درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
1400/10/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الصلاة/أحكام الأوقات /وقت فضیلت نماز ظهر و عصر
وقت فضیلت صلوات یومیه:
سید طباطبائی یزدی میفرماید: «و وقت فضيلة الظهر من الزوال إلى بلوغ الظل الحادث بعد الانعدام أو بعد الانتهاء مثل الشاخص و وقت فضيلة العصر من المثل إلى المثلين على المشهور[1] ».
از لحاظ جغرافیایی مناطق در نصف النهار فرق میکند، در برخی از اماکن مثل مکه سایه کاملا از بین میرود و در برخی از جاها کاملا از بین نمیرود. وقت فضیلت نماز ظهر از هنگام زوال است تا زمانی که سایهی شاخص مثل شاخص گردد. وقت فضیلت نماز عصر از مثل شاخص است تا این که دو برابر آن شود.
طبق شیوهی بحث ما، اولا در بارهی اهمیت وقت فضیلت یک اشارهی داشته باشیم، آنگاه فضیلت نماز ظهر و عصر را از منظر فقهاء و نصوص بررسی کنیم.
اهمیت وقت فضلیت از منظر فقهاء:
1- شیخ مفید در کتاب مقنعه، میفرماید: «و لا ينبغي لأحد أن يؤخر الصلاة عن أول وقتها[2] » که اشعار به وجوب دارد؛ یعنی شایسته نیست که کسی نماز را از اول وقتش به تأخیر بیاندازد.
2- شیخ الطائفه در کتاب خلاف، میفرماید: « الصلاة تجب بأول الوقت وجوبا موسعا و الأفضل تقديمها في أول الوقت. و من أصحابنا من قال: تجب بأول الوقت وجوبا مضيقا[3] » که منظور از این بعض اصحاب شیخ مفید است.
بعد میفرماید: «دليلنا: قوله تعالى «أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ»[4] » که اقم امر است و امر مقتضی وجوب و فور میباشد در نزد ما (و الأمر يقتضي الوجوب عندنا و الفور أيضا[5] )، عندنا یعنی در نزد ما فرقه امامیه، بعد میفرماید: «و أيضا إجماع الفرقة فإنهم لا يختلفون في وجوبها فيه[6] » اجماع که محقق است بر این که وجوب در اول وقت محقق میشود، پس به مقتضای اجماع بر تحقق وجوب در اول وقت یا از باب اخذ به قدر متیقن از اجماع، باید از همان اول وقت در جهت امتثال مبادرت کرد.
3- محقق حلی در کتاب معتبر، میفرماید: « لكل صلاة وقتان، أول، و آخر، فالأول للفضيلة، و الأخر للاجزاء [7] .» وقت اول، وقت فضیلت است و وقت دیگر، وقت اجزاء است.
4- علامه حلی در کتاب تذکره، ج2، ص300، همان بیان محقق حلی را بیان کرده: «لكل صلاة وقتان: أول وآخر، فالأول: وقت الفضيلة، والآخر وقت الإجزاء[8] .»
نصوص:
کتاب وسائل، باب 3 از ابواب مواقیت، ح1 تا 6 و 10 تا 16 و 20:
این نصوص در بارهی فضیلت نماز در اول وقت آمده که از باب نمونه چند مورد ذکر میشود:
حدیث شماره 3،
وَ عَنْهُ عَنِ الْبَرْقِيِّ عَنْ سَعْدِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: قَالَ الرِّضَا ع يَا فُلَانُ إِذَا دَخَلَ الْوَقْتُ عَلَيْكَ فَصَلِّهَا - فَإِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا يَكُونُ.[9]
حدیث شماره 10، صحیه زراره:
مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع اعْلَمْ أَنَّ أَوَّلَ الْوَقْتِ أَبَداً أَفْضَلُ- فَعَجِّلِ الْخَيْرَ مَا اسْتَطَعْتَ- وَ أَحَبُّ الْأَعْمَالِ إِلَى اللَّهِ مَا دَاوَمَ عَلَيْهِ الْعَبْدُ وَ إِنْ قَلَّ.[10]
حدیث شماره 13، صحیحه عبد الله بن سنان:
وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ لِكُلِّ صَلَاةٍ وَقْتَانِ وَ أَوَّلُ الْوَقْتِ أَفْضَلُهُ- وَ لَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْعَلَ آخِرَ الْوَقْتَيْنِ وَقْتاً- إِلَّا فِي عُذْرٍ مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ.[11]
حدیث شماره 16، مرسل شیخ صدوق که معتبر است:
مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ ع أَوَّلُهُ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ آخِرُهُ عَفْوُ اللَّهِ- وَ الْعَفْوُ لَا يَكُونُ إِلَّا عَنْ ذَنْبٍ[12] .
روایت شماره 20:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ- الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلٰاتِهِمْ سٰاهُونَ - قَالَ تَأْخِيرُ الصَّلَاةِ عَنْ أَوَّلِ وَقْتِهَا لِغَيْرِ عُذْرٍ.[13]
سند این روایت بر اساس توثیق عام معتبر است.
گفته شد که شیخ مفید فرموده است که نماز در اول وقت واجب مضیق است.
گفته میشود که لحن این احادیث، لحن اخلاقی است و مفاد آن استحباب مؤکد است و فتوای مشهور و تلقّی برخی از فقهاء هم همین است که حمل بر مستحب شود.
فضیلت ظهر:
آراء فقهاء:
1- شیخ طوسی در کتاب خلاف، میفرماید: « لا خلاف أنه وقت للظهر و هو ما بين الزوال الى أن يصير ظل كل شيء مثله و ما زاد عليه ليس على كونه وقتا دليل ... أول وقت العصر إذا مضى من الزوال مقدار ما يصلى الظهر أربع ركعات، و آخره إذا صار ظل كل شيء مثليه[14] .» متن عروه با متن استدلالی کتاب شیخ موافق است. بعد میفرماید: «دليلنا: على ما قلناه من أول وقت العصر: إجماع الفرقة[15] » این مقدار مجمع علیه است و چیزی که بیشتر از آن ذکر شده است، دلیلی ندارد.
در بارهی وقت ظهر و عصر نصوص بسیار اختلاف دارد؛ تعابیر قدم، ذراع، قامت و مثل آمده است که شیخ طوسی در همین مورد، نسبت به آن اختلاف، یک راه حلی ارئه کرده و آن این است که میفرماید: آنچه که روایت شده است و آمده است در اخبار، «و بينا أن ذلك تقدير للنوافل لا للفريضة[16] » نافله خودش هم امر مستحب است و قدم و قدمین برای نافله تفاوت ندارد و با توجه با اختلاف حالات که یکی نافله را تند میخواند و یکی آهسته میخواند، این تعابیر مربوط به نافله است و اول وقت ظهر بعد از نوافل است.
2- محقق حلی در کتاب معتبر، میفرماید: اول وقت ظهر زوال شمس است «لنا قوله تعالى أَقِمِ الصَّلٰاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ[17] » که دلوک زوال است «و أول وقت العصر عند الفراغ من فرض الظهر و هو إجماع علمائنا [18] ... آخر وقت العصر للفضيلة حتى يصير الفيء قامتين، و الاجزاء ما لم تغرب الشمس[19] » قامت با مثل یکی است و این بیان هم با متن عروه هماهنگ است.
3- علامه حلی در کتاب تذکره، مثل بیان علامه حلی میفرماید، با این اضافه: «آخر وقت العصر للفضيلة إذا صار ظل كل شئ مثليه، وللإجزاء إلى الغروب عند أكثر علمائنا[20] » در متن عروه مشهور آمده که با تعبیر اکثر علماء هماهنگ است.
نصوص:
کتاب وسائل، باب 8 از ابواب مواقیت، حدیث شماره 12، صحیح بزنطی:
وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ يَعْنِي ابْنَ أَبِي نَصْرٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ وَقْتِ صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ الْعَصْرِ- فَكَتَبَ قَامَةٌ لِلظُّهْرِ وَ قَامَةٌ لِلْعَصْرِ.[21]
باب 5، حدیث شماره 6:
وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ يَزِيدَ بْنِ خَلِيفَةَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ عُمَرَ بْنَ حَنْظَلَةَ- أَتَانَا عَنْكَ بِوَقْتٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- إِذاً لَا يَكْذِبُ عَلَيْنَا قُلْتُ ذَكَرَ أَنَّكَ قُلْتَ- إِنَّ أَوَّلَ صَلَاةٍ افْتَرَضَهَا اللَّهُ عَلَى نَبِيِّهِ الظُّهْرُ- وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَقِمِ الصَّلٰاةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ فَإِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ لَمْ يَمْنَعْكَ إِلَّا سُبْحَتُكَ- ثُمَّ لَا تَزَالُ فِي وَقْتٍ إِلَى أَنْ يَصِيرَ الظِّلُّ قَامَةً- وَ هُوَ آخِرُ الْوَقْتِ- فَإِذَا صَارَ الظِّلُّ قَامَةً دَخَلَ وَقْتُ الْعَصْرِ- فَلَمْ تَزَلْ فِي وَقْتِ الْعَصْرِ حَتَّى يَصِيرَ الظِّلُّ قَامَتَيْنِ- وَ ذَلِكَ الْمَسَاءُ فَقَالَ صَدَقَ.[22]
این روایت معتبر است؛ زیرا یزید بن خلیفه توثیق خاص ندارد؛ اما از مروی عنه صفوان است.
حدیث 5 باب 10 ابواب مواقیت:
وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَتَى جَبْرَئِيلُ رَسُولَ اللَّهِ ص بِمَوَاقِيتِ الصَّلَاةِ- فَأَتَاهُ حِينَ زَالَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ الظِّلُّ قَامَةً فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ سَقَطَ الشَّفَقُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعِشَاءَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ طَلَعَ الْفَجْرُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الصُّبْحَ- ثُمَّ أَتَاهُ مِنَ الْغَدِ حِينَ زَادَ فِي الظِّلِّ قَامَةٌ- فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الظُّهْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ زَادَ مِنَ الظِّلِّ قَامَتَانِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعَصْرَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ غَرَبَتِ الشَّمْسُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ ذَهَبَ ثُلُثُ اللَّيْلِ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الْعِشَاءَ- ثُمَّ أَتَاهُ حِينَ نَوَّرَ الصُّبْحُ فَأَمَرَهُ فَصَلَّى الصُّبْحَ- ثُمَّ قَالَ مَا بَيْنَهُمَا وَقْتٌ.[23]
این روایت موثق است. در این حدیث قامت و قامتان نسبت به نماز ظهر و عصر آمده است.
پس آنچه در متن عروه آمده است برابر است با فتوای قدمای اصحاب و نصوص.
سید الحکیم در کتاب مستمسک، میفرماید: «الجمع بين النصوص في المقام بنحو تطمئن به النفس من أشكل المشكلات.[24] » نصوصی که در آن تعابیر ذراع، قدم، قامت و مثل آمده، جمع بین آن مشکل است و آنچه میتوانیم در این رابطه اعلام کنیم این است که روایت قدمین هم کثرت دارد و هم اجلاء آن را روايت كرده اند، پس عمل بر طبق آن متعین به نظر میرسد.
تحقیق این است که وقت ظهر که از اول زوال شروع میشود تا وقتی که یک نماز خوانده شود با مقدمات و مؤخرات، با نوافل، با اذان و اقامه و با تهیئ، آن مقدار وقت، وقت فضیلت است. از دید عرف، حدّ خاصی برای این مقدار از وقت، معین نشده، افراد هم فرق میکند یکی زود وضو میگیرد و زود نماز میخواند و یکی کند. وقت فضیلت در حقیقت وقت استحبابی است؛ لذا الزامی نیست که باید یک حد خاصی باشد. بنابراین، با استفاده از نصوص و تحلیل، اصل مسأله بر میگردد به تشخیص موضوع و مسأله موضوعی میشود. تشخیص آن که دست عرف بیافتد، همان مثل و مثلین میشود که مشهور گفته و اگر کمی بالا و پایین شود، اشکالی ندارد چون مربوط به تشخیص در موضوع میشود.