< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

1401/09/16

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الصلاة/شرائط لباس المصلي/تحقیق تکمیلی در باره‌ی ستر صلاتی بانوان

 

بحث و تحقیق تکمیلی در باره‌ی ستر صلاتی بانوان:

رسیدیم به آنجا که ستر وجه حدش تا کجا باشد و ستر قدمین تا چه حد؟

نسبت به تسر وجه، صاحب جواهر می‌فرماید: همان وجه وضوئی ملاک کار است برای این که از سوی شرع وجه که تعیین شده است به همان اندازه‌ی وجه وضوئی است که بین الاصبعین باشد.

سیدنا الاستاد در کتاب مستند عروه، ج12، ص104 می‌فرماید: منظور از وجه در عدم ستر، قدر متیقن همان وجه وضوئی است؛ هر چند در صحیحه‌ی فضیل مقدار وجه بیشتر دیده می‌شود ولی قدر متیقن همان است.

طبق مقتضای صحیحه‌ی فضیل که در باره‌ی حجاب حضرت صدیقه طاهر (س) آمده، حدّ وجه بیشتر می‌شود و تا کنار گوش را در بر می‌گیرد و وجه وضوئی عرض دو انگشت با آن فاصله دارد. سیدنا الاستاد می‌فرماید قدر متیقن همان وجه وضوئی است که بین اصبعین باشد. دلیل این مطلب این است که وجه اندازه اش از سوی شرع تعیین شده است و تحدیدی شرعی است و آن مقدار قطعا جایز است و بیشتر از آن احوط این است که مستور باشد و اگر خارج از آن هم مستور نباشد، بر اساس صحیحه‌ی فضیل وجهی دارد؛ ولی خلاف احتیاط می‌شود.

اگر گفته شود که عمل حضرت زهرا بوده است. جواب این است که اولا فعل اطلاق ندارد و ثانیا حضرت زهرا (س) ممکن است آن مقدار ستر و حجاب از اختصاصات ایشان باشد. پس قدر متیقن همان وجه وضوئی است.

در باره‌ی ستر قدمان گفتیم که دو قول وجود دارد. رسیدیم به آنجا که علی المشهور ستر آن واجب نیست؛ دلیل آن نصوص است که در آن ستر قدمان نیامده و قدمان غالبا غیر مستور است و جزء ما ظهر منها می‌باشد و دلیل اصلی آن برائت است.

سؤال این است که آیا باطن قدم هم سترش لازم است؟ در بیان شیخ ظهور قدم آمده و در بیان محقق هم همین آمده؛ ولی گفته می‌شود که باطن هم حکمش همان عدم ستر است؛ ولی از آنجا که باطن قدم مستور به وسیله‌ی زمین است، ستر آن مفروغ عنه گرفته شده و بیانی در این رابطه نیامده است.

فقیه همدانی می‌فرماید: اولا زمین ساتر نیست و ثانیا همیشه کف پا روی زمین نیست و انسان حالت قیام و قعود و حالت سجود دارد؛ امّا دلیلی که بر عدم وجوب ستر باطن ارائه می‌شود، این است که صاحب جواهر و سیدنا به آن اشاره می‌کند.

صاحب جواهر در کتاب جواهر، ج8، ص170 و 172 می‌فرماید: مشهور بر این است که باطن و ظاهر قدم فرق ندارد «بل هو الأقوى ، للأصل ، ونصوص الدرع والثوب »[1] که حد ستر را بیان کرده اند و قدم داخل در قلمرو درع و خمار نیست. بنابراین اولا نصوص و ثانیا اصل که در باره‌ی وجوب ستر باطن قدم شک می‌کنیم و شک در تکلیف است، اصل برائت جاری است.

مکمل این بحث این است که ما علی المشهور که می‌گوییم ظهر ستر ندارد، با قول به عدم فصل اعلام می‌شود که فرقی بین ظهر و بطن نیست و قدم از ساق به پایین است و ظهرش که ثابت شد ستر ندارد، بر اساس قول به عدم فصل، بطن هم ستر ندارد.

گفتیم که در حقیقت جا برای اصل برائت هم نیست؛ چون اصل لفظی داریم و آن اطلاق آیه است که فرموده: ﴿وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا﴾[2] حکم ستر سراسری است و صحیحه‌ی زراره را هم یادآور شدیم که فرمود «وَ تَجَلَّلُ بِهَا»[3] با آن لباس تمام بدن را بپوشانید. مقتضای اطلاق این آیه و عموم تجلل این است که قدمان هم باید مستور باشد؛ لذا احوط مطابق با رأی سید بروجردی و ابوالحسن اصفهانی این است که باطن و ظاهر قدم پوشانده شود. مستند ما دو تا روایت، صلاة حضرت زهرا، اطلاق کتاب و احتیاط در عبودیت بود. تخصیص که ثابت نشده باشد اصل عدم تخصیص است و در صورت شک در مخصص، اطلاق مطلق محکّم است. اگر فتوای احتیاطی با ما موافق بود، فهو المطلوب و اگر نه فتوای مشهور بر این است که قدم مستور باشد؛ لذا در شرایع می‌فرماید: «على تردد في القدمين»[4] . مشهور این است که قدمان سترش واجب نیست و این برای ما کافی است و رأی غیر مشهور ستر قدمین است. فتوا همان احوط است. در متن عروه آمده که قدمان ظاهر و باطنش ستر لازم ندارد.

سیدنا الاستاد می‌فرماید: عدم وجوب ستر قدمان ظاهر و باظنش بر اساس اطلاق دلیل است. شاید منظورش تحدید به درع و خمار باشد که اطلاقش دلالت کند بر عدم ستر کف پا.

گفتیم که یک روایت مرسل قدمان را استثناء کرده که اطلاق ندارد و تخصیص است و سند آن بر اساس مسلک سید مرسل است و اعتبار ندارد و ما برای تأیید فهم مان آن را گفتیم.

قالت فاطمة (س): «من أصعد إلى الله خالص عبادته أهبط الله عز وجل إليه أفضل مصلحته».[5] این همان است که امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «وبالإخلاص يكون الخلاص».[6] برترین مصلحت را خداوند عنایت می‌کند. اخلاص در عبادت چند اثر دارد: برقراری ارتباط خالق و مخلوق، نجات از گناه و بهره مندی از فیض الهی و سوق به سوی مقام قرب. معنای فقهی اخلاص، غیر از معنای تصوّفی آن است که در مسلک تصوّف، اخلاص مثل دیدن راه رفتن مورچه سیاه در شب تاریک روی نمد سیاه است که چنین چیزی غیر ممکن می‌شود؛ در حالی که خداوند اخلاص را از بندگانش خواسته و به آن دستور داده و اخلاص اگر مثل دیدن حرکت مورچه‌ی سیاه روی نمد سیاه در شب تاریک شود، غیر مقدور است. صاحب جواهر اخلاص را معنا می‌کند به عمل بر اساس داعی امر؛ یعنی اگر یک کار عبادی را که انجام می‌دهید بر اساس امر خدا باشد. اگر اخلاص شد خلاصی و آزادی در زندگی است و آزادی ذهنی هم برای انسان می‌آفریند. اخلاص ذهن، قلب و جان آدم را جذب خدا می‌کند و این فرد تسلیم امر خداست و تمام مسائل را برای خدا انجام می‌دهد و تسلیم مطلق است. از نظر روحی یک وابستگی با خدا و اولیاء خداست که جهت خداوند اند. اگر بنده‌ی در حد اخلاص برسد، در تمامی نواحی زندگی خود را بیمه کرده است؛ حتی از نظر مالی چون قرآن می‌فرماید: ﴿إِنَّ اللَّهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا﴾.[7]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo