< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

1401/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الصلاة/شرائط لباس المصلي /مسائل جزئی مربوط به لباس نمازگزار

 

بحث و تحقیق در باره‌ی لباس مصلی:

سید طباطبائی یزدی در مسأله‌ی شماره پانزده می‌فرماید:

15 مسألة لا بأس بفضلات الإنسان و لو لغيره‌ كعرقه و وسخه و شعره‌ و ريقه و لبنه فعلى هذا لا مانع في الشعر الموصول بالشعر سواء كان من الرجل أو المرأة نعم لو اتخذ لباسا من شعر الإنسان فيه إشكال سواء كان ساترا أو غيره بل المنع قوي خصوصا الساتر‌.[1]

بحث در عدم جواز نماز در لباس دارای اجزاء مالایؤکل لحمه است و گفته شد اجزاء آن در لباس مصلی مبطل نماز است اجماعا و نصا. با توجه به نص خاصی که صحیحه ابن ابی عمیر بود و فرمود: «قَالَ لَا تُصَلِّ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْهُ وَ لَا شِسْعٍ»[2] ، از آن اطلاق استفاده شد که اگر اجزاء حیوان حرام گوشت ملبوس هم نباشد، مبطل نماز است.

در ادامه توهمی است که باید بررسی شود و آن این است که انسان با همه‌ی مکانت و شرافتش جزء مالایؤکل لحمه است و همان قاعده‌ی اصطیادیه مبطلیت اجزاء مالایؤکل لحمه، در مورد او نیز قابل تطبیق است؛ بنابراین انسان هم اگر موی سرش یا آب دهن یا عرقش، به کس دیگری منتقل شده باشد، اگر نجاست ظاهری نداشته باشد، باید اشکال داشته باشد.

سید یزدی برای رفع این توهم می‌فرماید: آن اجزائی که به عنوان فضلات به فرد دیگری منتقل شود در نماز ایجاد اشکال نمی‌کند و مانعی ندارد که موی سر انسانی به موی سر فرد دیگر وصل شود و بافته شود و نماز خواندن با آن مشکلی ندارد.

بله اگر به عنوان لباس اخذ شود که موی انسانی جمع شود و برای فرد دیگر به عنوان لباس مورد استفاده قرار گیرد، در آن اشکال وجود دارد؛ چه ساتر باشد یا غیر آن؛ بلکه اقوا منع آن است؛ یعنی نباید لباس مصلی از موی انسانی باشد؛ چه به عنوان ساتر و چه به عنوان غیر ساتر.

وجه این اشکال این است که نصی در این رابطه نداریم ولی دلیلی بر جواز هم نداریم، پس از آن که دلیل بر جواز نداشتیم، اطلاقات هم شامل این مورد نمی‌شود و مسأله خالی از اشکال نخواهد بود؛ بلکه اقوا این است که نماز با آن اتیان نشود، پس دلیل مانع بودن، عدم دلیل بر جواز و عموم دلیل بر منع استفاده از وبر و صوف و شعر محرم الاکل است و از سوی دیگر شرط عبادت این است که با لباس طاهر محلل الاکل باشد و این شرط با چنین لباسی محقق نمی‌شود.

نسبت به فضلات که گفته شد مانعی ندارد، بر اساس سیره‌ی قطعیه است که سیره‌ی عقلائیه و شرعیه (جمع بین این دو سیره ممکن است) بر عدم اجتناب از آب دهن فرد دیگر به عنوان مانع در صلاة است و همین طور موی سر و عرق و دیگر فضلات طاهر او.

گفته بودم که قلمرو سیره‌ی عقلاء در امور معیشتی و معاملاتی مردم است و متعلق سیره‌ی متشرعه در امور عبادی است؛ ولی جمع آن دو منافات ندارد که یک چیز هم می‌تواند عقلائی باشد و هم شرعی؛ مثلا اکرام ضیف هم عقلائی است و شرعی هم هست و هر دو سیره بر آن جاری است.

مستند اصلی در این رابطه سیره است و علاوه بر آن مطلب مورد اجماع هم هست. لا خلاف بل الاجماع بل التسالم.

و علاوه بر آن، دلیل طهارت ریق و عرق و لبن و ... کافی است برای این که در لباس مصلی شیء و جزء طاهر اشکالی نخواهد داشت.

پس مستند ما سیره و اجماع و ادله طهارت شد.

سیدنا الاستاد در این رابطه مطلب جالبی را بیان کرده که در کتاب مستند عروه، ج12، ص177 به بعد می‌فرماید: در باره‌ی انسان که گفته می‌شود حرام گوشت است، این مطلب اصلا اساس ندارد؛ چون در محلل الاکل و محرم الاکل، آکل و مأکول داریم و انسان در فقه و در واقع آکل است، نه مأکول و ربطی به محرم الاکل ندارد و مأکول نیست؛ لذا در باره‌ی موی سر انسان اگر لباسی با آن ساخته شود از اجزاء طاهر انسان است و دلیل محرم الاکل در اینجا کارآیی ندارد و وجهی برای اشکال در کار نیست و منعی ندارد و صلاة بدون اشکال درست است.

علاوه بر این که در این رابطه مطلبی وجود دارد و آن این است که علی التحقیق انسان ناطق در تعریف انسان، یک تعریف فقهی نیست و در کتاب و سنت نیامده؛ بلکه تعریف ارسطو است. در یک آیه و روایت بر انسان کلمه حیوان اطلاق نشده است. حق این است که انسان به معنای کلمه و علی التحقیق حیوان نیست و حیوان به معنای لغوی حیّ است و در اصطلاح به معنای بقر و غنم و ... است. انسان اشرف مخلوقات است و انسان تعریف واقعی اش مؤمن صالح است که برگرفته از آیه ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[3] است. این تعریف در زیارت جامعه کبیره آمده «مؤمن صالح». در مقدمه صحیفه سجادیه آمده اگر انسان معرفت نداشته باشد، فقط صورت انسانی دارد ولی سیرت انسانی ندارد و ﴿أُوْلَئِكَ كَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[4] است. پس بحث از محرم الاکل بودن در مورد انسان اصلا زمینه ندارد.

16 مسألة لا فرق في المنع بين أن يكون ملبوسا أو جزء منه‌أو واقعا عليه أو كان في جيبه بل و لو في حقه هي في جيبه‌.[5]

فرقی نیست در منع؛ یعنی یک جزئی از اجزاء مالا یؤکل لحمه که مانع صحت صلاة باشد، ملبوس باشد یا جزء آن یا واقع بر لباس باشد که روی آن قرار گرفته باشد یا در جیب باشد و حتی در ظرفی باشد که با آن ظرف در جیب گذاشته شده باشد.

17 مسألة يستثنى مما لا يؤكل الخز الخالص الغير المغشوش بوبر الأرانب و الثعالب.و كذا السنجاب و أما السمور و القاقم و الفنك و الحواصل فلا يجوز الصلاة في أجزائها على الأقوى‌.[6]

یک مورد از مالایؤکل لحمه استثناء شده است و آن خز است. خز در لغت عبارت است از یک حیوان و دابه‌ی بحریه و دارای چهار پا که اگر از آب بیرون بیاید می‌میرد و حیاتش در دل دریا است. صوف و وبری دارد که از آن استفاده می‌شده است. خود خز از باب اطلاق کل بر جزء است؛ خز یعنی وبر خز. مورد بحث خزی است که عبارت است از وبر و صوف آن حیوان دریایی. در عصر ما مصداقی برای آن علی التعیین دیده نمی‌شود. در قدیم که کشتی رانی بوده و آن حیوانات صید می‌شده و یک قلم مالی درشتی بوده برای اهل تجارت که در نصوص خزازین آمده است؛ اما در عصر حاضر مصداقی دقیقی دیده نمیشود و موضوع منقرض است. بحثی که می‌شود نصوص از حیث دلالت و قواعد قابل استفاده است و نتیجه‌ی علمی دارد ولی واقعیت در کار نیست نه خزی است و نه وبر آن. شاید همان طوری که سیدنا فرموده تشخیص مصداق به اهل خبره مربوط می‌شود. دریا شناسان و غواصان اگر مصداقی برای خز تعیین کنند کلام آن‌ها اعتبار دارد ولی تا هنوز تعیین مصداق وجود ندارد چون خز مورد داد و ستد نیست. ممکن است بر فوک دریایی تطبیق شود نه در حد دقیق. خلاصه خز به معنای وبر و صوف حیوان بحری است. در باره‌ی آن استثناء آمده نصا و اجماعا. محقق حلی و علامه حلی اجماع اعلام کرده اند و نصوص در حد تواتر در مورد آن آمده است که اتیان نماز در لباسی که در آن وبر خز باشد جایز است.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo