< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سیدکاظم مصطفوی

1402/09/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الصلاة/الأذان والإقامة /بحث و تحقیق در باره‌ی شرعیت و استحباب شهادت ثالثه

 

بحث و تحقیق در باره‌ی شهادت ثالثة، شرعیت و استحباب آن:

گفته شد که شهادت ثالثه مدرک و مستند روایی دارد و پشتوانه‌ی عمل اصحاب و رجحان ذاتی دارد و مستند بین الفریقین هم دارد و لبیک به ندای خطبه‌ی غدیریه است. باز گفته شد که بیان صدوق در جهت عدم جواز شهادت ثالثه نیست؛ بلکه در جهت این است که شهادت ثالثه از اصل اذان نیست، نه این که شهادت ثالثه رجحان نداشته باشد؛ چون تصریح نموده: «وَ لَا شَكَّ فِي أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ وَ أَنَّهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ حَقّاً وَ أَنَّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ.»[1]

در باره‌ی وضع روایت هم توضیحی بدهم که نکته‌ی تکمیلی دارد و لازم است به آن توجه شود. آن مطلبی را که شیخ صدوق فرموده که مفوضه وضع کرده اند در ادامه گفته شد شعار «و آل محمد (ص) خیر البریه» یا شعار «علی ولی الله» در برابر شعار کفر و الحاد بنی امیه بوده است و این ربطی به مفوضه ندارد و شعار از سوی اتباع آل البیت، در برابر بنی امیه است؛ اما این که شیخ صدوق جعل مفوضه گفته، مفوضه بر دو قسم است: یکی مشهور و معروف که مسلک کلامی است و در گذشته بوده است و قسم دیگر، اصطلاحی است که مورد نظر شیخ صدوق است و این قسم دوم را علامه دهخدا به نقل از صاحب کشاف اصطلاح فنون گفته فرقه‌ی از غالیان شیعه است. علامه طریحی آورده: «و (المفوضة) قوم قالوا إن الله خلق محمدا وفوض إليه خلق الدنيا فهو الخلاق لما فيها، وقيل فوض ذلك إلى علي عليه السلام.» [2] علامه طریحی حدیثی را نقل می‌کند: «من قال بالتفويض فقد أخرج الله عن سلطانه[3] این مفوضه قسم دوم قائل به خالقیت پیامبر (ص) و علی (ع) است و خدا را از سلطنتش خارج کرده اند و مسلک باطلی است که شیخ صدوق به احتمال قوی نظرش این قسم باشد. قرینه نشان می‌دهد که منظور از مفوضه در بیان شیخ صدوق، این قسم دوم باشد.

مفوضه‌ی به معنای قسم دوم شعار شان «علی ولی الله» و «علی خیر البریه» نیست و این شعار، شعار اتباع آل البیت است. در رجال این نکته را داریم که محدثین قمی از اتباع آل البیت بوده اند، بنی امیه و نواصب آنان را رمی به غلو می‌کنند به خاطر عنادی که به علی (ع) و اتباع او دارند. با توجه به این نکته، رمی به غلو این است که اگر برای اتباع بنی امیه گفته شود که (اشهد ان علیا ولی الله)، می‌گویند غالی است. پس رمی به غلو از سوی بنی امیه مدرکی است و اساس و بنیادی ندارد. اگر خود شیخ غلو را صدوق نمی‌گفت، عبارت اشبه شیء به عبارتی است که از سوی بنی امیه بیاید و اتباع آل البیت را رمی به غلو کند که اشهد ان علیا ولی الله می‌گویند.

گفته شد که بین شهادتین و شهادت ثالثه ملازمه وجود دارد. در باره ملازمه روایتی است از جوینی که از مورخین و محدثین ابناء عامه است: عن أبي عثمان النهدي،عن سلمان الفارسي رضي اللّه عنه قال:سمعت رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله و سلم يقول: خلقت أنا و علي بن أبي طالب من نور اللّه عن يمين العرش نسبح اللّه و نقدسه من قبل أن يخلق اللّه عزّ و جل آدم بأربعة عشر ألف سنة ... و كان اسمي في الرسالة و النبوة، و كان اسمه في الخلافة و الشجاعة، و أنا رسول اللّه و علي ولي اللّه.[4]

باز جوینی حدیث معراج را نقل کرده: قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و سلّم: لمّا أسرى بي إلى السماء أمر(اللّه) بعرض الجنّة و النار عليّ فرأيتهما جميعا،رأيت الجنة و ألوان نعيمها ... فإذا على الباب الأول منها مكتوب:لا إله إلا اللّه،محمد رسول اللّه علي و اللّه.[5]

شیخ صدوق نقل کرده: روى الصدوق بإسناده إلى محمد بن الفيض بن المختار، عن أبي جعفر الباقر، عن آبائه صلوات الله عليهم قال: خرج رسول الله (صلى الله عليه وآله) ذات يوم - إلى أن قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): - وما أكرمني الله بكرامة إلا وأكرمك بمثلها، وخصني الله تعالى بالنبوة والرسالة وجعلك وليي في ذلك.[6] این روایت تلازم و ملازمه را می‌رساند.

طبرسی در احتجاج این روایت را آورده: «...وَ مَنْ لَمْ يَشْهَدْ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا وَحْدِي أَوْ شَهِدَ بِذَلِكَ وَ لَمْ يَشْهَدْ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدِي وَ رَسُولِي أَوْ شَهِدَ بِذَلِكَ وَ لَمْ يَشْهَدْ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ خَلِيفَتِي أَوْ شَهِدَ بِذَلِكَ وَ لَمْ يَشْهَدْ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِهِ حُجَجِي فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ صَغَّرَ عَظَمَتِي...»[7]

روایتی که از نظر سند از اعتبار بالایی برخوردار است تا جایی که برخی از فقهاء و علامه مجلسی آن را مستند شهادت ثالثه می‌دانند، روایتی است که طبرسی نقل کرده است:

«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمَّا خَلَقَ الْعَرْشَ كَتَبَ عَلَيْهِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ... فَإِذَا قَالَ أَحَدُكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ فَلْيَقُلْ عَلِيٌّ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع.»[8]

گفته شده که مستند شهادت ثالثه این روایت است و یک روایت دیگری است که در آن تصریح شده که سلمان و اباذر در زمان پیامبر (ص) شهادت به ولایت امیر المؤمنین (ع) داده اند و این روایت از طریق شیعه و سنی آمده است:

عن كتاب السلافة للشيخ عبد الله المراغي المصري: أن سلمان الفارسي ذكر فيهما - أي في الأذان والإقامة - الشهادة بالولاية لعلي بعد الشهادة بالرسالة في زمن النبي (صلى الله عليه وآله)، فدخل رجل على رسول الله فقال: سمعت أمرا لم أسمع قبل ذلك. فقال: ما هو ؟ فقال: سلمان قد يشهد في أذانه بعد الشهادة بالرسالة، الشهادة بالولاية لعلي. فقال: سمعتم خيرا. وفيه رواية اخرى أن أبا ذر يذكر في الأذان بعد الشهادة بالرسالة ذلك، ويقول: أشهد أن عليا ولي الله، فأخبر بذلك رسول الله (صلى الله عليه وآله) فقال: كذلك أو نسيتم قولي في غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه ؟[9]

گفته بودیم که این شهادت لبیک به ندای رسول الله (ص) در غدیر است و در روایت بالا مشاهده می‌شود.

در احقاق الحق نیز این روایت نقل شده: من أراد أن يستمسك بالعروة الوثقى في الدنيا فليقل لا إله إلّا اللّه محمّد رسول اللّه عليّ وليّ اللّه.[10]

روایاتی که آمده است بر اساس قاعده تسامح می‌تواند مدرک برای استحباب شهادت ثالثه باشد؛ علاوه بر این که رجحان ذاتی دارد و شعار هم هست، پس مدارکی برای استحباب درست می‌شود.

در باره‌ی شذوذ خبر که یک خبر شاذ می‌تواند مستند برای حکم مستحب باشد، محقق نراقی در کتاب مستند شیعه، ج1، ص314 می‌فرماید: «و شذوذ الاخبار لایمنع عن اثبات المتن بها! وتراهم كثيرا يجيبون عن الأخبار بالشذوذ ، فيحملونها على الاستحباب.»[11]

آراء فقهای کبار:

علامه مجلسی: وأقول : لايبعد كون الشهادة بالولاية من الاجزاء المستحبة للاذان ، لشهادة الشيخ والعلامة والشهيد وغيرهم بورود الاخبار بها.[12]

وحید بهبهانی در حاشیه خودش بر مدارک همین مطلب را تقریبا فرموده است.

علامه بحر العلوم در منظومه خود آورده:

و اکمل الشهادین بالتی قد اکمل الدین بها فی الملة[13]

شیخ جعفر کاشف الغطاء: وأمّا بعض الأعمال الخاصّة الراجعة إلى الشرع ، ولا دليل عليها بالخصوص ، فلا تخلو بين أن تدخل في عموم ، ويقصد بالإتيان بها الموافقة من جهته ، لا من جهة الخصوصيّة كقول : «أشهد أنّ عليّاً وليّ الله» لا بقصد الجزئيّة ، ولا بقصد الخصوصيّة ؛ لأنّهما معاً تشريع ، بل بقصد الرجحان الذاتي ، أو الرجحان العارضي ؛ لما ورد من استحباب ذكر اسم عليّ عليه‌السلام متى ذكر اسم النبيّ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم.[14]

محقق قمی در کتاب غنائم الایام این روایت را نقل کرده است: «فإذا قال أحدكم : لا إله إلّا الله محمّد رسول الله ، فليقل : عليّ أمير المؤمنين»[15]

سید نعمت الله جزائری: و يستفاد من قوله 7 اذا قال احدكم لا اله الا اللّه محمد رسول اللّه فليقل علي امير المؤمنين، عموم استحباب المقارنة بين اسميهما عليهما السّلام الا ما اخرجه الدليل كالتشهدات الواجبة في الصلوة لانها وظائف شرعية، و اما الاذان فهو و ان كان من مقدمات الصلوة الا انه مخالف لها في اكثر الاحكام، فلا يبعد القول من هذا الحديث باستحباب لفظ علي و لي اللّه أو امير المؤمنين او نحو ذلك في الاذان لان الغرض الاتيان بأسمه كما لا يخفى.[16]

اگر به اقوال فقهاء مراجعه کنیم، می‌بینیم که شیخ جعفر شوشتری، میزای شیرازی، محقق نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی همه بیاناتی دارند که ذکر شهادت ثالثه بعد از شهادتین سند درستی دارد و استحبابش قابل اثبات است؛ منتها نه به عنوان جزء اذان که صاحب جواهر می‌فرماید: اگر اجماع یا تسالم اصحاب بر توقیفیت اذان ‌نبود، می‌توانستیم بر اساس این مدارک بگوییم شهادت ثالثه جزء اذان هم هست؛ ولی استحباب ذاتی اش در اذان بر اساس این مدارک قابل انکار نیست.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo