درس خارج فقه استاد سیدکاظم مصطفوی
1402/11/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کتاب الصلاة/واجبات الصلاة /بررسی حکم ریاء در حال نماز
بحث و تحقیق در بارهی موارد ریاء در حال نماز:
رسیدیم به مورد دهم از موارد ریاء که عبارت است از عجب. سید طباطبائی یزدی میفرماید: العاشر أن يكون العمل خالصا لله لكن كان بحيث يعجبه أن يراه الناس و الظاهر عدم بطلانه أيضا كما أن الخطور القلبي لا يضر خصوصا إذا كان بحيث يتأذى بهذا الخطور و كذا لا يضر الرياء بترك الأضداد.[1]
دهمین مورد از موارد شبههی ریاء این است که اصل عمل خالصا لله باشد؛ اما عمل به صورتی باشد که اگر مردم آن عمل مکلف را ببیند، باعث اعجاب مکلف شود و از آن خوشش بیاد. ظاهرا این گونه عجب در عبادت موجب بطلان نمیشود؛ چون اصل عمل خالصا لله انجام گرفته است؛ ولی عملش طوری است که اگر کسی ببیند و بگوید خوش به حال این فرد که نماز را اول وقت میخواند، از این تحسین و تمجید خوشش میآید. این عجب میشود و عجب اصل نیت نماز را که خالصا لله محقق شده است، باطل نمیکند. در بارهی عجب نصوصی است متعدد که مذمومیت عجب را بیان میکند و بعضی از نصوص دال بر این است که عجب مفسد عبادت است و برخی از آن دلالت بر این دارند که عجب در نماز خودش عمل محرمی است و مبطلیت آن ثابت نیست؛ لذا در این مورد عجب را در سفرهی نصوص بگذاریم و مطالبی را از آن به دست آوریم.
مطلب اول این است که عجب یک صفت رذیله و یک وصف و حال مذموم است تا بدانجا که گفته شده است عجب چه بسا منتهی به هلاکت شود. در این رابطه از نصوص استفاده کنیم. کتاب وسائل، باب 23 از ابواب مقدمهی عبادات، حدیث 1 و 2:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ تَعَالَى إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ لَمَنْ يَجْتَهِدُ فِي عِبَادَتِي- فَيَقُومُ مِنْ رُقَادِهِ وَ لَذِيذِ وِسَادِهِ- فَيَجْتَهِدُ لِيَ اللَّيَالِيَ فَيُتْعِبُ نَفْسَهُ فِي عِبَادَتِي- فَأَضْرِبُهُ بِالنُّعَاسِ اللَّيْلَةَ وَ اللَّيْلَتَيْنِ- نَظَراً مِنِّي لَهُ وَ إِبْقَاءً عَلَيْهِ فَيَنَامُ حَتَّى يُصْبِحَ- فَيَقُومُ وَ هُوَ مَاقِتٌ لِنَفْسِهِ زَارِئٌ عَلَيْهَا- وَ لَوْ أُخَلِّي بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَا يُرِيدُ مِنْ عِبَادَتِي- لَدَخَلَهُ الْعُجْبُ مِنْ ذَلِكَ- فَيُصَيِّرُهُ الْعُجْبُ إِلَى الْفِتْنَةِ بِأَعْمَالِهِ- فَيَأْتِيهِ مِنْ ذَلِكَ مَا فِيهِ هَلَاكُهُ لِعُجْبِهِ بِأَعْمَالِهِ- وَ رِضَاهُ عَنْ نَفْسِهِ حَتَّى يَظُنَّ أَنَّهُ قَدْ فَاقَ الْعَابِدِينَ- وَ جَازَ فِي عِبَادَتِهِ حَدَّ التَّقْصِيرِ- فَيَتَبَاعَدُ مِنِّي عِنْدَ ذَلِكَ- وَ هُوَ يَظُنُّ أَنَّهُ يَتَقَرَّبُ إِلَيَّ الْحَدِيثَ.[2]
در سند این روایت تا احمد بن محمد، اشعریها است که از مشایخ کلینی و از اجلاء و ثقات اند. ابن محبوب از اصحاب اجماع است و داود بن کثیر توثیق خاصی ندارد؛ اما از یک سو توثیق عام دارد و از سوی دیگر مروی عنه ابن محبوب از اصحاب اجماع است. ابو عبیده حذاء از اجلاء و ثقات است. پس سند اعتبار دارد.
میفرماید از بندگان مؤمن من کسانی اند که در عبادت من سعی دارند. از بستر خواب شان بلند میشوند و به خاطر عبادت تلاش میکنند و خود را در عبادت من به زحمت میاندازند. ادر ادامه میفرماید اگر کمکش نکنم و به حال خودش بگذارم، گویا شیطان وارد میشود و به او عجب دست میدهد و عجب او را به سوی یک فتنهی میکشاند که به وسیلهی اعمال خودش به آن فتنه برخورده است. از همین عجب حالتی برایش پیش میآید که او را به هلاکت میکشاند و او از خودش به وسیلهی همین عبادت راضی میشود حتی گمان میکند از همهی عابدین الهی بالاتر رفته و از حد تقصیر میگذرد که آینده اش خطرناک میشود. وقتی که تا این حد فکر کرد از من دور میشود، در حالی که گمان میکند به من تقرب به دست آورده است.
سیدنا الاستاد در بارهی داود بن کثیر اشکالی دارد؛ ولی گفته شد که سند علی التحقیق خالی از اعتبار نیست.
روایت دوم این باب معتبره عبدالرحمن بن حجاج است:
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يَعْمَلُ الْعَمَلَ وَ هُوَ خَائِفٌ مُشْفِقٌ- ثُمَّ يَعْمَلُ شَيْئاً مِنَ الْبِرِّ فَيَدْخُلُهُ شِبْهُ الْعُجْبِ بِهِ- فَقَالَ هُوَ فِي حَالِهِ الْأُولَى وَ هُوَ خَائِفٌ- أَحْسَنُ حَالًا مِنْهُ فِي حَالِ عُجْبِهِ.[3]
روایت شماره دوزاده این باب صحیحه علی بن حمزه ثمالی است:
وَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ أَوْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي حَدِيثٍ ثَلَاثٌ مُهْلِكَاتٌ- شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ- وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ.[4]
اما روایاتی که از آن استفاده میشود عجب مفسد عبادت است، حدیث شماره پنج همین باب است:
وَ عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِي يُفْسِدُ الْعَمَلَ- فَقَالَ الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ- مِنْهَا أَنْ يُزَيَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَيَرَاهُ حَسَناً فَيُعْجِبَهُ- وَ يَحْسَبَ أَنَّهُ يُحْسِنُ صُنْعاً- وَ مِنْهَا أَنْ يُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ- فَيَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَيْهِ فِيهِ الْمَنُّ.[5]
سؤال این است عجبی که عبادت را باطل میکند کدام عجبی است؟ امام (ع) فرموده است دو درجه دارد: درجه اول این است که یک عامل که عمل عبادی انجام میدهد، عملش فاسد است و او آن را خوب در نظر میگیرد و باعث عجبش همین میشود و این مبطل است. درجه دوم این است که اعمالی انجام میدهد و در نتیجهی آن بر خدا منت میگذارد، در حالی که منت از سوی خدا بر عباد است، نه بر عکس و بر عباد شکر لازم است. این مورد هم مفسد است.
سیدنا الاستاد در این باره فرمایشی در کتاب مستند عروه، ج14، ص33 که میفرماید: این حدیث دلیلی بر مبطلیت عجب محل بحث ما نمیشود، محل بحث ما عجب به این صورت است که مکلف عمل را درست و صحیح انجام داده است؛ ولی در عین حالی که انجام داده است، برایش یک عجبی عارض شود که اگر کسی او را ببیند لذت ببرد و خوشش بیاید؛ اما در این روایت دو درجهی که گفته است از محل بحث خارج است. درجه اول عمل فاسد است و خارج از محل بحث و مورد دوم که عبد جسارت کند بر خدا و منت اعلام کند، مطمئنا این عمل در نهایت قبح و زشتی قرار دارد و عمل باطل است و ربطی به بحث ما ندارد که کسی به آن استناد نماید بر مفسد بودن عجب محل بحث.
در این روایت در عین حالی که اشکال دلالی وجود دارد، اشکال سندی هم وجود دارد و آن این است که علی ابن اسباط توثیق ندارد؛ لذا به روایت او اعتماد نمیشود.
تا به اینجا نسبت به مذمومیت عجب و اثر آن از لحاظ نصوص گفته شد. صاحب جواهر در کتاب جواهر، ج2، ص100 میفرماید: برخی از مشایخ ما عجب را به ریاء ملحق کرده اند که عجب همانند ریاء موجب بطلان عمل خواهد شد؛ اما در بیان دیگر اصحاب این مطلب را ندیده ام و فقط برخی از مشایخ ما این حرف را زده اند. اساتید معروف صاحب جواهر عبارتند از سید مهدی بحر العلوم و صاحب کشف اللثام (فاضل هندی).
رأی بر عدم بطلان:
در این رابطه سیدنا الاستاد در کتاب مستند، ج14، ص33 و صفحات بعد میفرماید: عجب عمل قلبی است و صلاة فعل خارجی است، عجب با صلاة وحدت وجودی ندارد و متعلق حرمت جداست و متعلق وجوب جداست، در صورتی که وحدت در متعلق وجود نداشت، حرمت عجب به صلاة سرایت نمیکند و عجب خودش یک فعل محرمی است که انجام گرفته؛ ولی مبطل صلاة نخواهد بود. اما از لحاظ نصوص، کتاب وسائل، باب 15، حدیث شماره 1، صحیحه زراره:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَعْمَلُ الشَّيْءَ مِنَ الْخَيْرِ- فَيَرَاهُ إِنْسَانٌ فَيَسُرُّهُ ذَلِكَ- قَالَ لَا بَأْسَ مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا- وَ هُوَ يُحِبُّ أَنْ يَظْهَرَ لَهُ فِي النَّاسِ الْخَيْرُ- إِذَا لَمْ يَكُنْ صَنَعَ ذَلِكَ لِذَلِكَ.[6]
کسی کار خوبی انجام میدهد و فرد دیگری آن را میبیند و بعد از آن که به رؤیت دیگران رسید صاحب عمل خوشش میآید که من عمل خوبی که انجام میدهم، آقایان میبیند. این رؤیت غیر دیگران او را خوشحال میکند. اما (ع) فرمود: باکی نیست. کسی نیست که دوست نداشته باشد مردم به او نظر مثبتی اعلام کند و کسی که خوب بگوید خوشش میآید اگر فرد عمل را برای این کار انجام ندهد و از ابتدا به این قصد نباشد و قصد قربت باشد؛ ولی اگر کسی دید و خوشش آمد این عجب اشکالی ندارد. پس این روایت دلالت بر عدم مبطلیت دارد.
باب 24، حدیث شماره 3، موثقه یونس بن عمار:
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قِيلَ لَهُ وَ أَنَا حَاضِرٌ- الرَّجُلُ يَكُونُ فِي صَلَاتِهِ خَالِياً فَيَدْخُلُهُ الْعُجْبُ- فَقَالَ إِذَا كَانَ أَوَّلَ صَلَاتِهِ بِنِيَّةٍ يُرِيدُ بِهَا رَبَّهُ- فَلَا يَضُرُّهُ مَا دَخَلَهُ بَعْدَ ذَلِكَ- فَلْيَمْضِ فِي صَلَاتِهِ وَ لْيَخْسَأِ الشَّيْطَانَ.[7]
سید یزدی در مسأله شماره 10 فتوای دیگری دارد و میفرماید: العجب المتأخر لا يكون مبطلا بخلاف المقارن فإنه مبطل على الأحوط و إن كان الأقوى خلافه.[8]
عجب مقارن علی الاحوط مبطل است. شاید اینجا از جهت احتیاط گفته باشد و در مسألهی قبلی از جهت ظاهر گفته باشد.
عجبی که در حال عبادت عارض میشود، مبطل است و نصوص بیانگر مبطلیت که فرمود عجب باعث هلاکت میشود و در برخی آمده بود اگر عجب در عین این که عمل قلبی است اگر با عبادت همراه باشد و با عبادت در یک زمان تحقق داشته باشد، حالت تقرب از مصلی سلب میشود و مصلی با عجب خودش تقرب الی الله ندارد و خیال میکند تقرب دارد و از خدا دور است. کسی که از خدا دور باشد عمل عبادی او علی الاحوط مجزی نخواهد بود. لذا نسبت به فتوای سید در مسأله شماره ده با استفاده از این نصوص میتوان گفت که احوط لزومی این است که عجب در حال نماز مبطل خواهد بود. در نهایت با استفاده از نصوص و با استفاده از قرینهی تناسب حکم و موضوع میتوان گفت که عجب در حال نماز مناسبت با شخص متقرب و مقام عبودیت نخواهد داشت.