درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی
1400/09/02
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الطهارة/التيمم /مساله 9 و 10 از مسائل مربوط به شرایط ما یتیمم به و فصل جدید در کیفیت تیمم
سوال: قبل از اینکه بحث را شروع کنیم، یکی دو تا سوالی که دوستان داشتند جواب میدهیم؛ یکی از سؤالها این بود که گفته شد طهارت در تراب شرط هست بعضی از عزیزان دغدغه داشتند که دلیل اشتراک طهارت از جعلت لی الارض طهورا استفاده نشود آن طهور مطلق باشد؟
جواب: برای تکمیلش بگویم؛ روایت صحیحه جمیل ابن دراج از امام صادق(علیه السلام). محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن محمد بن حمران وعن جميل بن دراج جميعا، عن أبي عبد الله عليه السلام (في حديث) قال: إن الله جعل التراب طهورا كما جعل الماء طهورا.[1] که دیگر آن اشکالی که شما داشتید در کار نیست.
سوال دیگر: این بود که در مسئلهی شمارهی 8 گفته شده بود؛ يستحب أن يكون على ما يتيمم به غبار يعلق باليد، ويستحب أيضاً نفضها بعد الضرب.[2]
جواب: دلیلش را گفته بودیم که در باب 13 از همین ابواب آمده است مسئلهی یعلّق، ولی بعد از اینکه دقّتی به عمل بیاید دلالت آن کلمهی یعلق بر علوق بر ید کامل نیست. آنچه که میتوانیم برای این مطلب به عنوان مستند استحباب ارائه بدهیم، 1.مقتضای طبیعت تیمم که اگر هیچ ارتباطی برقرار نکند، تیمم نمیشود. برقراری ارتباط این است که علوقی صورت بگیرد و فتوای فقها، شیخ طوسی در کتاب نهایه[3] و در مبسوط [4] لذا سید الحکیم قدس الله أنفسهم الزاکیات میفرماید: مستندی برای باب استحباب در این مورد به طور مشخص در دسترس نیست جز فتوای فقها.[5] آن هم فتوای فقیهی که شیخ الفقها بدون مبالغه شیخ طوسی هست لذا گفتهایم و بر این باوریم که اگر یک أمر مستحبی را بخواهیم استحبابش را ثابت کنیم با آن مسامحهای که در کار هست، اگر در بیان شیخ طوسی آمده باشد برای ما در جهت استحباب کافی است. لذا گفته میشود شیخ فتوا نمیدهد مگر برگرفته از نصوص.
سؤال دیگر: در بارهی نقض است و تکاندن دست به چه صورت باشد؟
جواب: که روایتش را هم گفتم؛ باب 12 حدیث شماره 2 صحیحه هم بود که گفته شد؛ اما کیفیت نفض، تکاندن دست به چه صورت باشد سید الاستاد قدس الله نفسه الزکیه میفرماید؛ دربارهی کیفیت نفض، نصوص بیانی ندارد. کیفیت را نصوص ارائه نفرموده است. کیفیت نفض را باید از عرف بگیریم، قاعده این بود که هر مطلبی که به طور کلی یک عنوان آمده باشد، اگر شرع تهدیدی در آن نیاورده باشد، باید از عرف استفاده کرد. عرفاً نفض تا چه حدّی است، از آن استفاده کنیم.[6]
سؤال بعدی: این است که نفض که آمده است، أمر شده سند هم صحیح است، چرا واجب نباشد؟ چرا مستحب است؟
جواب: برای شما میگوییم؛ یکی از مطالب اصلی دربارهی استدلال و استفاده از نصوص، این است که مدالیل الفاظ را از حیث الزام و غیر الزام تشخیص بدهیم. این تشخیص طریق واحدی ندارد، طروقی دارد. یکی از طروقش این است که میدانیم ماهیت عمل بیان شده است دربارهی خصوصیت اضافیاش یک چیزی بیان میشود. نفس یک خصوصیت اضافی است بر ضربتُ و ضربتین هست. اضافهی خصوصی جزء استحباب وجه دیگری ندارد. نکتهی اصلی که در رجال گفتیم؛ فرق بین روایات احکام و روایات اخلاقی چیست، این نکتهای است که باید توجه بشود.
مساله نهم از مسائل مربوط به شرایط ما یتیمم به
مسألة ٩ : يستحب أن يكون ما يتيمم به من رُبَى الأرض وعواليها لبعدها عن النجاسة.[7]
سید میفرماید که مستحب است که تیمم از ترابی باشد که در مکان مرتفع زمین و جاهای بلند آن هست و عوالیها تقریباً عطف تفسیری است. تفسیر رُبَى ضم اراء، قسمت مرتفع زمین، چرا؟ دلیلش را هم در همین متن گفته که برای استحباب کافی میباشد. ولی اضافاتی هم داریم. لبعدها عن النجاسة به خاطر دور بودن آن حوالی و مرتفعات از نجاست. توجیه و تعلیل سید این است. محقق حلی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: يستحب التيمم من ربا الأرض و عواليها و يكره من مهابطها و عليه اتفاق فقهائنا.[8] اینجا دیگر ما اصلاً مشکلی نداریم. برای استحباب اتّفاق فقها کافی است. کلمهی اصل هم برای قاعده به کار میرود و هم برای اصل اصولی ولی اگر دقیق در نظر بگیریم اصل در رابطه قاعدهی اصولی قاعده اختصاص به قاعده فقهی دارد. ولی گاهی اصل جای قاعده و گاهی قاعده... به صورت تسامحی، اینجا هم این اتفاق عنوان یک اصطلاح تسامحی هست ولی گفته بودیم إتفاق در اصول مساوی با إجماع در فقه، این اصطلاح أصلی بود.
اجماع در مستحبات هم به کار میرود متعلقش فرق میکند. إجماع همیشه مدلولش الزام نیست، اجماع اثبات حکم میکند مستحب باشد یا واجب. 2- علامهی حلّی هم میفرماید: این مطلب یعنی این استحباب همین است عند علمائنا [9] این را دیگر اجماعاً.
مساله دهم از مسائل مربوط به شرایط ما یتیمم به
مسألة ١٠ : يكره التيمم بالأرض السَبخة إذا لم يكن يعلوها الملح وإلا فلا يجوز ، وكذا يكره بالرمل ، وكذا بمهابط الأرض ، وكذا بتراب يوطأ وبتراب الطريق.[10] اگر کرهَ یکرهُ لازم باشد یَکرهُ میخواهیم اگر متعدی باشد یُکره میخوانیم. ظاهراً لازم است. چند تا مورد مکروه را اعلام میکند. مسئلهی شماره ده، مکروه هست تیمم، به زمین شورهزار، بالأرض السَبخة زمین سبخة را ترجمه کردهاند به زمینی که گیاه در آن زمین رویش ندارد. إذا لم يكن يعلوها الملح اگر روی آن صخره و شورهزار، نمک نباشد، اگر نمک یک لایهی روی شورهزار قرار داشته باشد که تیمم جایز نیست. در این رابطه هم محقق حلّی قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: يجوز التيمم بالرمل و السبخة على كراهية فيهما، و هو مذهب فقهائنا أجمع. [11] که اجماع میشود. علامهی حلی هم میفرماید که کراهت دارد تیمم به زمینی که سبخ هست بإجماع العلماء لصدق المسمى عليه.[12] المسمی بالأرض. کراهت دارد یعنی درست است و صدق زمین میکند ولی مکروه است. و بعد هم میفرماید وكذا يكره بالرمل ؛ مکروه هست تیمم به رمل وكذا بمهابط الأرض؛ جاهایی که حبوط است و فرو رفتهگیها و گودیها و همینطور به ترابی که در زیر پاها قرار داشته باشد و پایمال شده باشد و ترابی وكذا بتراب يوطأ وبتراب الطريق این تراب يوطأ را در نصوص هم معنا کردهاند. اجازه بدهید دربارهی رمل هم کتاب معتبر همان جلد 1 ص 174 و در کتاب تذکره[13] این مطلب را بیان کردهاند. در تذکره ظاهر بیان اجماع اعلام میشود که این مسئله اجماعی است.
نص درباره ترابی که يوطأ است
متن روایت اول: محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن الحسن بن علي الكوفي، عن النوفلي، عن غياث بن إبراهيم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين: لا وضوء من موطأ. قال النوفلي: يعني ما تطأ عليه برجلك. [14] محمد ابن یعقوب شیخ کلینی عن محمد بن یحیی که شیخ شیخ کلینی هست، عن الحسن ابن علی الکوفی، این حسن ابن علی الکوفی، مشترک است. قاعده در اشتراک تمیز مشترکات، دو چیز هست، یک حمل به مشهور میشود آن راوی که مشهور هست در جمع چند نفر مطلق بدون قرینه آمده باشد، حمل به آن میشود و راه دیگر هم تشخیص طبقات هست که از طریق طبقات مشترکات تشخیص داده میشود این حسن ابن علی کوفی معروف و مشهور هست، عن النافلی که معتبر است. عن غیاث ابن ابراهیم که خود غیاث ابن ابراهیم هم خالی از اعتبار نیست. در این حدیث آمده است. عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال أمير المؤمنين: لا وضوء من موطأ. قال النوفلي: يعني ما تطأ عليه برجلك. آن ترابی را که زیر پایتان قرار دادید، اگر پایمال کنید؛ روی آن تراب، تیمم مکروه هست و بعد روایت دوم هم آمده است (اینهایی که میخوانم به خاطر این است که در خود سند نکتههایی به دست میآید والاّ استحبابش معلوم است که در تذکره و معتبر هم آمده باشد، کافی است)
متن روایت دوم: وعن الحسن بن علي العلوي، عن سهل بن جمهور، عن عبد العظيم بن عبد الله الحسني، عن الحسن بن الحسين العرني، عن غياث بن إبراهيم عن أبي عبد الله عليه السلام قال: نهى أمير المؤمنين عليه السلام أن يتيمم الرجل بتراب من أثر الطريق.ورواه الشيخ بإسناده عن محمد بن يعقوب، وكذا الذي قبله.[15] عن الحسن ابن علی العلوی عن سهل ابن جمهور، عن عبدالعظیم ابن عبدالله الحسنی؛ (امام زاده عبدالعظیم) عن الحسن ابن الحسین العرنی عن غیاث ابن ابراهیم؛ این روایت یک نوع خاصّی دارد. این جزء آن روایت خاص طریق اثبات وثاقتش یک خصوصیت ویژهی خودش را دارد که در رجال به طور برجسته عنوان نشده است. و آن این است؛ راه توثیق از طریق امامزادهها، امامزاده بودن؛ اگر در رجال یادتان باشد گفته بودیم؛ (با سه واسطه عرفاً امامزاده است) حسن ابن علی العلوی امامزاده است و توثیق ندارد. چه گفته بودیم؟ در رجال گفته بودیم امامزاده مقطوع النسبی که با سه واسطه حداکثر اگر بین مردم از مؤمنین، از اعتباری برخوردار باشند، آن اعتبار عمومی، موجب وثاقت میشود. این در رجال ثبت نشده و جزء حواشی و حاشیههایی است که باید بهش توجه بشود. این حسن ابن علی العلوی امامزاده است. (آن امزادهای که از لحاظ اعتبار فقاهت رویش حساب میکنیم، باید دارای سه واسطه باشد) عن سهل ابن جمهور عن عبدالعظیم؛ این اصحاب نیست، این کسی است که با امزاده محشور است این نکتهی دیگری بود. در بحث رجال یادتان هست که یکی از نکات چه بود؟ این بود که وکیل امام، خدمه امام، ملازم امام؛ ملازمهی یک امامزادهای که مثل امامزاده عبدالعظیم فقیه است. امامزاده عبدالعظیم؛ فقیه، وکیلِ امام، روایاتی دارد و صاحب مقام هست. این امامزاده عبدالعظیم، حسن ابن علی العلوی که از امامزاده عبدالعظیم نقل میکند، امامزاده عن سهل ابن جمهور عن عبدالعظیم که این از آشنایان و کسانی است که با امامزاده عبدالعظیم محشور است. محشور بودن با یک امامزادهای که فقیهی هم هست و روایت هم از او نقل میکنند؛ خالی از اعتبار نیست. برای اثبات احکام غیر الزامی، میتواند کافی باشد. در این روایت متنی که آمده است، این است عن أبي عبد الله عليه السلام قال: نهى أمير المؤمنين عليه السلام أن يتيمم الرجل بتراب من أثر الطريق، تیمم به خاکی که در راه رفت و آمد مردم قرار دارد، تیمم نکند. اینجا هم که این نهی آمده است حمل بر کراهت شده است. چرا حمل بر کراهت بکنیم؟ که اشارهای به یک خصوصیت اضافی دارد و مربوط به اصل ارکان تیمم نیست.
فصل في كيفية التيمم
فصل في كيفية التيمم ويجب فيه أمور : الأول : ضرب باطن اليدين معاً دفعة على الأرض ، فلا يكفي الوضع بدون الضرب ، ولا الضرب بإحداهما ولا بهما على التعاقب ولا الضرب بظاهرهما حال الاختيار ، نعم حال الاضطرار يكفي الوضع ، ومع تعذر ضرب إحداهما يضعها ويضرب بالأخرى ، ومع تعذر الباطن فيهما أو في إحداهما ينتقل إلى الظاهر فيهما أو في إحداهما ، ونجاسة الباطن لا تعد عذراً فلا ينتقل معها إلى الظاهر.[16] اولین أمری که دربارهی کیفیت تیمم گفته شده است، عبارت از این است که دو دست با هم معاً؛ به زمین زده شود، (گذاشته نشود) یک مقدار با فشار که عُرف بگوید ضرب. آن هم مقدارش چه باشد؟ همان که گفتیم ضربی که در عرف گفته بشود ضرب هست. نه گذاشتن که به صورت آرام اگر گذاشته شود، وضع هست، اگر یک مقدار با تحرک با زمین تماس بگیرد، ضرب به حساب میآید. گفته میشود که امر اول، ضرب باطن اليدين معاً دفعة على الأرض هست، این ضرب باطن اليدين در حقیقت یک اشارهای به وجوب دارد که ضرب باطن اليدين هست.
آراء فقها و مستندات درباره ضرب باطن اليدين معاً دفعة على الأرض
شهید قدس الله نفسه الزکیه میفرماید: الضرب على الأرض بيديه معا، و هو مذهب الأصحاب و رواياتهم به كثير. [17] شهید اول این را گفته (شهید ثانی را با کلمهی ثانی میآوریم) و همینطور فاضل حلّی قدس الله نفسه الزکیه که در اصطلاح دیگر فاضل اصفهانی هم میگوییم، میفرماید: و المشهور ضربهما عليها.[18] که باید ضرب یدین باشد به تراب. یک توجیهی هم فاضل حلّی دارد که بسیار جالب و قابل ذکر هست، و آن این است؛ روایات در این رابطه به دو دسته هستند. یک دسته تصریح دارد که وضع الیدین، یک دسته هم تصریح دارد ضرب الیدین، چه کنیم؟ در این رابطه آن قاعدهای که چند روز پیش گذراندیم؛ حمل مطلق بر مقیّد، مطلق وضع هست، وضع أعم هست. وضع عام هست و ضرب خاصّ؛ حمل مطلق بر مقید میشود و جمع بین دلیلین و هر دو حفظ میشود اگر مقید را مقدّم بدارید، موجب لغویت مطلق میشود. کلمهی وضع بیمعنا در میآید. بنابراین حمل که کنیم، جمع بین دلیلین هم شده است.
سوال:
جواب: حمل بر افضل الافراد معنا ندارد. افرادی ندارد، یک فرد است، ضرب فقط یک ضرب است و ضربات نیست. یک مورد است و جایی برای حمل بر افراد وجود ندارد. یا ضرب است و یا وضع چون ضرب را گفتیم که مقید است، حل میشود مطلق بر مقیّد. تا حالا قاعده بود.
کلام صاحب اصفهانی
اما کشف اللثام نکتهی جالبی دارد میفرماید؛ روایاتی را که بررسی میکنیم، این دو دسته از روایات خصوصیاتی دارد که از آن خصوصیات استفاده میشود که ضرب الیدین لازم است. خصوصیات این است؛ در اکثر روایات در کلام امام ضرب آمده است و در اکثر روایات در کلام راوی وضع آمده است. بنابراین با این هم به عنوان یک قاعدهی کلی در ذهنمان میماند که تشخیص بدهیم آنچه که اعتبار دارد در روایات کلام امام هست، نه کلام راوی. که در استفاده از روایات فرق بین کلام راوی و کلام امام، بسیار مهم هست. با این خصوصیاتی که ایشان فرمودند، مطلب تا اینجا معلوم شد.
سؤال:
جواب: لفظ اگر کلمه با کلمهی دیگر از لحاظ لفظی فرق داشت ولی در مصداق با هم یکی بودند؛ بدون هیچ شبهه گذاشتن به زمین یا زدن به زمین هر دو متعلق به دست است. وضع الیدین و وضع الیدین، وضع چیز دیگر نیست که وضع را از دست جدا کردهاید و ضرب را جدا کردهاید از دست، خیر؛ ضرب الیدین و وضع الیدین. این مطلق و مقید میشود شما با آن تفکیکتان فاصله ایجاد کردید.
نهی ظهور دارد، ظاهر نهی خیلی خوب است، تصریحی در تحریم نیست. ظاهر در تحریم است. ظاهر اگر مانعی داشته باشد، نهی حمل بر کراهت میشود. بنابراین در این روایتی که برای شما خواندم؛ که امیرالمؤمنین نهی کرده است از نهى أمير المؤمنين عليه السلام أن يتيمم الرجل بتراب من أثر الطريق. خود تراب اثر طریق، یک خصوصیت اضافهای است. تراب میدانیم اطلاقاً تراب، چیزی است که تیمم به آن جایز است. آن اطلاق جواز را که داشتیم، اینجا که یک نهی آمد، طبیعتاً حمل بر کراهت میشود. چون نهی مربوط شده است به خصوصیت زائد، شما معیار را همیشه دقیق در نظر بگیرید. خصوصیت زائد از ماهیت اگر در کار بود، تراب اصل است و خصوصیتش تراب معابد. تراب طریق، تراب موطأ؛ اینها خصوصیات زائدی است. یا تراب رُبی الأرض تمام خصوصیات زائدی است حمل بر نقص و کمال زائد میشود. اما دربارهی کیفیت تیمم از لحاظ روایات، کتاب وسائل جلد 2 باب 11 روایات متعددی آمده است که شرحش را به شما دادم. انشاءالله فردا. سلامتی اقا امام زمان صلوات ختم کنید.