< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

1400/08/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/التيمم /فصل في بيان ما يصح التيمم به و 2 دسته از روایات تیمم -تیمم بر وجه الأرض و تیمم بر تراب-

 

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمدلله و السلام علی عباده الذین الصطفی و الصلاة و السلام علیک یا مولای یا أباصالح المهدی و رحمة الله و برکاته

 

أسعدالله أیامکم. روز ولادت امام حسن عسکری علیه السلام را به همه شما عزیزان تبریک عرض میکنم و انشالله خداوند متعال ما را مورد عفو و بخشش خودش قرار بدهد. روایتی از آقا امام حسن عسکری. خصلتان لیس فوقهما شیء، الإیمان بالله و نفع الإخوان. دو خصوصیتی است که بالاتر از آن چیزی نیست. 1- ایمان به خدا 2- منفعت و سودی برای مومنین رساندن. مرحوم علامه مجلسی را در عالم رؤیا یا مکاشفه دیدند و گفتند که آقا آنجا چه چیزی بدردتان خورد؟ کتاب بحار و غیره و... . گفت به این مضمون که بله کتاب بحار خوب بود ولی یک روزی در بازار عبور کردم دیدم که دارند کتکش میزنند و تا میخورد میزنندش. وارد شدن و گفتم چه شده است آقا؟ گفت این بده کاری بالا آورده است و مردم، بستانکارها آمده اند و عقده از دل وا می‌کنند با کتک زدن. گفتم ولش کنید من ضامنش هستم. رهاش کردند و رفت زحمت کشید و بدهی ها را جبران کرد آن مورد خیلی بدرد خورد و دستم را گرفت در این دنیا به این مضمون. شادی روح امام حسن عسکری صلوات ختم کنید.

مقتضای أصل-

بحث ما درباره مقتضای أصل بود گفته شد که در باب طهارت ماء ترابیه دو قول وجود دارد قول اول این است که طهارت ترابیه اختصاص دارد به تراب قول دوم که مشهور است قریب به إجماع این است که طهارت ترابیه به مطلق وجه الارض درست است در این رابطه به لغت مراجعه شد و به جایی نرسید.

کلام سیدالخوئی

و اما سیدناالاستاد قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید: و (يدفعه): ما ذكرناه غير مرة من أن الطهور المعتبر في الصلاة فيما دل على انه " لا صلاة إلا بطهور " معناه نفس الماء والتراب كما ان الوضوء اسم لنفس العمل الخارجي إلا أنه اسم لما يتحصل ويتحقق من تلك الافعال الخارجية فمعنى قوله " لا صلاة إلا بطهور " أي: لا صلاة إلا مع استعمال الماء أو التراب. وحيث أن الامر في التراب يدور بين الاقل والاكثر، والاقل معلوم الاعتبار والشك في اعتبار الزائد عليه فندفعه بالبراءة لا محال فهو شك في المكلف به لا في المحصل كما ذكرناه في الشك فيما يعتبر في الوضوء.[1]

در بررسی مقتضای أصل فرمودند که مسئله طهارت ترابیه که مردد است بین تیمم به تراب و تیمم به مطلق وجه الارض از قبیل دوران بین اطلاق و تقلید است جالب است اطلاق برائت جاری نیست و از ناحیه تقیید برائت جا دارد که شرحش را دادیم تا اینجا فرمایش ایشان روشن بود ولی متنی دارد که شما افاضل مطالعه می‌کنید متن بسیار سنگین است عمدا متن را برای شما می‌خوانم و استفاده‌ای را که می‌شود به دقت در نظر می‌گیریم و بعد فهم خودمان را هم انشالله اعلام می‌کنیم. می‌فرماید اگر کسی بگوید که در این رابطه اصالت الاشتغال جاری است چرا؟ برای اینکه مکلف مشغول الذمه است نسبت به طهارت الان که آب در اختیارش نیست اشتغال ذمه دارد به طهارت ترابیه و طهارت ترابیه هم مردد بین وجه الارض و تراب خالص است اگر به وجه الارض اکتفا کند شک در محصل می‌کند. شک در محصل معنایش چیست؟ یعنی شک در تحقق أصل خود عمل شک در تحقق عمل طبیعتا می‌شود زمینه برای إحتیاط باید آن جزء مشکوک را انجام داد تا یقین به امتثال حاصل بشود این ماجرای شک در محصل. سیدنا الاستاد فرمود البته قبل از این توجیهی که امکان داشت اینجا اعلام کردیم اما با متن منطبق نیست چون متن سنگین بود چه بود توجیه ما؟ گفتیم ما در این رابطه قاعده اشتغال را نمی توانیم جاری کنیم چرا؟ برای اینکه سید فرموند دوران أمر بین اقل و اکثر است و گفتیم اکثر همان اطلاق است و أقل تقیید است به اکثر برائت جاری نمی شود چون مخالف إمتنان نیست و تقیید می‌ماند پس جایی برای قاعده اشتغال نیست این را سبک و آسان تا اینجا گفتیم اما متن سنگین است برایتان شرح می‌دهم و می‌فرماید قاعده اشتغال جاری نیست چرا؟ وحيث أن الامر في التراب يدور بين الاقل والاكثر، والاقل معلوم الاعتبار والشك في اعتبار الزائد عليه فندفعه بالبراءة لا محال فهو شك في المكلف به لا في المحصل. فرمودند قاعده اشتغال جاری نمی شود برای اینکه شک بین اقل و اکثر است این اقل و اکثر را طور دیگری باید معنا کنیم تا متن درست شود مثلا مکلف علم دارد که مولا دستور داده است که انسانی را اکرام کن شک می‌کند که انسان مطلق انسان است یا انسان عالم. اقل چه می‌شود؟ اکثر چه می‌شود؟ أقل انسان، أکثر انسان علاوه بر قید، انسان عالم.أکثر فقط به جهت اضافه یک قید أکثر می‌شود این را مثال زدم برای اینکه متن را بفهمید. در اینجا هم اکثر تقیید به تراب است. چون أرضی مقید به تراب خالص یک تراب اضافه شده است. أقل چیست؟ أرض؛ زمین این زمین است. ما اینجا آن أقل را که زمین باشد قدر متیقن می‌گیریم شک در زاید می‌کنیم که تراب خالص باشد و برائت جاری می‌کنیم بنابراین از تقیید برائت جاری می‌شود و شک می‌شود شک در مکلف به؛ نه شک در محصل. شنیده بودید که شک در مکلف به؛ مجرای إحتیاط است نه مجرایی برای عطف و شک در محصل قطعا مجرای احتیاط است که سرش را گفتم. فرق بین شک در مکلف به؛ و شک در محصل این است مکلف به هر چند خود آن عمل ذی اجزاء است ولیکن گاهی شک در مکلف به در وادی اقل و اکثر وارد می‌شود می‌شود جزء اقل و اکثر، أقل و أکثر که شد أقل را أخذ می‌کنیم نسبت به اکثر برائت جاری می‌کنیم اما شک در محصل شک در تحقق است شک در تحقق باید احراز بشود تحقق و الا شک در تحقق امتثال برائت ذمه به وجود نمی آورد تا اینجا فرمایش ایشان را توجیه کردیم و توجیهی بود بسیار دقیق و خیلی هم دقت می‌طلبد.

تحقیق استاد

اما تحقیق این است که این فرمایش ایشان با این أقل و أکثری که فرمودند درست است اما برخواسته از دقت فوق العاده؛ نه یک دقت مطلق، فوق العاده هم بیاورید. دقت فوق العاده که ما أقل و أکثر را به زحمت درست کردیم و درست شد اما آنچه که واضح است و متعارف است أقل و أکثر قد متیقن واضح است اقلی که فرمود معلوم الاعتبار است آن تراب است اقل معلوم و الاعتبار بلا شبهتین تراب خالص است. اکثر که کل وجه الارض باشد از اشجار و رمل و غیرها آنها مورد شک است و ما چه می‌کنیم؟ اینجا به همان قدر متیقن پس اکتفا می‌کنیم که معلوم الاعتبار است بقیه را که اعتبارش مشکوک هست أصل عدم اعتبار. چطور؟ این یک أصل است که کم به کار می‌رود هر کجا شک در اعتبار داشته باشیم أصل عدم إعتبار است عقلاییه و شرعی تا شما اشکال نکنید که اینجا اصالت برائت از اطلاق جا ندارد رفع اطلاق امتنانی نیست پس چیست؟ اصل عدم اعتبار تمام. بر اساس تحقیق مقتضای اصل همان قاعده اشتغال است و همانجا شک در محصل است اگر فرض کردیم که سیدنا الاستاد فرمودند اقل و اکثری باشد اقل و اکثر هم واضح است از اقل و اکثر هم که استفاده کنیم نتیجه می‌شود اختصاص تیمم به تراب خالص. اضف الی ذلک که استصحاب هم جا دارد کسی که تیمم می‌کند اگر به مطلق الوجه الارض تیمم بکند شک در انجام وجوب برایش حاصل می‌شود چون احتمال می‌دهد که تیمم اختصاص به تراب خالص داشته باشد شک در انجام واجب استصحاب می‌شود وجوب طهارت ترابیه استصحابم هست اشتغال هم وجود دارد بنابراین مقتضای اصل آنچه که بگویید ما از خود شما آموختیم مقتضای اصل اینجا همان است که گفته شد اکتفا بشود در تیمم به تراب خالص نه به مطلق وجه الارض این مطلب تا اینجا تمام.

سوال: ...

جواب: قبلا گفته ایم که استصحاب در شبهه حکمیه اشکال دارد معارض به اصالت عدم جعل هست اما نکته‌ای کناریش را در ذهن بسپارید هم آنجا گفتیم که استصحاب در شبهه حکمیه گاهی حکم جزئی است که به اسم شبهه حکمیه می‌گوییم در حقیقت شبهه موضوعیه است شبهه حکمیه تسامحاً بهش اطلاق می‌شود این را هم به نکته هایتان اضافه کنید. مطلب تا اینجا براساس اصل معلوم و مشخص شد

اما نصوص

نصوص که دو دسته بود دسته اول نصوص دال بر اختصاص دسته دوم نصوص دال بر عمومیت. منظور از اختصاص تراب خالص منظور از عمومیت مطلق وجه الارض. اما دسته اول دیدیم که سید علم الهدی قدس در کتاب مسائل ناصریات صفحه 153 همان روایاتی را که دیروز خواندیم با کلمه ترابها ذکر کرده است چه بود؟ جعلت ارض جعلت لی الارض مسجدا و ترابها طهورا کلمه ترابها اگر کسی بگوید این کلمه ترابها در روایت دیگر نیامده است جوابش این است که سید علم الهدی که شما می‌گویید در حدیث مکتوب نیامده است سید حدیث ناطق است سید علم الهدی از صدر اول است و با حدیث همیشه زندگی می‌کند و خودش در حقیقت حدیث ناطق است او کلمه جعل، او کلمه غیر صادر را به کار نمی برد این را داشته باشید.

بله اصل عدم زیاده در صورتی است که وجهی برای زیادت نداشته باشیم اگر وجه عقلایی داشته باشیم جایی برای اصل نیست و بعد أضف إلی ذلک در کتاب امالی شیخ صدوق صفحه 56 همین حدیث آمده است جعلت لی الارض مسجدا عین ما کنت اتیمم من ترابها. در امالی شیخ هم آمده در کلام سید هم آمده اینها را حمل بر جعل که گفته می‌شود شیخ فتوا نمی دهد مگر از متن روایات چیزی را بیرون بیاورد. سید که گفتم جدش امیرالمومنین قرآن ناطق است سید مرتضی حدیث ناطق است. خودش تمام وجودش حدیث ناطق است. اعتماد اهل فصح و تحقیق در این رابطه یک اعتماد به جایی است مضاف بر این نصوص خاصی که در این باب آمده است به اندازه قابل توجهی می‌تواند باشد که برای شما چند مورد را یادآور بشوم

نصوص دسته اول- روایاتی که دلالت دارد بر اینکه تیمم بر تراب درست است-

 

متن روایت اول: وبإسناده عن سعد بن عبد الله، عن (أحمد بن محمد)، عن أبيه، عن عبد الله بن المغيرة، عن رفاعة، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إذا كانت الأرض مبتلة ليس فيها تراب ولا ماء فانظر أجف موضع تجده فتيمم منه، فإن ذلك توسيع من الله عز وجل. قال: فإن كان في ثلج فلينظر لبد سرجه فليتيمم من غباره أو شئ مغبر، وإن كان في حال لا يجد إلا الطين فلا بأس أن يتيمم منه. [2] بإسناده عن سعد بن عبدلله أشعری عن أبیه عن عبدلله بن مغیره که از اصحاب إجماع است عن رفاعه، رفاعه نخاس که از أجلای اصحاب امام صادق علیه السلام است عن أبي عبد الله عليه السلام قال: إذا كانت الأرض مبتلة ليس فيها تراب ولا ماء فانظر أجف موضع تجده فتيمم منه. در این حدیث کلمه تراب آمده است به طور دقیق مورد تیمم.

متن روایت دوم: وعنه، عن أبيه، عن عبد الله بن المغيرة قال: إن كانت الأرض مبتلة وليس فيها تراب ولا ماء فانظر أجف موضع تجده، فتيمم من غباره أو شئ مغبر، وإن كان في حال لا يجد إلا الطين فلا بأس أن يتيمم به.[3] این حدیث درست است منتها یک اشکال فنی دارد اشکالش چیست؟ این حدیث مقطوعه است از امام نقل نشده ما برای حدیث مقطوعه در حد یک مؤید اعتبار قائل هستیم دلیل به حساب نمی آید.

متن روایت سوم: محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن زرارة أنه قال لأبي جعفر عليه السلام: ألا تخبرني من أين عملت وقلت: إن المسح ببعض الرأس وبعض الرجلين؟ - وذكر الحديث إلى أن قال: - قال أبو جعفر عليه السلام: ثم فصل بين الكلام فقال: (وامسحوا برؤوسكم) فعرفنا حين قال: (برؤوسكم) أن المسح ببعض الرأس لمكان الباء، - إلى أن قال: - ثم قال: (فلم تجدوا ماء فتيمموا صعيدا طيبا فامسحوا بوجوهكم) فلما أن وضع الوضوء عمن لم يجد الماء أثبت بعض الغسل مسحا، لأنه قال: (بوجوهكم) ثم وصل بها (وأيديكم منه) أي من ذلك التيمم، لأنه علم أن ذلك أجمع لم يجر على الوجه، لأنه يعلق من ذلك الصعيد ببعض الكف ولا يعلق ببعضها، ثم قال: (ما يريد الله ليجعل عليكم من حرج) والحرج: الضيق، ورواه الكليني والشيخ والصدوق في (العلل) كما مر في الوضوء. [4] صحیحه زراره این حدیث که صحیحه زراره هم هست. محمد بن علی بن الحسین به اسناده عن زراره اسناد شیخ صدوق به زراره درست است. این حدیث طولانی است در آخر این حدیث یک جمله‌ای آمده است که دلالت بر مطلوب دارد در آخر می‌فرماید: لم يجر على الوجه، لأنه يعلق من ذلك الصعيد ببعض الكف ولا يعلق ببعضها. در این حدیث در ذیلش آمده است که در تیمم علوق وجود دارد. ولا يعلق ببعضها عُلُق یعنی چیزی که از خاک به دست منتقل بشود گردی خاکی از تراب به دست و صورت منتقل بشود آن فقط از تراب است از سنگی که صاف باشد که علوقی وجود نخواهد داشت دلالت دارد بر اینکه تیمم بر تراب خالص است.

متن روایت چهارم: وعنه، عن العباس بن معروف، عن عبد الله بن المغيرة، عن معاوية بن ميسرة قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الرجل في السفر لا يجد الماء تيمم فصلى ثم أتى الماء وعليه شئ من الوقت، أيمضي على صلاته أم يتوضأ ويعيد الصلاة؟ قال: يمضي على صلاته، فإن رب الماء هو رب التراب. ورواه الصدوق بإسناده عن معاوية ابن ميسرة مثله، إلا أنه قال: فيتيمم ويصلى، ثم يأتي على الماء.[5] کلمه تراب آمده است روی تراب به صورت خاص اعتبار اعلام شده است. قال: يمضي على صلاته، فإن رب الماء هو رب التراب.

کلام سیدالخوئی در مورد این روایت 13 باب 14

سیدنا الاستاد قدس می‌فرماید که این روایت از لحاظ دلالت درست است اما سندش مشکل دارد. برای اینکه این معاویه بن میسره یا پسر یا خود قاضی شریح است از همان شریحیون هست در عین حالی که از تبار قاضی شریح هست توثیق ندارد. سند مشکل دارد و الا دلالت کامل و کافی است.

تحقیق استاد در مورد روایت 13 باب 14

فرمایش سیدنا الاستاد خیلی عالی ولیکن این معاویه بن میسره توثیق خاص ندارد اما از رجال بزنطی است بزنطی از این راوی روایت نقل کرده است و طبیعتا قواعد رجال را دارید کسی که از او بزنطی نقل کند اعتبار خواهد داشت علی المشهور بلکه قریب به تسالم این مطلب را که تا اینجا برای شما گفتیم.

متن روایت پنجم: وبإسناده عن محمد بن حمران وجميل بن دراج أنهما سألا أبا عبد الله عليه السلام عن إمام قوم أصابته جنابة في السفر وليس معه من الماء ما يكفيه للغسل، أيتوضأ بعضهم ويصلى بهم؟ فقال: لا، ولكن يتيمم الجنب ويصلي بهم، فإن الله عز وجل جعل التراب طهورا كما جعل الماء طهورا. ورواه الشيخ بإسناده عن محمد بن علي بن محبوب، عن يعقوب يعني ابن يزيد، عن ابن أبي عمير، عن محمد بن حمران وجميل مثله، إلا أنه ترك لفظ بعضهم. ورواه الكليني عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير مثله، إلا أنه ترك قوله: كما جعل الماء طهورا.[6]

صحیحه جمیلة بن دراج. وباسناده عن محمد بن حمران و جمیل بن دراج اسناد شیخ صدوق به جمیل بن دراج درست است که در آخر سر می‌فرماید: فإن الله عز وجل جعل التراب طهورا كما جعل الماء طهورا. باز هم تراب هست و دستور امام صادق سلام الله علیه و کامل. این نصوص را که برای شما گفتیم که صحاح بود.

متن حدیث ششم: محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن محمد بن حمران وعن جميل بن دراج جميعا، عن أبي عبد الله عليه السلام (في حديث) قال: إن الله جعل التراب طهورا كما جعل الماء طهورا.[7] بر چندین روایاتی که از لحاظ سند صحیحه بوده اند و هیچ مشکل و اشکالی در کار نبود. این دسته اول سند روایات در حد مستفیضه است اگر تواتر نگوییم حداقل در حد إستفاضه است. دلالت هم که صریح بود کلمه تراب ذکر شده بود و مشکلی اصلا وجود نداشت این روایات را که در نظر بگیری مقتضای این روایات همان است که سید علم الهدی می‌فرماید که تیمم باید به تراب خالص باشد در صورت إختیار. اگر اضطراری در کار بود آنگاه می‌شود به مطلق وجه الأرض تیمم کرد.

نصوص دسته دوم- روایاتی که دلالت دارد بر اینکه تیمم بر مطلق وجه الارض درست است-

این روایات هم روایات متعددی است در ابواب متعددی آمده است

متن روایت اول: محمد بن علي بن الحسين بإسناده عن عبيد الله بن علي الحلبي أنه سأل أبا عبد الله عليه السلام عن الرجل يمر بالركية وليس معه دلو، قال: ليس عليه أن يدخل الركية، لان رب الماء هو رب الأرض فليتيمم. ورواه البرقي في (المحاسن) عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن حماد بن عثمان، عن عبيد الله الحلبي مثله.[8] اسناد شیخ صدوق به حلبی صحیح هست سند می‌شود صحیح. در این نص معتبر مورد تیمم أرض إعلام شده است زمین. آن مقید مطلق را اینجا خوب محکم بگیرید دلالت این روایت گویا بر مطلوب کامل است.

متن روایت دوم: محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن صفوان، عن العلا، عن محمد بن مسلم، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: سمعته يقول: إذا لم تجد ماءا وأردت التيمم فأخر التيمم إلى آخر الوقت، فإن فاتك الماء لم تفتك الأرض.[9] صحیحه محمدبن مسلم سند کاملا درست است. روایت می فرماید: اگر آب نداشتید خواستید تیمم کنید تیمم را به تاخیر بینداز تا آخر وقت اگر آب در اختیارت نبود زمین در اختیارت است کلمه أرض آمده است که أرض مطلق هست و وجه الارض خواهد بود

متن روایت سوم: محمد بن الحسن بإسناده عن محمد بن علي بن محبوب، عن العباس، عن ابن المغيرة، عن عبد الله بن بكير، عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قلت له: رجل أم قوما وهو جنب وقد تيمم وهم على طهور، قال: لا بأس، فإذا تيمم الرجل فليكن ذلك في آخر الوقت، فإن فاته الماء فلن تفوته الأرض.[10] موثقه ابن بکیر. محمد بن الحسن به اسناده عن محمد بن علی محبوب که از أجلاء و ثقات هست عن العباس عباس ابن معروف عن ابن مغیره که از اصحاب إجماع هستند عن عبدلله بن بکیر که از اصحاب إجماع هست ولی امامی نیست عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قلت له: رجل أم قوما وهو جنب وقد تيمم وهم على طهور، قال: لا بأس، فإذا تيمم الرجل فليكن ذلك في آخر الوقت، فإن فاته الماء فلن تفوته الأرض.مستند ما چه شد؟ مستند ما کلمه أرض و برای تیمم أرض آماده است یعنی وجه الارض اختصاص به تراب ندارد.

متن روایت چهارم: عبد الله بن جعفر في (قرب الإسناد) عن محمد بن الوليد، عن عبد الله بن بكير قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن رجل أجنب فلم يجد ماءا، يتيمم ويصلي؟ قال: لا حتى آخر الوقت، إنه إن فاته الماء لم تفته الأرض.[11] باز هم موثقه همین ابن بکیر هست از امام صادق علیه السلام درباره جنبی که آب در اختیار ندارد و قال: لا حتى آخر الوقت، إنه إن فاته الماء لم تفته الأرض آب اگر از دستش رفته و فوت شده زمین که فوت نشده است به زمین تیمم کند و نماز بخواند و امامت کند گویا این دسته از روایات روایاتی بود که دلالت دارد که تیمم بر مطلق وجه الارض درست است جمع بین این دو دسته از روایات انشالله فردا. سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید. جمع روایات انشالله فردا. سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo