درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
1402/02/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الصلاة/شرائط لباس المصلي /تحقیق در بارهی خصوصیات لباس مصلی
بحث و تحقیق در بارهی خصوصیات ثوب و لباس مصلی:
در بارهی مسأله شماره سی و نه سؤالاتی مطرح شده که به توضیح آن میپردازیم. سید یزدی میفرماید:
إذا اضطر إلى لبس أحد الممنوعات من النجس و غير المأكول و الحرير و الذهب و الميتة و المغصوب قدم النجس على الجميع ثمَّ غير المأكول ثمَّ الذهب و الحرير و يتخير بينهما ثمَّ الميتة فيتأخر المغصوب عن الجميع.[1]
گفتیم ترتیب باید احراز شود. لباس متنجس در رتبهی اول است و مغصوب در رتبهی آخر و نسبت به بقیهی موارد ترتیب محرز نیست و در حد یک استحسان و اعمال ذوق است و از سوی شرع و ادلهی شرعی، این ترتیب ثابت نیست و علی الظاهر در بین آن تخییر است؛ منتها آن مواردی که باعث ترجیح، احتمالا اعلام میشود، بعضی اصرار دارند که آن مرجحات به طور واضح گفته شود. لباس متنجس رتبه اش معلوم است. بعد غیر مأکول است؛ مثل فرو سنجاب بعد از تزکیه آن هم استفاده اش جایز است و در صلاة مانع دارد. صاحب جواهر در کتاب جواهر، ج8، ص118 میفرماید: ترجیح ممکن است به جهت تعدد جهت نهی باشد و ممکن است به جهت غلظت نهی و مانعیت باشد. در بارهی ذهب و حریر که مقدم بر متیه میشود، طبق بیان صاحب جواهر تعدد نهی دارد هم نهی از استفاده در حال صلاة (نهی وضعی) و هم استفاده از آن برای رجال در همهی حالات (نهی تکلیفی). گفته شد مرجح دیگری که گفته میشود غلظت یا شدت در مانعیت است که میته از آنجا که قذارت ذاتی دارد در مذاق شرع شدت و غلظت در مانعیت دارد و قضیه بر عکس شود و میته مقدم شود آن وقت تعارض واقع میشود که غلظت مرجح است یا تعدد جهت؟
ذهب و حریر از حیث نهی مثل هم اند و تعدد در جهت نهی دارند.
لبّ مطلب همان است که گفته شد. این جهات در مجموع استحسانیات است و مرجحی که از سوی شرع به اثبات رسیده باشد فقط همان دو مورد است.
41 مسألة يجب تحصيل الساتر للصلاة و لو بإجارة أو شراء و لو كان بأزيد من عوض المثل ما لم يجحف بماله و لم يضر بحاله و يجب قبول الهبة أو العارية ما لم يكن فيه حرج بل يجب الاستعارة و الاستيهاب كذلك.[2]
اصل مسأله وجوب تحصیل ساتر است و دو دلیل دارد: یکی حکم عقلی برای تهیهی شرایط و مقدمات برای انجام صلاة است که از جملهی آن شرایط، ساتر است. دلیل آن را اجماع میگویند که سید الحکیم در کتاب مستمسک ج5 میفرماید: عمده در این رابطه اجماع است که ساتر برای صلاة باید تحصیل و فراهم شود. تا جایی که گفته میشود تحصیل ساتر آن قدر اهمیت دارد که اگر قیمت خرید آن بالا باشد و از حد متعارف بیشتر باشد، باید خریداری شود به شرط این که در حد اجحاف و ضرر نرسد و اگر در حد اجحاف رسید، حرجی میشود و اگر ضرری شود مورد قاعده نفی ضرر است. آن وقت عنوان ثانوی حاکم بر عنوان اولی است و وجوب تحصیل ستر را بر میدارد. موضوع قاعده حرج و قاعده ضرر، حرج و ضرر شخصی است. اگر نوعی باشد از فردی که ضرر هم نمیکند باید حکم منتفی شود و این خلف است.
قبول هبه و عاریه واجب است. قبول در هبه درست است. اگر کسی لباس مباحی را هبه کند و خود مکلف ساتر مباح نداشته باشد، سید طباطبائی یزدی میفرماید باید این هبه را قبول کند و عاریه هم بگیرد اگر امکان دارد. اگر در آن هبه و عاریه حرجی وجود نداشته باشد و اگر حرجی شد، نفی حرج حاکم بر عنوان اولی است و هبه و عاریه زمینه نخواهد داشت.
هبه معوضه یک معامله است و حرجی در آن نیست و در هبه غیر معوضه ممکن است حرجی شود و شخص احساس منّت و فشار روحی نماید. قبول هبه حالت نیازمندی دارد و اگر در حد حرج باشد نباید هبه را قبول کند.
عاریه را طلب کند و هبه از کسی طلب کند هر چند ممکن است طلب آن دو یک مقدار خفتی داشته باشد برای مکلف، ولی واجب در عقب کار است که وجوب تحصیل ساتر است.
42 مسألة يحرم لبس لباس الشهرةبأن يلبس خلاف زيه من حيث جنس اللباس أو من حيث لونه أو من حيث وضعه و تفصيله و خياطته كأن يلبس العالم لباس الجندي أو بالعكس مثلا و كذا يحرم على الأحوط لبس الرجال ما يختص بالنساء و بالعكس و الأحوط ترك الصلاة فيهما و إن كان الأقوى عدم البطلان.[3]
لباس شهرت:
در مورد لباس شهرت موضوعا و حکم بحث لازم است. سید میفرماید: منظور از لباس شهرت لباسی است که بر خلاف زیّ لابس باشد. منظور از زیّ لابس یعنی آن شأن متناسب لابس؛ مثل یک عالم که بر اساس فرهنگ و ادب حوزه لباسش عبا و قبا و عمامه باشد و این زی یک عالم است و اگر این عالم خلاف زیّ خود و خلاف لباس متناسب شأن خود استفاده کند؛ مثل این که لباس یک سرباز را بپوشد یا یک جندی لباس یک عالم را بر تن کند، این گونه استفاده شهرت است. منظور از شهرت یعنی تلبس به لباسی که خلاف زیّ او باشد.
از نظر حکمی نصوصی در این رابطه داریم. شهرت هم علی الاقل اگر نفی خلاف نباشد شهرت بر این است که تلبس به لبس شهرت اشکال دارد. در بارهی حکم مسأله از نصوص استفاده کنیم. باب دوازده از ابواب احکام ملابس، حدیث شماره یک، صحیحه ابو ایوب خراز:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ شُهْرَةَ اللِّبَاسِ.[4]
روایت دوم این باب مرسل است:
وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ أَبِي إِسْمَاعِيلَ السَّرَّاجِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: كَفَى بِالْمَرْءِ خِزْياً أَنْ يَلْبَسَ ثَوْباً يَشْهَرُهُ- أَوْ يَرْكَبَ دَابَّةً تَشْهَرُهُ.[5]
عبد الله بن مسکان از اصحاب اجماع است و مروی عنه اول او اعتبار دارد و اگر نه اجماعی که در مورد او گفته شده است لغو میشود.
در بارهی لباس شهرت گفته شده است که کار خلافی است برای کسی که متلبس به لباس شهرت شود یا مرکبی را استفاده کند که باعث شهرت شود.
این روایت حد اقل مؤید میشود. قاعده این بود که اگر روایت معتبری داشته باشیم و روایات دیگری هم در آن باب وجود داشته باشند هر چند مرسل باشد، در حد مؤید کارآیی خواهد داشت.
وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الشُّهْرَةُ خَيْرُهَا وَ شَرُّهَا فِي النَّارِ.[6]
این روایت مرسل است. در این روایت نسبت به شهرت تقبیحی صورت گرفته است که بر اساس تناسب منظور لباس شهرت است.
وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: مَنْ لَبِسَ ثَوْباً يَشْهَرُهُ كَسَاهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثَوْباً مِنَ النَّارِ.[7]
بر اساس مسلک سیدنا محمد بن سنان اعتبار ندارد ولی دو نفر از قدمای اصحاب مثل شیخ مفید و سید بن طاوس او را توثیق کرده است. تضعیف هم در مورد او رسیده است.
این روایات از نظر دلالت کامل است. اما سیدنا الاستاد اشکال موضوعی و مدرکی دارد. اشکال موضوعی این است که میفرماید: منظور از لباس شهرت آن نیست که خلاف زیّ شخص لابس باشد؛ بلکه بر اساس استفاده از ظواهر نصوص فرد یک گونه لباسی را استفاده کند که در بین مردم آن لباس او را انگشت نما کند؛ مثل معممی که عمامه قرمز استفاده کند. یا تحت الحنکش دو تا باشد از چپ و راست. باعث اشتهار و انگشت نمایی او شود. منظور از شهرت در ادله این است. تحقیق این است که معنای معنای شهرت فتوایی نیست؛ بلکه یک بحث لغوی است و باید به لغت و عرف مراجعه کرد. فقیه حق دخلات دارد ولی واجب الاتباع و فتوا و حکم نیست؛ لذا باید مراجعه کرد و معنای شهرت را خوب به دست آورد و نصوص از حیث دلالت کافی است.
نتیجهی فرمایش ایشان این است که شهرت معنایش آن نیست که سید یزدی گفته و ثانیا ادلهی که در این رابطه وجود دارد فقط روایت اول سندش درست است و بقیهی روایات سندش ضعیف است و بر حرمت دلالت ندارند؛ لذا در متن عروه هم در نهایت گفته شده است: «و الأحوط ترك الصلاة فيهما و إن كان الأقوى عدم البطلان».[8]
صاحب جواهردر کتاب جواهر، ج8،ف ص158 میفرماید: لباس شهرت مثل لباس ذهب مما یحرم است و حرمت آن معلوم است. حرمت را علی الاطلاق اعلام میکند. نظر صاحب جواهر گویا اطلاقا از سوی فقهاء تلقی میشود و نصوص هم دلالت بر عدم جواز دارند. سیدنا الاستاد و سید طباطبائی در نهایت آنچه که از فرمایشات شان استفاده میشود جواز با کراهت است.
تحقیق این است که در بحث اجتهاد یک نکتهی مهم تشخیص نوعیت روایات است. این نوع از روایات به طور طبیعی روایات اخلاقی است. ملاک دیگری دیده نمیشود و ما در تشخیص ملاک عاجزیم ولی از مقدمات و مؤخرات در احکام تا حدودی میتوانیم ملاک را تشخیص دهیم. در این مورد یک حسن و قبح عرفی و اجتماعی و مدنی دیده میشود و تعابیر، تعابیری است مبالغهی و مفادش این است که اجتناب شود از مثل چنین لباس هایی، بحث که اخلاقی شد و معنای شهرت هم در نصوص شرعی نیامده و در لغت هم معنای مشخصی قطعی نیامده است، پس شهرت هم معنای خلاقی پیدا میکن و این گونه میشود که لباس در حدی شود که فرد تفاخر کند و فخر فروشی کند و از همه خود را بالاتر بگیرد. کسی که میخواهد ماشین بالاترین سیستم را داشته باشد این شهرت اخلاقی است. طریقت، طریقت اخلاقی است و فرمایش اعاظم فقهی بوده اند. آنچه که برای ما معلوم شد حرمت تکلیفی در این موارد علی الظاهر استفاده نمیشود و آنچه در متن عروه آمده است درست است.
روایت اخلاقی:
انسان دو دسته است محسن و مسیء، محسن هم آن طرف مرز یک حالتی دارد و مسیء هم یک حالتی دارد. «أَمَّا الْمُحْسِنُ مِنْكُمْ فَكَالْغَائِبِ يَقْدَمُ عَلَى أَهْلِه»[9] آدم محسن مثل سفر کردهی است که به سوی خانواده اش برگشته و مورد تکریم و احترام است «وَ أَمَّا الْمُسِيءُ مِنْكُمْ فَكَالْآبِقِ يَرِدُ عَلَى مَوْلَاه»[10] آدم مسیء مثل مجرم فراری است که بر میگردد پیش مولای خود و محاکمه ندارد و هر کسی با هر چیزی او را میزند.