< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدکاظم مصطفوی

1402/10/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الصلاة/واجبات الصلاة /تحقیق در باره‌ی نیت و غایات آن

 

بحث و تحقیق در باره‌ی نیت:

فشرده‌ی بحث این شد که نیت عبارت است از اخلاص و اخلاص یعنی انجام عمل به داعی امر الهی که محرک و انگیزه برای انجام کار فقط امر پروردگار باشد. شیخ طوسی با استناد به آیه ﴿وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ﴾[1] این مطلب را بیان فرمودند.

گفتیم که اخلاص در برابر شرک قرار می‌گیرد و از این تقابلی که بین آن دو وجود دارد، یک توهمی به وجود آمده است که باید آن را تکمیل کنیم و آن این است که بر اساس روایات دبیب النمل (إن الشرك أخفى من دبيب النمل على صفاة سوداء، في ليلة ظلماء[2] ) که سند این حدیث درست است، شبهه‌ی به وجود می‌آید که اگر شرک آن قدر نامرئی باشد، در بدنه‌ی اخلاص نفوذ می‌کند و اخلاص را از بین می‌برد. نکته‌ی کلیدی در جواب این است که اخلاص و شرک متضاد اند و ضدین با هم جمع نمی‌شوند. وقتی اخلاص بود ریا در مقابل اخلاص قرار می‌گیرد و هر کدام از دو ضد که باشد دیگری نیست. اخلاص از نظر معنا سهل است و آن انجام عمل به جهت امتثال امر خداست. ثانیا خداوند اخلاص را از مکلف خواسته است و مطلوب شرع است و چیزی که مطلوب شرع باشد سهل و ساده است و اگر شرک با آن کیفیت خفی نفوذ در اخلاص داشته باشد، اخلاص امر ناممکن می‌شود و امر ناممکن مطلوب شرع قرار نمی‌گیرد. پس اخلاص کار ممکن و ساده است و وقتی محقق شود، درب ورودی برای شرک مسدود می‌شود. شرک اگر خفی و خطرناک و نامرئی است، در جای خودش است. درب خانه اگر باز بود حشرات متعددی و برخی نامرئی وارد خانه می‌شود؛ ولی اگر درب خانه را ببندیم راه برای ورود ندارد. خامه‌ی دل هم همین گونه است.

دل خانه‌ی خداست و خدا صاحب دل است هر کس که دل به غیر دهد پاش در گل است

ریا هر قدر نا ملموس باشد، وقتی اخلاص باشد، درب ورودی آن بسته می‌شود؛ چنانکه در روایتی آمده «القلب حرم الله فلا تسكن حرم الله غير الله»[3] از آن جهت که شرک است عمل شیطان است ﴿إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا﴾[4] و از آن طرف که اخلاص است ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ يَنصُرْكُمْ وَيُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ﴾[5] .

بنابراین در باره‌ی شرک و اخلاص مطلب کامل است. حدیث دبیب نمل چند توجیه دارد؛ از جمله این که در باره‌ی شرک که مصداق نامرئی آن ریاء است، این قدر تأکیدی که صورت گرفته، مدلول مطابقی آن مراد نیست، تعبیر مبالغه‌ی است و اشاره و کنایه به دقت بیشتر و اشاره به مرموز بودن ریاء است.

در باره‌ی اخلاص که معنایش همان داعی امر خدا بود، مطلب دیگری هم در ذهن می‌آید و آن این است که قرآن می‌فرماید: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاَّ وَهُم مُّشْرِكُونَ﴾[6] اولا اکثر است، نه همه و «اکثرهم لا یعقلون» هم هست. ثانیا این آیه مسیر را می‌گوید و معنایش این است که در مسیر شرک آلودی حرکت می‌کرده، بعد به ایمان رسیده است. تا به ایمان رسیده سابقه اش ریائی و شرکی بوده است و الآن که ایمان به خدا آورده است، از آن شرک خبری نیست و این مؤید مطلب ماست و اشکالی ایجاد نمی‌کند.

نیت را گفتیم ادله‌ی اعتبارش از منظر قدما همان آیه «و ما امروا الا لیعبدو الله» است. سیدنا الاستاد می‌فرماید اعتبار نیت در نماز به نحو وجوب، امر مسلم و متسالم علیه است. «لا اشکال علیه و لا خلاف فیه» که این جمله عبارت دیگر از متسالم علیه است. علاوه بر آن می‌فرماید آیات ذیل بر آن دلالت دارد: ﴿وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي﴾[7] در صورتی که برای ذکر خدا بود معنایش این می‌شود که به داعی امر الهی باشد. در سوره کوثر می‌فرماید: ﴿فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ﴾[8] که این «لربک» یعنی «لله»، «لوجه الله» و «قربة الی الله».

غایات نیت:

در باره‌ی نیت خود نیت داریم و غایات نیت داریم. نیت با غایات نیت چه فرقی دارد؟ اگر خوب دقت نکنیم، در ابتدا می‌نماید که عمل به جهت آن غایات و مقاصد باشد نه به داعی امر خدا. سید یزدی می‌فرماید:

و يكفي فيها الداعي القلبي و لا يعتبر فيها الإخطار بالبال و لا التلفظ فحال الصلاة و سائر العبادات حال سائر الأعمال و الأفعال الاختيارية كالأكل و الشرب و القيام و القعود و نحوها من حيث النية نعم تزيد عليها باعتبار القربة فيها بأن يكون الداعي و المحرك هو الامتثال و القربة و لغايات الامتثال درجات أحدها و هو أعلاها أن يقصد امتثال أمر الله لأنه تعالى أهل للعبادة و الطاعة‌و هذا ما أشار إليه أمير المؤمنين ع بقوله:[9]

شیخ در مبسوط فرموده نیت نیاز به تکلم در لفظ ندارد. محقق حلی در معتبر، ج2، ص149 همین مطلب را اعلام می‌کند و علامه حلی در تذکره، ج3، ص99 همین مطلب را اعلام فرموده است.

اخطار یعنی چه؟ یعنی این که انسان در ذهن خودش تصور کند و خطور دهد. گفته می‌شود مکلف اگر نماز را به داعی امر الهی قصد کند اخطار در ذهن می‌آید. جواب این است که منظور از اخطار، اخطار تفصیلی باشد و اگر نه اخطار اجمالی در ضمن داعی امر هست.

امتثال، غایت‌هایی دارد؛ یعنی یک نتایج و فوائدی که مترتب بر امتثال می‌شود و مکلف امتثال را قصد کند و یک فایده‌ی بر اصل امتثال در نظر گیرد، سید می‌فرماید چنین چیزی اشکالی ندارد.

اولین درجه غایت این است که قصد کند خداوند اهل طاعت و عبادت است و این چیزی است که امیرالمؤنین (ع) به آن اشاره کرده است:

إلهي ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعا في جنتك بل وجدتك أهلا للعبادة فعبدتك.[10]

مورد دوم از درجات غایات این است که قصد شکر نعمت‌های خدا را نماید.

الثاني أن يقصد شكر نعمة التي لا تحصى. الثالث أن يقصد به تحصيل رضاه و الفرار من سخطه. الرابع أن يقصد به حصول القرب إليه.الخامس أن يقصد به الثواب و رفع العقاب بأن يكون الداعي إلى امتثال أمره رجاء ثوابه و تخليصه من النار.[11]

پنج درجه ذکر شده است. درجه اول اختصاص به انسان کامل و معصومین دارد. درجه دوم و غایت دوم که داعی بر داعی امر باشد و غرضی باشد برای مکلف، مترتب بر اصل مطلوب و مقصود و آن عبارت است از شکر نعمت‌های خداوند که یک غایتی است از منظر کلام و در کلام آمده است عبادت عبارت است از شکر نعمت. دلیل عقلی آن در کلام این است که گفته می‌شود این شکر نعمت مستند عقلی و عقلائی دارد؛ اما مستند عقلی کلامی این است که شکر نعمت تحسین عقلی دارد. اما مستند عقلائی آن این است که بر اساس فهم عقلاء جزای احسان تشکر و امتنان است. کسی که احسان کند به عنوان جزای احسان از او سپاسگزاری داشته باشد. احسان اولا قبولش لازم است و ثانیا امتنانی در پی دارد. نعمت‌های الهی شکر دارد و شکر آن یک خضوع در برابر خداوند است و صلاة در حقیقت روحش خضوع در برابر پروردگار است. بدنه و روح خضوع در برابر پروردگار است در مقابل آن نعمت‌هایی که خداوند به بندگانش داده است. این غایت دوم کلامی است.

غایت سوم عبارت است از قصد رسیدن به کمال. انسان طالب کمال که به طور فطری و غریزی تلاش می‌کند تا به کمال برسد، کمال انسان در تمامی مسائل با همه‌ی مقدمات و مؤخرات رسیدن به سر حد کمال چیست؟ کمال انسانی این است که رضایت پروردگار را کسب کند. مؤید آن آیه ﴿يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً﴾[12] است که رضا بین خالق و مخلوق وجود دارد. هم عبد راضی است و هم خدا راضی است. عرفا می‌گویند انسان به این مرحله‌ که برسد، عشق الهی او را به سمت کمال می‌برد و تا آنجا عاشق خدا است (راضیة) و وقتی به وصال رسید انسان معشوق می‌شود (مرضیة). در مجموع کمال انسانی وصول به جایی است که رضایت خدای متعال را کسب کند. در فرمایش حضرت سید الشهداء آمده «رِضًا بِقَضَائِكَ»[13] هدف اقصی و سر حد کمال انسانی، رضایت الهی است.

درجه چهارم این است که قرب الهی را کسب کند. سیدنا الاستاد می‌فرماید قرب الهی قرب مکانی نیست؛ برای این که خدا از انسان فاصله ندارد؛ چنانکه در ادعیه آمده است: «یا من هو اقرب الی من حبل الورید»[14] و «يا من يحول بين المرء وقلبه»[15] احاطه‌ی خداوند نسبت به بندگانش به این صورتی است که در دعا آمده است. منظور از قرب، یعنی حضور. بنده‌ی درست و صالح خداوند آن قدر به عبودیت بپردازد تا این که در محضر خداوند حضور پیدا کند و شهود داشته باشد، به طوری که خدا او را مشاهده کند و او خدا را با چشم دل مشاهده کند. در بیان حضرت سیدالشهداء آمده است: «اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَخْشَاكَ كَأَنِّي أَرَاكَ»[16] از این بیان امام حسین (ع) استفاده می‌شود که اگر کسی به این حد نرسد، عیب است و مورد نکوهش است که از مقام قرب باز ماند و می‌فرماید: «عميت عين لا تراك عليها رقيبا[17]

تحقیق این است که منظور از قرب، قرب الباری نیست و قرب العبد است. توضیح آن در ادامه ان شاء الله خواهد آمد.


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo