< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

1400/08/24

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/التيمم /بحث درباره نصوص نسبت به طهارت ترابیه و بحث تیمم به تراب و وجه الارض و عنوان ابتدائی بحث فصل في بيان ما يصح التيمم به

 

بحث ما درباره نصوص بود نسبت به طهارت ترابیه

نصوص باب مختلف بود دو دسته شد هر دو دسته از لحاظ سند اعتبار داشت و از لحاظ دلالت هم هر دو دسته آن نکته اصلی را اعلام می کرد. دسته اول تیمم را به تراب؛ کلمه تراب را تصریح می کرد. دسته دوم کلمه أرض یا وجه الارض. اگر بنا بشود در دلالت خدشه کنیم خدشه دلالی ممکن است در هر دو دسته برگرفته از دقت و احتمال؛ زمینه داشته باشد که بگوییم منظور از تراب مثال است یا بگوییم منظور از تراب مطابق با سوال سائل است نه انحصار؛ و همینطور در مقابل روایاتی که کلمه أرض را متضمن بود اگر در دلالت اشکال بشود که منظور از أرض اجمال است و به طور کامل کل وجه الارض نیست تفسیری داده نشده این خدشه ها در دلالت های دو دسته روایت حقیقتا خدشه هایی است برگرفته از دقت.

جمع بندی بین دو دسته از روایات-تیمم بر تراب و تیمم بر وجه الأرض-

اما آنچه که ظاهر بیان در این دو دسته از روایات نشان می دهد این است که در دسته اول تیمم به تراب اعلام شده است جواز تیمم به تراب اعلام شده است و در دسته دوم جواز تیمم به أرض به کلمه أرض. بنابراین سندها معتبر دلالت ها نکته های اصلی به عنوان نکته محوری در هر دو دسته وجود دارد تراب و أرض که این دوتا نکته نقطه محوری در بحث و اختلاف دو نظر وجود دارد. در نتیجه هر دو دسته از روایت به عنوان دو دسته معتبری در اینجا در دسترس ما شکر خدا وجود دارد ما برای حل این مشکل چه راهی داریم چه کاری می توانیم بکنیم این دو دسته تعارض می کنند یا تعارض نمی کنند؟ دو دسته یکی مفادش تیمم بر تراب خالص دسته دوم مفادش تیمم بر وجه الارض. حقیقت این است که در اینجا زمینه بسیار واضحی برای حمل مطلق بر مقید وجود دارد اگر بگوییم که بارزترین مورد برای حمل مطلق بر مقید اینجا هست مبالغه ای در کار نخواهد بود. هر دو دسته معتبر یک دسته وجه الارض می گویند دسته دوم تراب، تراب هم جزء الارض و مصداق برجسته. حمل مطلق که وجه الارض باشد بر تراب حمل بسیار درست و به جا و طوری است که به طور دقیق جا می افتد که منظور از ارض؛ تراب است. چرا منظور از ارض تراب است؟ روایات معتبری مخصوصا تراب را اعلام کرده است التیمم من ترابها بنابراین قاعده حمل مطلق بر مقید را که اخیرا گذراندیم شکر خدا اینجا به بار نشست حمل مطلق بر مقید نتیجه این می شود که منظور از آن نصوصی که وجه الارض را اعلام می کنند تراب است و این حمل که در عین حال به طور واضح حمل مطلق بر مقید است جمع بین دلیلین و جمع بین دو دسته از روایات هم هست. اگر حمل مطلق بر مقید نشود تصریح به تراب که سید علم الهدی می فرماید در مسائل ناصریات که اگر تراب مراد نباشد ذکر تراب لغو در می آید. بنابراین حمل مطلق بر مقید بسیار به صورت واضح جمع بین دلیلین هم دسته دوم مورد استفاده قرار گرفته است تیمم به أرض. أرض یعنی تراب هم دسته اول مورد توجه قرار گرفته است که تیمم با تراب. أضف الی ذلک که تیمم به تراب قدر متیقن هم هست و ما چه قاعده ای داشتیم؟ قدر المتیقن فی العبادات یرجع علی القدر المتعین. برای اینکه خارج از آن شک بر امتثال می شود خارج از حد قدر متیقن شک در امتثال می شود. لذا متعین است که قدر متیقن رعایت بشود و از سوی دیگر هم تیمم به تراب مورد تسالم اصحاب است خوب تسالم هم می شود یک موجهی که ما باید این طرف را انتخاب کنیم قدر متیقن با تسالم چه فرق دارد؟ تسالم مربوط می شود به رای فقها قدر متیقن مربوط می شود به ادله. از لحاظ ادله قدر متیقن است از لحاظ آراء فقها مورد تسالم است. با این استحکام و یعیده دو تا مؤید هم اضافه کنید یعیده شیخ طائفه قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: ﴿فَامسَحُوا بِوُجُوهِكُم‌ وَ أَيدِيكُم‌ مِنه‌ُ﴾ يعني‌ مما يعلق‌ باديكم‌ ‌منه‌ يعني‌ ‌من‌ الصعيد.[1] شیخ در تفسیر می فرماید: يعني‌ مما يعلق‌ باديكم‌ ‌منه‌ يعني‌ ‌من‌ الصعيد. عُلُق یعنی ذراتی از خاک به دست منتقل بشود آن ذراتی که منتقل بشود فقط از تراب است نه از سنگ این تاییدی بود که از شیخ در تفسیر آورده شد که الصعید را طبق این تنصیق آیه خود کلمه الصعید که مصدر اصلی بود برای تیمم معنا شد که سعید آن است که از او علُقی صورت بگیرد و علُق که صورت بگیرد از تراب است که علُق صورت می گیرد.

مؤید روایی

متن روایت: محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن زرارة أنه قال لأبي جعفر عليه السلام: ألا تخبرني من أين عملت وقلت: إن المسح ببعض الرأس وبعض الرجلين؟ - وذكر الحديث إلى أن قال: - قال أبو جعفر عليه السلام: ثم فصل بين الكلام فقال: (وامسحوا برؤوسكم) فعرفنا حين قال: (برؤوسكم) أن المسح ببعض الرأس لمكان الباء، - إلى أن قال: - ثم قال: (فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم) فلما أن وضع الوضوء عمن لم يجد الماء أثبت بعض الغسل مسحا، لأنه قال: (بوجوهكم) ثم وصل بها (وأيديكم منه) أي من ذلك التيمم، لأنه علم أن ذلك أجمع لم يجر على الوجه، لأنه يعلق من ذلك الصعيد ببعض الكف ولا يعلق ببعضها، ثم قال: (ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج) والحرج: الضيق، ورواه الكليني والشيخ والصدوق في (العلل) كما مر في الوضوء. [2] مؤید دیگر همین آیه قرآن در روایت تفسیر شده است و به علوُق درباره تیمم روایتی را نقل می کند زراره از امام صادق علیه السلام که وضعیت تیمم به چه صورتی است تا اینجا لأنه يعلق من ذلك الصعيد ببعض الكف ولا يعلق ببعضها معنایش مسح است و مسح در ترابی است که ذرات آن به روی دست منتقل می شود و این هم مؤید دیگری است برای اینکه بگوییم تیمم اختصاص دارد به تراب.

أقوی در متن عروة

يجوز التيمم على مطلق وجه الأرض على الأقوى سواء كان تراباً أو رملاً أو حجراً أو مدراً أو غير ذلك وإن كان حجر الجص والنورة قبل الإِحراق وأما بعده فلا يجوز على الأقوى، كما أن الأقوى عدم الجواز بالطين المطبوخ كالخزف و الآجر وإن كان مسحوقاً مثل التراب ، ولا يجوز على المعادن كالملح والزرنيخ والذهب والفضة والعقيق ونحوها مما خرج عن اسم الأرض.[3] این که گفتیم شما سوالی دارید و جوابش را گوش بدهید سوال شما این است که فتوای متن را چه کار کنیم؟ مشهور را چه بگوییم؟ این أقوی را چه کار کنیم؟ أقو در متن که این آمده است طبیعتا اکثریت فقها رایشان هم همین باشد که مطلق وجه الارض کافی است اما ما به ادله که مراجعه کردیم و نصوص را که بررسی کردیم به این نتیجه رسیدیم که باید تیمم به تراب انجام بگیرد. اما در جواب این سوال شما که با متن ما چه معامله ای بکنیم گفته می شود که سید مرتضی علم الهدی قدس الله نفسه الزکیه فرمودند تیمم به تراب در حال اختیار اگر حال اختیار نبود تیمم به غیر تراب هم ممکن است. یعنی اگر کسی تراب در اختیار نداشته باشد به سنگ هم می شود تیمم کرد به جص هم می شود تیمم کرد اینها پس کل مطلب مخالفت در شکل تضاد یا در شکل تناقضی در کار نیست تیمم به تراب در جایی که تراب ممکن است اگر ممکن نبود به سنگ و مطلق وجه الارض می شود تیمم کرد.

