درس خارج فقه استاد سیدکاظم مصطفوی
1402/11/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الصلاة/واجبات الصلاة /بررسی حکم ضمائم در نیت
خلاصه بحث ریاء و عجب و تحسین عمل صالح:
ما حصل بحث ما در بارهی ریاء و عجب این شد که ریاء و عجب و تحسین عمل صالح فی نفسه، سه عنوان با هم شبیه و نزدیک اند که برخی سؤال نموده و بنا شد که شرح مختصری ارائه شود. ریاء آن است که داعی بر انجام عمل، شخصی باشد یا رضایت شخصی باشد که از ابتدا کسی اقدام میکند برای نماز مستحبی یا در مسجد یا در صف جماعت و از ابتدا قصدش قربت نیست و قصدش این است که به طرف نشان دهد و به خاطر رضایت او این کار را بکند و در حقیقت قصد دارد که مقامی یا ارزش پیش آن فرد به دست آورد و تقرب الی الله نیست و تقرب الی غیر الله است.
اما عجب آن است که داعی اصلی برای عمل عبادی اش غیر خدا نیست؛ بلکه داعی اصلی اش امر الهی است و قصد قربت هم محقق میشود؛ ولی اگر کسی این عمل او را ببیند از این رؤیت خوشش میآید که بله من الآن کاری انجام میدهم که به چشم طرف کار محبوب و مطلوبی جلوه کند و این عجب است. عجب دو مرحله دارد، مرحله اولش همین است که بیان شد و مرحلهی دوم آن است که در نص و روایت ترجمه شده است که فرموده عجب آن است که یک مکلف و یک مصلی مثلا خود را در عبادت فوق دیگران بداند تا بدانجا که برای باری تعالی منت بگذارد که من این همه اعمال درست را انجام میدهم. در نتیجه نصوصی که در این رابطه بود و ادلهی تحلیلی که در این رابطه داشتیم مطلب را به این صورت اعلام کردند. نصوص در باب 23 و 24 و باب 11 مطلب را برای ما طوری بیان کرد که عجب یک وصف مذمومی است و در باب 23، حدیث 1 آمده است که معجب «يَظُنَّ أَنَّهُ قَدْ فَاقَ الْعَابِدِينَ»[1] با این وضعیت از من دور میشود و خیال میکند به من نزدیک است. در نتیجه اگر عجب مقارن باشد؛ یعنی در حال نماز باشد، سید یزدی فرمودند احوط اعاده است و این عجب مبطل است و صاحب جواهر در کتاب جواهر، ج2، ص100 فرمود بعضی از مشایخ ما عجب مقارن را در بطلان عبادت به ریاء محلق کرده اند.
اما از لحاظ تحلیل عقلی گفته شد که عجب عمل قلبی است و نماز فعل خارجی است، وحدت در واقع وجود ندارد؛ چون متعلق نهی چیزی است و متعلق امر چیز جدا، بنابراین عجب مبطل نیست؛ لذا در روایت باب 23، حدیث شماره 2 میفرماید: اگر مکلف نماز را با قصد قربت شروع کرده است و در وسط در عین حال که نماز را ادامه میدهد، عجب بر او عارض شد، حکمش چیست؟ امام (ع) فرمود: «هُوَ فِي حَالِهِ الْأُولَى وَ هُوَ خَائِفٌ- أَحْسَنُ حَالًا مِنْهُ فِي حَالِ عُجْبِهِ»[2] از این حدیث استفاده شد که حالت عجب مبطل نیست؛ بلکه احسن این است که در حال نماز عجب نداشته باشد.
نکتهی دیگر این است که عجب دو قسم است: عجب اختیاری و عجب عارضی و بدون اختیار. اگر عجب به صورت اختیاری باشد؛ یعنی ذهن آدم در حال نماز تحت تأثیر هوای نفس قرار گیرد و بگوید الحمد لله من الآن نماز را اول وقت میخوانم و از آن خوشش بیاید، اگر عمدی باشد و عجب مقارن باشد، محلق به ریاء است و خودش این عمل را انجام داده است و هر چیزی که غیر رضای خدا قصد شود، مبطل خواهد بود. اما اگر عجب غیر اختیاری است که شبیه خطورات میشود، این گونه عجب ملحق به خطورات میشود و مبطل نیست. در بارهی خطورات گفته شد که مبطل صلاة نیست؛ لذا در بارهی خطورات در باب 24 حدیث شماره 3 فرمود: اگر کسی در حال نماز که نیتش قربة الی الله بوده است، یک حالت عجبی بر او عارض شود و آن شخص هم از آن عجب و خطورات متأذی باشد، ضرری وارد نمیکند و این گونه عجب از وساوس شیطان به حساب میآید.
نکتهی آخر تحسین خود فرد است که مثلا نماز اول وقت خوانده، روزه 27 رجب گرفته و دعای ام داود هم خوانده، بعد از آن خوشحال میشود که میتوانستم این کار خوب را انجام دهم، این خوشحالی علامت مؤمن بودن است و اشکالی ندارد. در باب 24 از ابواب مقدمه عبادت آمده است «مَنْ سَرَّتْهُ حَسَنَتُهُ وَ سَاءَتْهُ سَيِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤْمِنٌ.»[3]
در نتیجه عجب متأخر و ریاء متأخر اشکالی ندارد که نصا و اجماعا بحث شد. یک روایتی که از علی ابن اسباط داشتیم مرسل بود و محملی داشت و محمل آن این بود که حمل بر استحباب شد و گفته شد که بعد از اعمال نیک، انسان عمل خیرش را بهتر است برای دیگران ذکر نکند و علاوه بر این که در روایت مذکور لحن اخلاقی است، ذکر نکردن هم یک امر اخلاقی است؛ هر چند ذکرش مبطل عبادت قبلی نخواهد بود.
11 مسألة غير الرياء من الضمائم إما حرام أو مباح أو راجحفإن كان حراما و كان متحدا مع العمل أو مع جزء منه بطل كالرياء و إن كان خارجا عن العمل مقارنا له لم يكن مبطلا و إن كان مباحا أو راجحا فإن كان تبعا و كان داعي القربة مستقلا فلا إشكال في الصحة و إن كان مستقلا و كان داعي القربة تبعا.[4]
سید طباطبائی میفرماید غیر از ریاء در حال عبادت ضمائم دیگر یا عمل حرام است؛ مثل این که در حال نماز به اجنبی نگاه از روی ریبه داشته باشد، یا مباح است؛ مثل نگاه کردن به منظره در حال خواندن نماز، یا راجح است مثل ارشاد کردن با صدا در حال نماز. اگر آن جزء حرام باشد و با جزء عمل عبادی متحد باشد؛ مثل رکوع که هم میشود برای خدا باشد و هم برای احترام به دیگری، اگر کسی آن را به هر دو منظور انجام دهد، باطل و مبطل است همانند ریاء و اگر از خود عمل خارج بود، منتها در ظرف انجام نماز بود؛ مثل نظر به اجنبیه که خودش حرام است ولی مبطل نیست؛ چون جزء نماز نیست و اگر آن جزئی که در نماز آمده و خارج از ماهیت نماز است، امر مباحی باشد؛ مثل نگاه به منظره، یا راجح است مثل راهنمایی کسی با دست یا چشم، اگر تبعی باشد به این معنا که داعی اصلی قصد قربت است و در ضمن عبادت این جزء هم آمده است، اشکالی در صحت عبادت وجود ندارد؛ برای این که آنچه که در یک عبادت شرط است این است که مأتی به طبق مأموربه باشد و قصد قربت هم محقق شود، در اینجا هر دو محقق است و قاعده اجزاء صحت این عمل را اعلام میکند. اگر عکس شود که آن عمل مباح هم زمان در نماز به نحو مستقل قصد شده باشد و قصد قربت تبعی باشد؛ مثل این که فرد شنا میکند و اصلش شنا است اما در عین حالی که قصدش ورزش و تفریح است، در ضمن آن قصد قربت هم بیاید و به آن داعی اصلی ملحق شود. منظور از داعی اصلی و تبعی این است که باعث و عامل و محرک برای عمل، آن داعی اولی باشد به طور مستقل که اگر این داعی تبعی هم نباشد آن داعی اول برای انجام عمل کافی باشد. این داعی مستقل است. در این صورت این عبادت باطل است؛ چون عامل و محرک قصد قربت نیست و عمل عبادی باید به داعی امر باشد و اینجا عمل عبادی به داعی امر صورت نگرفته است و از اجزاء خبری نخواهد بود.
همین طور است در ابطال اگر داعی امر خارج از نماز باشد و جزء داعی امر شرعی هر دو منضمنا محرک برای عمل عبادی باشد، در صورت انضمام هم عمل باطل خواهد بود؛ چون قصد قربت و داعی امر استقلال نداشته است و عمل انجام شده عمل عبادی نخواهد بود.
اگر هر دو داعی هم داعی شرعی و هم داعی غیر عبادی؛ مثل تفریح، تفرج و ... مستقل باشند، اقوا صحت است برای این که ما در صحت عبادت داعی امر لازم داریم به طور مستقل، در این صورت داعی امر مستقل وجود داشته است.
سؤال: اینجا داعی مستقل را که عنوان میکنید در واقع داعی مستقل نیست دو داعی در کنار هم که هست در مرحلهی ثبوت مستقل اند و در مرحلهی اثبات هیچ کدام مستقل در نمیآید چون یک مسبب یک سبب میطلبد. بنابراین در این صورت که سید احوط اعاده اعلام کرده است، شاید نظر شریف شان این است که در این صورت داعی مستقلی در کار نیست. دو داعی که با هم مرکب باشند هر چند در مقام ثبوت مستقل باشدند؛ ولی در مقام عمل نمیشود دو سبب و یک مسبب و دو عامل و یک عمل باشد. ترکیب به وجود میآید و استقلال از بین میرود و قصد قربت محقق نمیشود.
روایت اخلاقی:
وسائل، باب 24، حدیث شماره 2:
امام باقر (ع) میفرماید: «سُئِلَ النَّبِيُّ ص عَنْ خِيَارِ الْعِبَادِ»[5] بهترین بندگان خدا کیستند؟ حضرت پیامبر (ص) پنج علامت برای بهترین بندگان خدا بیان کرده است: علامت اول این است که «إِذَا أَحْسَنُوا اسْتَبْشَرُوا»[6] اگر احسانی کنند خوشحال میشوند «وَ إِذَا أَسَاءُوا اسْتَغْفَرُوا»[7] اگر گناهی کنند فورا استغفار میکنند. «وَ إِذَا أُعْطُوا شَكَرُوا» [8] اگر عطایی از سوی خدا برای آنان برسد، شکر گذارند. شکر گذاری در برابر عطای الهی یک علامت از علائم بهترین مردم بودن است. «وَ إِذَا ابْتُلُوا صَبَرُوا وَ إِذَا غَضِبُوا غَفَرُوا.»[9] اگر یک وقتی عصبانی شوند، عفو و گذشت دارند، سخت گیری و لجاجت ندارند
هر چند که انتقام ز دشمن حرام نیست در عفو لذتی است که در انتقام نیست