيداً أم غيره أو كان الممسوس بدنه أو لباسه أو كان شعره أو بدنه لا يجب الغسل في شيء من هذه الصور ، نعم إذا علم المس وشك في أنه كان بعد الغسل أو قبله وجب الغسل . این را بحث کردیم که ماحصل بحث این شد که اصالة عدم مس قبل از غسل مثبت می شود و اعتبار ندارد. به اطلاقات ادله نصوص ابواب غسل مس میت که مراجعه کنیم که ماحصل آن نصوص این بود که کلما مس المیت علیه الغسل آن اطلاقات شامل این مورد می شود و باید غسل صورت بگیرد.

اگر استخوان مجردة در مقبرة پیدا شود

بعد می فرماید وعلى هذا يشكل مس العظام المجردة المعلوم كونها من الإِنسان في المقابر أو غيرها ، نعم لو كانت المقبرة للمسلمين يمكن الحمل على أنها مغسلة. می فرماید اگر کسی استخوان مجردی را یعنی خالی از لحم و گوشت را مس کند و بداند که این استخوان انسان است و این در مقابر و مقبره ها باشد یا در صحرا‌ها. می فرماید این کار مشکلی هست زیرا اصل عدم غسلی که گفتید اینجا هم ممکن است جاری بشود و همان اطلاقاتی که گفتید شامل مورد مشکوک هم می شود آن اطلاق هم ممکن است شامل اینجا هم بشود و در جمع اطلاقات آن اطلاقی که روایت شماره 1 باب 2 ابواب غسل مس میت داشتیم که همان معروف مرسله ایوب بن نوح بود که فرمود.

متن روایت: محمد بن الحسن بإسناده عن سعد بن عبد الله، عن أيوب بن نوح، عن بعض أصحابنا، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إذا قطع من الرجل قطعة فهي ميتة، فإذا مسه إنسان فكل ما كان فيه عظم فقد وجب على من يمسه الغسل، فإن لم يكن فيه عظم فلا غسل عليه. ورواه الكليني عن عدة من أصحابنا، عن سهل بن زياد، عن أيوب بن نوح رفعه عن أبي عبد الله عليه السلام مثله.[2] عظم را معیار قرار داده است اینجا عظم هست. بنابراین مسِّ عظم شده است. اطلاقات هم اطلاق مرسله ایوب بن نوح هم شامل این مورد بشود. در مرسل بودنش که شبهه نکنید که گفتیم که عمل اصحاب روی آن قرار گرفته است و بلکه إجماع و اصل عدم غسل هم هست از یک سو و از سوی دیگر سیرة هم اعلام می کند که مسِّ عظم خالب در سیرة مسلمین موجب غسل مسّ نشده باشد یعنی سیرة بر این است که اگر کسی مسّ کند یک استخوانی را در بیابان که از انسان باشد در سیرة متشرعة وجوب غسل اعلام نشده است پس از دو جهت از جهت عدم غسل ادله داشتیم و از جهت غسل هم أدله داشتیم. این به معنای مشکل هست. یعنی چی ؟ یعنی ادله با هم تهاتف دارند و یک دلیل قوتش بالاتر از دلیل دیگر ثابت و مسلم نباشد. بعد از اینکه اشکال و مشکل شد راه حل ما این است که همان احتیاط هست و که عمل به احتیاط می کنیم و فتوا این شد که در این مورد کار مشکل می شود و أحوط این است که غسل صورت بگیرد.

بعد یک استدراکی می کند که می فرماید نعم لو كانت المقبرة للمسلمين يمكن الحمل على أنها مغسلة. می فرماید که اگر یک استخوانی در مقبرة مسلمانان پیدا بشود ممکن است که حمل بشود بر اینکه آن عظام ضمن أنها می‌رود به سمت عظام. که آن عظام مجردة مغسَلة باشد. غسل داده باشد. چرا؟ دلیل این مطلب چیست؟ درباره این مطلب مراجعه کنیم به بیان فقهاء. شهید قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: لو مسّ عظماً في مقبرة المسلمين فلا غسل، که اگر عظامی در مقبرة مسلمین پیدا بشود و مس شود لایوجب غسل مس المیت اطلاقاً بدون شرح. یعنی به طور جزم این مسّ غسل ندارد.[3] تمام.

کلام صاحب جواهر

صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه در این رابطه سه تا دلیل اقام می کند و می فرماید یک عظامی یا یک استخوانی از انسان در مقبرة مسلمین پیدا بشود غسل ندارد به سه دلیل. البته این سه دلیلی که می گوییم سه دلیل در متن سه دلیل نیست بلکه در متن اشارتهایی به این دلایل می کند و ما دسته بندی کردیم و می گوییم سه دلیل. 1- ظاهر حال 2- سیرة 3- قاعده یقین یا استصحاب. بنابراین می فرماید که اصل هم منتفی و محکوم می شود بوسیله این قاعده. اما ظاهر. منظور از ظاهر، ظاهر بیان نیست بلکه منظور از ظاهر در اصطلاح صاحب جواهر و شهیدین و محقق ظاهر حال هست یعنی ظاهر حالِ این اموات و این مقبرة. ظاهر حال این است که با غسل تدفین می شوند. آن عبارتی که شنیده بود که تعارض بین نص و ظاهر است این ظاهر مراد است یعنی ظاهر حال نه ظاهر لفظ. پس دلیل اول ما شد ظاهر. 2- دلیل دوم ما می فرماید سیرة است. سیرة متشرعه قطعاً مستقر هست براینکه اگر یک استخوانی از یک قبری در أثر حادثه ای یا سیلی یا رانشی بیرون بیاید قطعاً مسِّ اش غسل مسِّ میت نداشته است و این سیرة هم در تحققش شکی نیست. و ما گفته بودیم که حجیت سیرة مقوِّم است به قطعیت آن . یعنی اگر سیرة مخالف داشت یا احتمال خلاف داشت یا به احتمال قوی سیرة را اعلام کرد این اعتبار ندارد. اینکه می گویند سیرة قطعی رمزش را بگیرید یعنی قطعیت مقوِّم حجیت و اعتبار سیرة هست. سیرظ قطعیه وجود دارد. 3- دلیل سوم ما می فرماید قاعده یقین. قاعده یقین در اصطلاح صاحب جواهر منطبق هست با استصحاب. استصحاب را هم قاعده یقین می گوید.[4]

منظور از قاعده در کلام صاحب جواهر و شیخ انصاری

قاعده یقین در اصطلاح صاحب جواهر منطبق هست با استصحاب. استصحاب را هم قاعده یقین می گوید. آن فرقی که بین قاعده یقین و استصحاب گفته می شود آن فرق بعد از تطوّر هست. بعد از زمان شیخ انصاری هست. قبل از زمان شیخ انصاری یک عدة مفاهیم تا حالا فرق کرده است و یکی از مواردی که تا حالا فرق کرده است قاعده یقین هست. بعد از تطور قاعده یقین را با استصحاب جدا کردند. تا زمان صاحب جواهر قاعده یقین همان استصحاب بود. در جواهر وقتی میبینید که می فرماید قاعده یقین اصل را دفع می کد. می گویید قاعده یقین که در اصول خواندیم اعتبار ندارد. مشمول دلیل استصحاب نمی شود. جوابش را گرفتید که برایتان شرح دادیم. می فرماید با این أدله دیگر جایی برای اصل نیست. منظور از این اصل چه باشد؟ منظور از این اصل که جایی برای اصل باقی نمی گذارد استصحاب نجاست هست. استصحاب نجاست دیگر جا ندارد یا اصل عدم غسل جا ندارد.

کلام سیدالخوئی

اما سیدنالاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید که در این رابطه که گفته شد ظاهر، که اشاره به فرمایش صاحب جواهر دارد. می فرماید که ظاهر فقط مفید ظنّ هست. اعتبار اصلی ندارد. و استصحاب هم جای بحث ندارد. چیزی که در این مورد واقعاً پشتوانه برای این حکم می تواند باشد سیدنا می فرماید همان سیرة است. در تحقق سیرة شکی نیست بلکه سیرة از أبرز سییریست که در فقه دیده می شود.[5]

تحقیق کوتاه

اینکه درباره ظاهر و درباره مقابر مسلمین آنچه که سیدنالاستاد فرمودند ظاهر حال این است و خوب هست و موجب ظن است اما ما بعد از تطور اصول رسیدیم به جایی که در أمارات و حجج، اصول ظن اعتباری ندارد بلکه کارمربوط می شود به اعتبار و حجیت خود آن دلیل. مفید ظن باشد یا نباشد. یکی از نکات تطوری بعد از زمان شیخ انصاری قسمت از مطالب تطور پیدا کرد. یکی از مطالب تطور این بود که قبل از زمان شیخ بحث از حصول ظن بود. ظنِّ خاص. ظنِّ مطلق. الان این داستان جمع شده است. می گوییم اگر خود دلیل اعتبار داشت حال چه مفید ظن باشد یا مفید ظن نباشد. پس ما با فرمایش شما که می فرمایید ظاهر حال فقط مفید ظن هست آنچه گویا از خود شما یاد گرفتیم می گوییم که اصول ظن و عدم حصول ظن معیار نیست بلکه اعتبار این مدرک مهم است.ظاهر حال در حقیقت قرینه حالیه هست. قرینه حالیه براساس رأی و نظر عقلاء یک نوع اعتباری دارد. پس ظاهر حال که شد قرینه حالیه، قرینه حالیه از منظر علماء خودش اعتبار دارد. پس اعتبار دارد. لو سلّم که بگوییم اعتبارش کامل نیست باز هم ظاهر حال را کنار نمی گذاریم. نکته اینکه هر دلیلی که اعتبارش کامل نبود از میدان خارج نمی شود. از وادی بیرون نمی رود. بلکه به عنوان یک مؤید می ماند. تا اینجا گفتیم تکمیل و تحقیقی بود در فرمایش ایشان.

اما تحقیق بیشتر

ما در اثبات این موارد باید در درجه اول از أمارات استفاده کنیم. اگر أماراتی نداشتیم برویم دنبال أصل. خوشبختانه مقابرة مسلمین این یک أمارة است. أماریت دارد برای تغسیل. در این شکی نیست. ملاک اصلی أمارة چه بود؟ أماره کشف ذاتی عقلائی دارد. أمارة کشف ذاتی عندالعقلاء دارد. از سوی شرع اگر این کشف ذاتی تایید شد می شود تتمیم کشف که اصطلاح محقق نائینی هست. پس اماره این است که خودش یک کشف ذاتی عندالعقلاء داشته باشد وقتی از سوی شرع تایید و امضاء بشود می شود تتمیم کشف و وقتی که تتمیم کشف که شد یک اماره معتبره ای در می آید. پس با این شرحی که دادیم مقابر مسلمین أماره هست و وقتی که اماره بود و کشف ذاتی اش هم که معلوم است و تاییدش هم امضاء هم شده است و وقتیکه امضاء شده بتوسط سیرة و سیره را جدا نمی گوییم بلکه سیرة یک امضایی برای أماریت این أماره هست پس أماره معتبره هست. در مقبره مسلمین اگر بود أمارة وجود دارد بر تغسیل و مسّ اش موجب غسل مسِّ میت نمی شود.

سوال مشابه اش: سوال مشابه اش این است که در فلوات یعنی در فلات ها در بیایان یا صحراها اگر یک استخوانی دیده شد. بیابان وسیعی بود و احتمال هم داده شد بله بعد از اینکه یقین پیدا کنیم که این استخوان، استخوانِ انسان است و شک شود که آیا دفن شده است و یا اینکه طعمه‌ی درنده ها قرار گرفته است و استخوانش اینجا باقیست. چه می شود؟ شک بین غسل و عدم غسل هست. در اینجا صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید اگر فلات، فلات مسلمان ها باشد. سرزمین مسلمان ها باشد در این صورت این استخوان مسّ اش غسل مسِّ میت ندارد. حمل بر صحت می شود.[6] در این جا با استفاده از بیان سیدنالاستاد از یک قاعده استفاده می کنیم. سوق مسلمین و فعل مسلمین. حمل بر صحت فعل مسلمین. می گوییم این قلمرو مسلمین است. قلمرو مسلمان ها هست وانگهی یک قاعده را اضافه می کنیم. قاعده اینکه این قلمرو که قلمرو افعال مسلمان ها بود فعل مسلم را حمل بر صحت می کنیم. دفن شده است، حمل بر صحتش این است که با تغسیل و غسل دفن شده است. در صرتی که قلمرو مسلمان ها باشد. اگر قلمرو، قلمرو مسلمان ها باشد. قرائن و ظاهر حالی وجود ندارد.

سوال: در صحرا اگر یک استخوان دیده شود ظاهر حال این است که دفن نشده و برای اینکه مسلمان ها معمولا در مقابر دفن می کنند و در صورتی که در صحرا باشد معلوم است که دفن نشده و همینطور طعمه قرار گرفته و ......

جواب: این مساله که مطرح می شود قرائن یا ظاهر حالی وجود ندارد. شک میکینم که امکان اینکه این استخوان از یک انسانی باشد. مسافرت هاست. بیابان هاست. مردم در حال مسافرت بودند و استخوان هم بعد از مدتها بیرون می آید. کی میداند. شاید اینجا مقبره بوده. رانش و ریزش. ممکن است مسافر و قافله بوده. از این احتمالات می دهیم در سرزمین فلات مسلمان هست. سرزمین و فلات مسلمان که آمد اگر یقین داشته باشید که در مقبرة دفن نشده و طعمه بوده آن موقع که بحثی نداریم اما اگر شک کردیم. شک که می کنیم شک موضوع برای قاعده و اصل می شود. قاعده و أصل چه می گوید؟ در اینصورت که فلات مسلمان هست دوتا قاعده را می آوریم. سوق یعنی قلمرو أفعال و أعمال مسلمان و حوزه إشراف و تصرف مسلمان ها و فقط مراد از سوق بازار مسلمین نیست و مورد دوم قاعده حمل فعل مسلم بر صحت. با این دو مورد می توانیم که این مورد را حل کنیم.

فتوای استاد

اما از آنجا که در این مورد از لحاظ أمارة یک دلالت کاملی نداریم شک می کنیم که اطلاق أمارة یا اطلاق حمل فعل مسلم بر صحت این مورد را میگیرد یا نمی گیرد چه می شود؟ قاعده، قاعده اصطیادیة است. نکته ما این بود که قاعده منصوصه اطلاق دارد. قاعده اطیادیة اطلاق ندارد. حمل به قدر تیقن می شود لذا نتیجه اش این است که أحوط لزومی این است که باید غسل مسِّ میت انجام بگیرد

مساله شمارة 4 و علم اجمالی و مسائل مربوط به آن فردا انشالله


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo