درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
1402/03/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الصلاة/شرائط لباس المصلي /مکروهات لباس مصلی
جمع بین دو طائفه از روایات:
در بارهی جمع بین دو طائفه از روایات دال بر عدم جواز جواز نماز با لباسی که در آن تمثال وجود دارد و روایات دال بر کراهت لباس با تمثال در حال صلاة، هر دو مسلک توضیح داده شد.
تحقیق این است که روایات دال بر کراهت از قوت و اعتبار بیشتر برخوردار است؛ زیرا اولا در روایات دال بر عدم جواز که سه روایت بود؛ باب 11، حدیث 10، باب 12 حدیث 3 و باب 45 حدیث 15 که دو روایت آن صحیح بود و در آن دو که عدم جواز اعلام شده بود، به دلالت مفهومی بود و روایات دال بر کراهت به دلالت منطوقی است و دلالت منطوقی مقدم بر دلالت مفهومی است.
ثانیا در روایت شماره 3 باب 12 آمده بود «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ لِبَاسِ الْحَرِيرِ وَ الدِّيبَاجِ- فَقَالَ أَمَّا فِي الْحَرْبِ فَلَا بَأْسَ بِهِ وَ إِنْ كَانَ فِيهِ تَمَاثِيلُ»[1] که در آن هم حکم به صورت مفهوم شرط آمده است. متن روایت 10 باب 11 مشکل دارد و صلاة در دیباج (ابریشم خام) جایز نیست مگر این که حمل بر تقیه کنیم یا در تقدیر بگیریم که ظاهر صدمه میبیند و حد دلالت پایین میآید. در روایت دو و چهار باب 45 تصریح به کراهت شده است و تصریح در عین حالی که تصریح است نکتهی دیگری هم دارد و آن این است که روایات عدم جواز دلالت مفهومی دارد و روایات دال بر کراهت دلالتش منطوقی است و این دو تعارض دارند که دلالت منطوقی مقدم است؛ بنابراین شهرت عظیمه و روایت حمیری هم لابأس داشت؛ لذا دلیل کراهت اقوا دیده میشود ولیکن از آنجا که شیح طائفه فرموده و دو نفر از قدما و سیدنا الاستاد حرام گفته، احوط لزومی اعلام میشود تا هم مخالفت با مشهور نشده باشد و هم در عمل موافقت با شیخ الطائفه و سیدنا الاستاد به عمل آمده باشد.
فراز بعدی بحث این است که فقیه همدانی و قبل از او صاحب جواهر و همین طور سیدنا الاستاد عنوانی را مطرح کرده اند و آن بحث موضوعی است که تمثال چیست و چه مصادیقی دارد؟ اختصاص به صورت و شکل حیوانات و ذی روح دارد یا اختصاص ندارد و مطلق تمثال مراد است. اگر کسی در پیراهنش نقش یک حرم یا گنبد یا گل و درخت را رسم کند در نماز کراهت دارد؟
صاحب جواهر در کتاب جواهر، ج8، ص270-277 مسائل و مستندات را که بحث میکند میفرماید: اکثر اصحاب بر این اند که منظور از تمثال مطلق صورت است و اختصاص به صورت و عکس ذی روح ندارد و هر شکلی که در یک لباس وجود داشته باشد موضوع محقق است و حکم بر آن مترتب میشود. دلیل اکثر، اطلاق تمثال است که به همهی این موارد صدق میکند.
صاحب جواهر میفرماید: فاضل هندی صاحب کشف اللثام فرموده است که اگر ما تمثال را مطلق در نظر بگیریم اکثر لباسها تمثالی دارد و اجتناب ناممکن یا متعسر میشود و به عسر بر میخورد؛ بنابراین تمثال مطلق نباید باشد بلکه تمثال ذی روح باشد. صاحب جواهر صدق عرفی را ملاک میداند که تمثال به شکل هر چیزی قابل التزام نیست بلکه ممکن است بگوییم تمثال فقط حقیقت در تمثال و صورت ذی روح است و به شکل درخت که تمثال گفته میشود یک اطلاق مجازی است. لذا در مصباح المنیر تمثال را معنا کرده به صورت و شکل حیوانات ذی روح؛ در نتیجه تمثال اختصاص به تمثال ذی روح دارد.
فقیه همدانی در کتاب مصباح الفقیه، ج10 میفرماید: تمثال از منظر اکثر علماء شامل همهی تمثالها و صورتها میشود ولی بعد از دقت و مراجعه به شواهد معلوم میشود که اختصاص به تمثال ذی روح دارد؛ زیرا اولا روایتی که تمثال را به طور کامل ذکر کرده است موثقه عمار است؛ روایت شماره 19 باب 45 که در بارهی تمثال منقوش بر روی خاتم و ثوب است و مستند اصلی در بارهی تمثال این روایت است که این روایت تقیید شده به ذی روح توسط روایت علی بن جعفر در باب 45 حدیث شماره 23 که آمده
وَ بِالْإِسْنَادِ قَالَ: وَ سَأَلْتُهُ عَنِ الْخَاتَمِ يَكُونُ فِيهِ نَقْشُ تَمَاثِيلِ سَبُعٍ- أَوْ طَيْرٍ أَ يُصَلَّى فِيهِ قَالَ لَا بَأْسَ.[2]
در روایت شماره 15 هم ذی روح آمده است.
دو روایت دیگری داریم که این مطلب را تقیید میکند؛ یکی در باب 46، صحیحه بزنطی، حدیث1:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ أَرَاهُ خَاتَمَ أَبِي الْحَسَنِ ع وَ فِيهِ وَرْدَةٌ وَ هِلَالٌ فِي أَعْلَاهُ.[3]
که اگر اشکالی در تمثال غیر حیوان وجود میداشت امام معصوم از آن انگشتر قطعا استفاده نمیکرد.
دیگری روایت: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ شُعَيْبِ بْنِ وَاقِدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ ع فِي حَدِيثِ الْمَنَاهِي قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص أَنْ يُنْقَشَ- شَيْءٌ مِنَ الْحَيَوَانِ عَلَى الْخَاتَمِ.[4]
در این روایت نقش حیوان منهی است.
فقیه همدانی روایات دیگری را هم به عنوان مؤید یادآور شده اند که اگر به آن توجه صورت گیرد، مطلب از استحکام بیشتری برخوردار میشود؛ مثلا میفرماید: در روایات دیگر هم مؤیداتی است از جمله کتاب وسائل، باب 32 از ابواب مکان مصلی، حدیث شماره 5 صحیحه علی بن جعفر:
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنِ الْعَمْرَكِيِّ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الدَّارِ وَ الْحُجْرَةِ فِيهَا التَّمَاثِيلُ أَ يُصَلَّى فِيهَا- فَقَالَ لَا تُصَلِّ فِيهَا وَ فِيهَا شَيْءٌ يَسْتَقْبِلُكَ- إِلَّا أَنْ لَا تَجِدَ بُدّاً فَتَقْطَعَ رُءُوسَهَا- وَ إِلَّا فَلَا تُصَلِّ فِيهَا.[5]
باب 4 از ابواب احکام مساکن، حدیث 7:
فَغُيِّرَ رَأْسُهُ فَجُعِلَ كَهَيْئَةِ الشَّجَرِ[6]
سیدنا الاستاد در این رابطه میفرماید: اما در بارهی تمثال مقتضای اصل و مقتضای نصوص این است که منظور از تمثال، تمثال ذی روح باشد. اما اصل این است که در بارهی تمثال شک در مفهوم است و قاعده اصولی این است که اگر شک در توسعه و تضییق مفهوم داشته باشیم اخذ به قدر متیقن میشود و در مازاد بر آن اصل جاری میشود که تمثال ذی روح قدر متیقن است و در مازاد اصل برائت جاری است. اگر بر این اصل اکتفا نکردیم و خواستیم از آن تعدی کنیم باید به نصوص مراجعه کنیم. نص اول همان صحیح بزنطی است که در بیان فقیه همدانی گذشت. اما حدیث دوم عبارت است از روایت باب 45 از ابواب لباس مصلی، حدیث شماره 13
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: لَا بَأْسَ أَنْ تَكُونَ التَّمَاثِيلُ فِي الثَّوْبِ- إِذَا غُيِّرَتِ الصُّورَةُ مِنْهُ.[7]
سند این روایت صحیح است و استفاده از آن به این صورت است که تغییر صورت؛ مثل قطع یک دست یا یک پا یا قطع سر که به صورت کامل یک انسان یا حیوان است، تغییر پیدا کند کافی است؛ اما شکل و تمثال بعد از قطع شدن دست یا پا یا سر بر قوت خود باقی است و اگر تمثال به طور مطلق مشکل میداشت باید منعی وجود میداشت؛ چون بعد از تغییر، باز تمثال هست؛ ولی صورت حیوان نیست. لذا فقیه همدانی هم میگوید به این حدیث به طور کل استناد میشود به صورت اطمینانی که منظور از تمثال، تمثال ذی روح است.
در نتیجه منظور از تمثال در باب تحقیق موضوعی، صورت حیوان و ذی روح است.