کلام سیدالخوئی

اما حرف آخر حرف آخر این است که سیدنا الاستاد بعد از اینکه این نصوص را هم در پایان بحث می فرماید والاحوط والاحوط ایکون تیمم به تراب دیدید که نصوص و جمع بین روایات و قدر متیقن و متسالم علیه یک امری نیست که نادیده گرفته شود به لذا اگر رای مشهور بر مطلق وجه الارض نبود اگر مخالفت مشهور به عمل نمی آمد طبق قاعده فتوا این می شد که تیمم باید به تراب باشد ولی از آنجا که مشهور شهرت عظیم تکاد ان تکون إجماعاً لذا می گوییم أحوط لزومی این است که تیمم باید با تراب باشد در صورتی که ممکن باشد اگر ممکن نبود برای فردی که مضطر است مطلق وجه الارض می تواند کار ساز باشد مسئله تا اینجا کامل شد و از لحاظ ادله الحمدلله در نهایت استحکام بود.[4] [5]

سوال: ...

جواب: یک قاعده ای را می فرماید قاعده این است که مخالفت با اعاظم مخالفت با مشهور اگر در قالب احتیاط باشد مخالفت به حساب نمی آید لذا بله الان می گوییم أحوط این است و أحوط مخالف مشهور هم نیست. لذا مخالفت هم که وجود نداشته باشد أحوط لزومی را از یاد نبریم و لله و هوالعلیم.

سوال: ..

جواب: در بحث اطلاق و تقیید حمل مطلق بر مقید سه تا نکته داشتیم یک موجب یکی باشد دو تکلیف واحد باشد سه هر دو تکلیف با هم اگر محفوظ بمانند تنافی داشته باشد. شما هم عنایت کنید اینجا همان سه تا نکته برای حمل مطلق بر مقید وجود دارد و متنافی است. مسئله تیمم به تراب داستانش روشن شد از لحاظ ادله و قواعد اقوال قواعد و نصوص این است که تیمم باید به تراب باشد. اما اگر فرد مضطر شد مطلق وجه الارض هم کافی است.

مسئله بعدی

سید می فرماید: كما أن الأقوى عدم الجواز بالطين المطبوخ كالخزف والآجر وإن كان مسحوقاً مثل التراب ، ولا يجوز على المعادن كالملح والزرنيخ والذهب والفضة والعقيق ونحوها مما خرج عن اسم الأرض. می فرماید که أقوی این است که تیمم جایز نیست به گِلی که پخته شده باشد مثلا آجر یا سرامیک شده باشد. به اینها تیمم درست نیست. هر چند این آجر را خورد کنند نرم کنند مثل خاک قرار بدهند باز هم تیمم به آن درست نیست.

مستند فرمایش سید صاحب عروة

مستندی که برای این فرمایش سید می توانیم ارائه بدهیم این است که بعد از طبخ، انقلاب ماهیت به وجود می آید دیگر عرف برای آجر و سرامیک خاک اطلاق نمی کند و اطلاق عرف برای ما حجیت و اعتبار دارد و علی الأقل که شک بکنیم در صحت؛ شک در صحت طهارت مساوی با عدم صحت آن است. این دلیل سید ماست سید طباطبایی در متن ما.

کلا سید الخوئی-تیمم به طین-

اما سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الزکیه می فرماید که به طین یعنی به گل تیمم می شود به خاک مرطوب فرق نمی کند قبل از طبخ باشد یا بعد از طبخ؛ چرا؟ برای اینکه أولاً طبخ نقش تقلب ماهیتی ندارد مثال می زند گوشتی را که شما بگیرید و بپزید که اگر میسر شد برایتان گوشت را بپزید آن گوشت قبل از پختن همان گوشت است بعد از پختن هم همان گوشت. با پختن گوشت از گوشت بودن بیرون نمی آید. این فرمایش ایشان است و بعد هم دلیل دیگری که ادعا می کند این است که می فرماید روایتی در این رابطه داریم، راجع الوسائل: ج 2 باب 8 من أبواب التيمم ح 1. یک روایت سکونی هست. در این روایت که مراجعه کنیم مطلب تا حدودی استفاده می شود. متن روایت: محمد بن الحسن عن المفيد، عن أحمد بن محمد، عن أبيه محمد بن يحيى، عن محمد بن علي بن محبوب، عن أحمد بن الحسين، عن فضالة، عن السكوني، عن جعفر، عن أبيه، عن علي عليه السلام أنه سئل عن التيمم بالجص، فقال: نعم، فقيل: بالنورة؟ فقال: نعم، فقيل: بالرماد؟ فقال: لا، إنه ليس يخرج من الأرض إنما يخرج من الشجر. أقول: وتقدم ما يدل على بعض المقصود ويأتي ما يدل عليه.[6] محمد بن الحسن عن المفید یعنی شیخ طوسی از شیخ مفید عن احمد بن محمد بن یحیی عن أبیه محمد بن یحیی عن محمد بن علی بن محبوب عن احمد بن الحسین عن فضاله بن عیوب عن السکونی عن الجعفر عن ابیه عن علی علیه السلام. می فرماید به این حدیث تمسک اگر بشود در جهت عدم صحت تیمم این حدیث رماد فرق می کند. رماد که خاکستر است انقلاب استحاله به وجود آورده است. اینجا استحاله ای نیست با طبخ که استحاله به وجود نمی آید لذا از این حدیث مضافاً که ایشان در سند هم اشکال می کند دلالتش هم کامل نیست. عمدتا می فرماید که استصحاب اگر مورد تمسک قرار گیرد چه نتیجه می دهد؟ استصحاب کنیم بگوییم این فردی که تیمم می کرد به تراب درست بود. الان این ترابی که طبخ شده است پخته آیا تیمم درست هست یا درست نیست؟ استصحاب کنید. استصحاب صحت؛ صحت حکم است استصحاب حکمی می شود آن هم در حکم وضعی داشته باشید آن استصحاب در شبهه محکومیه، استصحاب در شبهه حکمیه که داشت درباره حکم تکلیفی بود که معارض بود با أصالت عدم جر. ؟ جعل؟ و اما استصحاب درباره حکم وضعی چنین معارضی ندارد و استصحاب درست است. استصحاب صحت می کنیم. صحت حکم وضعی شرعی است استصحاب حکم شرعی وضعی بلا اشکال درست است. اگر این فرمایش را بکنید به اشکال بسیار فنی اینجا بر می خوریم اشکال چیست؟ شبهه؛ شبهه مفهومیه هست در حافظه تان دارید که استصحاب در شبهه مفهومیه جاری نمی شود. چرا جاری نمی شود؟ أولاً مورد تسالم است و ثانیا ارکان استصحاب کامل نیست شرحی دادند که با آسان سازی از این قبیل است.[7]

سوال: در شبهه مفهومیه اصل معیار شبهه مفهومیه چیست؟

جواب: معیار در شبهه مفهومیه شک در توسعه و تضییق مفهوم شئ است که شک می کنیم این شئ مفهومش تا اینجاست مثلا مغرب شرعی تا استتار قرص است یا تا ذهاب حمره مغربیه یا مشرقیه. شک در توسعه و تضییق مفهوم که بود می شود شبهه مفهومیه. در شبهه مفهومیه استصحاب جاری نمی شود چرا جاری نمی شود؟ برای اینکه یقین سابق و شک لاحق نداریم که مکرر گفته ایم مثلا طینی که غیر مطبوخ بود گل قبل از پخته شدن علم داشتیم که گل است یقین داشتیم بعد از پخته شدن علم داریم که پخته شده شکی نداریم. اصلا شک در بقا نیست یقین داریم که الان استتار قرص است یقین داریم شک نداریم اما شک چیست؟ شک در این است که این استتار قرص مفهوم مغرب است یا نیست؟ آن شک برخواسته منشاش چیز دیگری است نه شک در بقاء. شک در بقا در شبهه مفهومیه وجود ندارد. این جمله را کامل بگیرید و کافی است چون استصحاب در جمله مفهومیه جا ندارد توضیحی که می دهند بالا پایین دارد با ساده سازی همین جمله کافی است. شک در لاحق که رکن استصحاب است وجود ندارد تمام.

استصحاب جاری نمی شود لذا می فرماید استصحاب که جاری نشود شبهه می شود شبهه مفهومیه و مراجعه می کنیم به فهم عرف بعد از اینکه استصحاب جاری نشد اصل ما را به جایی هدایت نکرد و نصی هم در این رابطه نداشتیم طبیعتا مراجعه می کنیم به عرف. آیا عرف سرامیک را تراب می دانند یا سرامیک غیر تراب است؟ متن ما می گوید نه سرامیک و آجر تراب نیست سید می گوید که نخیر همان تراب هست که هست.

مرجعیت عرف تا کجاست

مرجع تشخیص ما هم عرف هست. اولا بگویم عرف اینجا تا کجا می تواند مرجعیت داشته باشد؟ قاعده را در حافظه تان دارید مرجعیت عرف اختصاص دارد به فهم معانی عرفی نه بر تطبیق مفاهیم کلی و مصادیق آن. چون در تطبیق عرف مسامحه می کند معلوم شد. این قاعده ای است که در متن کفایه هم ثبت شد.

فهم عرفی در متن و کلام استاد

آیا فهم به معنای عرفی است یا تطبیق مفهوم کلی بر مصادیق است؟ دقیقا بدون هیچ تردید فهم معناست. آیا معنای تراب الان به سرامیک و آجر صدق می کند یا نمی کند؟ عرف می گوید که علی الاقل اصلش از تراب است الان سرامیک است دیگر در عرف به آن تراب نمی گویند بعد از آنکه در عرف تراب نبود لذا حکم تراب جاری نمی شود و تیمم بر آن جایز نخواهد بود.

پس در نتیجه آنچه که در متن آمده است درست است و تراب بعد از طبخ و آجر و خزف شدن دیگر از حالت تراب بودن بیرون می رود اگر شک کنیم قاعده استفاده از عرف در حافظه تان است گفتیم حجیت عرف در قلمرو خودش با یک شرط اعتبار دارد شرطش چه بود؟ اختلافی نداشته باشد. حکمش را قطعی اعلام کند. عرف احتمال ندهد اکثریت نباشد اختلاف نداشته باشد اینجاست که عرف اعتبار دارد. اگر عرف اعتبار اختلاف داشت یا احتمالی بود نظرش یا شکی داشت دیگر اعتبار وجود ندارد. دلیل لبی عبارت است از دلیل بسیار ضعیف و آسیب پذیر در زمین ناهموار حرکت می کند کوچکترین مانعی بیاید توقف می کند یکی از مواقعی که شک بکنیم که این عرف الان کامل است نظرش قطعی است؟ شک بکنیم دیگر اعتبار در کار نخواهد بود. اگر شک کردی که از نظر عرف این مطلب کامل هست یا نیست وانگهی شکی که در ابداع نظر عرف داشته باشیم طبیعتا نظر عرف ثابت نشده است. نظر عرف که ثابت نشد می شود اصل معنا به طور کل مجمل می افتد به وادی اجمال. به وادی اجمال که رسید قاعده قدر متیقن فی العبادته یرجع الی القدر المتعین. قدر متیقن چه می شود؟ می شود تراب غیر مطبوخ آنچه که در متن آمده است کافی درست است که می فرماید كما أن الأقوى عدم الجواز بالطين المطبوخ كالخزف والآجر وإن كان مسحوقاً مثل التراب ،... هر چند خورد شده باشد

تیمم به معادن

ولا يجوز على المعادن كالملح والزرنيخ والذهب والفضة والعقيق ونحوها مما خرج عن اسم الأرض این موارد که موارد بعدی هست و جوازش فرق می کند تا حالا جواز تیمم به گل پخته بود الان رسید بحث بعدی مربوط به جواز تیمم به معادن مثلا معدن نمک روی زمین است مشکل هم دارد معدن زیر زمین به خاطر اینکه زیر زمین است معدن روی زمین دریاچه نمک قم. کنار دریاچه روی زمین است وجه الارض است ولی نمک است از باب اینکه وجه الارض است تیمم جایز است از باب اینکه جنسش نمک است معدن به آن می گویند تیمم جایز نیست بحثی دارد انشالله فردا.سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید.

 


[5] التنقيح في شرح العروة الوثقى، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج10، ص200.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo