< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

1400/08/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/التيمم /مباحث و نکات تکمیلی مساله 21 و 22 مربوط به تیمم از موارد پنجم جواز تیمم

 

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین الحمدلله و السلام علی عباده الذین الصطفی و الصلاة و السلام علیک یا مولای یا أباصالح المهدی و رحمة الله و برکاته

 

توضیح تکمیلی و نکات تکمیلی درباره کلام پایانی مساله 22 از مورد پنجم جواز تیمم

قبل از اینکه امر ششم را برای شما شرح بدهم؛ یک توضیحی درباره‌ی عبارت پایان امر پنجم که آمده است نعم لو كان رفيقه عطشاناً فعلاً لا يجوز إعطاؤه الماء النجس ليشرب مع وجود الماء الطاهر ، كما أنه لو باشر الشرب بنفسه لا يجب منعه.[1] این لو باشر ارتباط دارد با آن باشر الطفل، که جای ارتباط را که پیدا کنید خودش راه می‌افتد. طفل گفتیم اگر خودش باشر، الامر اسهل، أما لو فرض شرب الطفل بنفسه فالأمر أسهل اینجا هم می‌فرماید که کما لو باشر همانطور که طفل شرب این مکلف كما أنه لو باشر الشرب بنفسه لا يجب منعه ، منعش واجب نیست. چرا؟ برای اینکه از دو راه بیرون نیست، یا آن کسی که مکلف است و شرب ماء نجس می‌کند عالم است یا جاهل، اگر عالم است، می‌داند که صاحب آب طاهر آب را به او نمی‌دهد و می‌شود مضطر، و یا جاهل است، نمی‌داند که آب شرب جاهل به موضوع یا جاهل به شرب است. اگر نمی‌داند پس تکلیف ندارد پس لا يجب منعه وجهش هم معلوم شد. اگر بگوییم که در واقع می‌بیند که یک کار خلاف واقعی را انجام می‌دهد، قاعده اینجا چه بود؟ قاعده‌ی ارشاد استفاده کند.

قاعده‌ی ارشاد

قاعده‌ی ارشاد مربوط به احکام است. در مورد موضوعات نیست مگر مربوط به دماء و اعراض باشد آن هم به جهت اهمیت. پس قاعده‌ی ارشاد اختصاص به احکام دارد در موضوعات جا ندارد فقط در دو موضع، شبهه‌ای که مربوط به دماء(خون) باشد یا به اعراض آنجا به جهت اهمیت ارشاد واجب می‌شود. پس ارشاد اینجا هم زمینه ندارد. مطلب که ارتباطش برقرار بشود خیلی برای آدم دلچسب می‌شود. این كما أنه لو باشر الشرب بنفسه لا يجب منعه کاملاً روشن شد.

کلام استاد در مورد حرجی و ضرری بودن استععمال آب

ما گفتیم اگر استعمال آب حرجی بود و فرد از آن آب استفاده کرد؛ وضویش درست است. برای اینکه نص حرج قاعده‌ی امتنانی است و قاعده‌ی امتنانی رفع ملاک نمی‌کند. انجام داده عبادت را ملاک داشته، انجام عبادت دو ملاک، مساوی با اجزاء است. بعد ایشان اشکال می‌کند که شما درباره‌ی ضرر گفتید یا متن می‌گوید. شما در متنتان آوردید که اگر ضرری بود و فرد مکلف وضوی ضرری انجام بدهد؛ باطل است. اولاً وضوی حرجی هم اگر عمداً انجام بدهد باطل است. اگر انجام گرفت تخلّفی شد، انجام گرفت، راهی برای صحت علی المبناء وجود دارد. مبنا چه هست؟ مبنا قطعی نیست، بر اساس ملاک و عدم أمر، مبادرت به انجام عمل ابتدائاً وجهی ندارد. اما اگر کسی به هر دلیلی عن جهلٍ یا عن نسیاناً یا عن تخلّفٍ عملی را انجام داد که ملاکش موجود بود. علی المبنا بر مبنای کسانی که می‌گویند ملاک کافی است آن عمل محکوم به صحت می‌شود. اما درباره‌ی ضرر گفتیم که از طریق قاعده وارد نشویم. گفتم که قاعده‌ی ضرر را اینجا در نظر نگیرید، از طریق خود ضرری که أمر بر می‌دارد از این طریق وارد بشوید. بگویید این عمل الآن أمر ندارد. در صورتی که امر ندارد وضویی که امر ندارد اگر انجامش بدهید، از اساس باطل است. بطلان که آمد دیگر نوبت به چیزی نمی‌رسید منتها ما از طریق قاعده وارد نشده‌ایم این مطلب در ذهنم بود که از طریق قاعده اگر وارد بشویم آن احتمال صحت وجود دارد چون قبلاً گفته بودیم که قاعده‌ی ضرر هم امتنانی است. اگر کسی وضوی ضرری بگیرد بعد حکم به بطلان مخالف امتنان است، گفتیم در ضرر که در متن آمده است از طریق قاعده وارد نشدیم چرا؟ چون قاعده ضرر در صورتی که ما صحبت از وجود أمر و عدم أمر داشته باشیم؛ نوبت به قاعده‌ی ضرر نمی‌رسد. این نکته‌ی اصلی که برایتان اضافه می‌کنم این است. از طریق وجود أمر و عدم أمر که وارد بشویم، نوبت به قاعده نمی‌رسد. قاعده همیشه بعد از أمر است. وجود أمر و عدم أمر. از طریق امر که وارد شدیم، أمر نیست و عمل بدون أمر باطل است.

مورد ششم از موارد مربوط به جواز تیمم

السادس : إذا عارض استعمال الماء في الوضوء أو الغسل واجب أهم كما إذا كان بدنه أو ثوبه نجساً ولم يكن عنده من الماء إلا بقدر أحد الأمرين من رفع الحدث أو الخبث ففي هذه الصورة يجب استعماله في رفع الخبث ويتيمم ، لأن الوضوء له بدل وهو التيمم بخلاف رفع الخبث مع أنه منصوص في بعض صوره ، والأولى أن يرفع الخبث أوّلاً ثم يتيمم ليتحقق كونه فاقداً للماء حال التيمم ، وإذا توضأ أو اغتسل حينئذ بطل لأنه مأمور بالتيمم ولا أمر بالوضوء أو الغسل ، نعم لو لم يكن عنده ما يتيمم به أيضاً يتعين صرفه في رفع الحدث ، لأن الأمر يدور بين الصلاة مع نجاسة البدن أو الثوب أو مع الحدث وفقد الطهورين فمراعاة رفع الحدث أهم مع أن الأقوى بطلان صلاة فاقد الطهورين، فلا ينفعه رفع الخبث حينئذ. [2] مجوز و مسوغ ششم می‌فرماید این است که استعمال آب، معارض به أهم باشد. آبی دارد برای وضوء، اگر بخواهد وضوء بگیرد، یک واجب أهمی ترک می‌شود. ازاله‌ی خبث، ازاله‌ی خبث أهم از وضوء هست چرا؟ برای اینکه ازاله‌ی خبث، بدل ندارد و وضوء بدل دارد و باب از بابِ تزاحم است در باب تزاحم ما لیس له البدل یتقدم علی له البدل؛ این فرمایش را می‌کند بنابراین می گوید که اگر آبی باشد که نجاست را از بدن یا لباس رفع کند فقط برای آن مقدار کافی است و یا وضوء بگیرد تنها برای وضوء کافی است. کدام یکی را باید انجام بدهد؟ باید رفع خبث و نجاست انجام گیرد و وضوء را بدل کند به تیمم، وظیفه‌اش تیمم است. این مطلب هم اجماعی است و هم منصوص است و هم طبق قاعده است.

قاعده و نصوص و إجماع فقهاء پیرامون مساله ترجیح استفاده کردن از آب برای ازاله خبث بر وضو گرفتن

قاعدتاً که قاعده‌ی تزاحم است و در خود متن اشاره شده، ماله البدل است.

و اما اجماع: محقق حلّی قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید که اگر امر دائر بشود بین دو مورد نسبت به یک آب قلیل که عبارت باشند از وضوء یا رفع خبث، اگر امر دائر بشود بین رفع حدث و رفع خبث؛ رفع خبث مقدم است. محقق حلّی می‌فرماید و لا أعلم في هذه خلافا بين أهل العلم، لأن للطهارة بدلا هو التيمم و لا كذلك إزالة النجاسة. [3] اجماع را می گوید و به قاعده هم اشاره می‌کند برای اینکه طهارت بدل دارد و ازاله‌ی خبث بدل ندارد.

اما بعد از محقق حلّی علامه‌ی حلّی قدس الله نفسه الزکیه همین مطلب را تقریباً اعلام می‌کند با یک اختلافی در تعبیر؛ می‌فرماید که اگر امر دائر شود بین ازاله‌ی خبث و ازاله‌ی حدث و آب موجود فقط برای یکی از این دو عمل کافی باشد؛ ازاله‌ی خبث مقدم است اجماعاً با تعبیر صریح می‌فرماید: لو قصر الماء عن إزالة النجاسة عن بدنه والوضوء، وكفى أحدهما، صرف في إزالة النجاسة إجماعا، إذ لا بدل لها، وتيمم، وكذا الغسل، وكذا لو كانت النجاسة على الثوب وليس غيره.[4] به قاعده هم اشاره می‌کند. تا اینجا مسئله طبق قاعده و اجماعی است.

نصوص در مساله

مضافاً بر این سید طباطبایی یزدی قدس الله نفسه الزکیه اشاره کرده که مسئله منصوص هم هست، نصی که اینجا در نظر گرفته می‌شود همان روایتی است که صاحب جواهر قدس الله نفسه الزکیه می‌فرماید روایتی که در اینجا وجود دارد همان روایت أبی عبیده است. [5]

متن روایت: محمد بن يعقوب، عن علي بن محمد، وغيره، عن سهل بن زياد، عن ابن محبوب، عن ابن رئاب، عن أبي عبيدة قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن المرأة الحائض ترى الطهر وهي في السفر وليس معها من الماء ما يكفيها لغسلها وقد حضرت الصلاة قال: إذا كان معها بقدر ما تغسل به فرجها فتغسله، ثم يتيمم وتصلي، قلت: فيأتيها زوجها في تلك الحال؟ قال: نعم إذا غسلت فرجها وتيممت فلا بأس. محمد بن الحسن بإسناده عن سهل بن زياد مثله.[6] روایت اول روایت معتبر است. محمد ابن یعقوب عن علی ابن محمد و غیره عن سهل ابن زیاد عن ابن محبوب عن ابن رئاب عن ابی عبیده، شیخ کلینی از علی ابن محمد که نقل می‌کند علی ابن محمد، علی ابن محمد سموری هست که شیخ شیخ کلینی است از نواغ اربعه هست. شیخ کلینی طبقه‌ی نهم هست علی ابن محمد سموری طبقه‌ی هشتم هست و غیرهُ، عن سهل ابن زیاد؛ سهل ابن زیاد خودش قاعده دارد که الامر فی سهله سهلا؛ سهل بودنش به خاطر این است که روایت زیاد نقل می‌کند و عمل اصحاب هم نسبت به نقل ایشان ثابت است. شاید منظور این بوده است که سندهای مشهور شیخ کلینی اینها است. والا شیخ کلینی عن عدَة من اصحابنا دارد. شاید گفته باشد که شیخ کلینی طرق معروفش اینها باشد. سهل ابن زیاد بر اساس مبنای سیدالاستاد قدس الله نفسه الزکیه که فقط توثیق خاصّ را مورد عنایت دارند در اسناد؛ سهل ابن زیاد را می‌گویند که توثیق ندارد. نه اینکه توثیق نداشته باشد، ضعیفٌ.

تحقیق در مورد سهلٍ ابن زیاد

بر اساس تحقیق اولاً سهل ابن زیاد نقلش مورد عمل اصحاب است و ثانیاً کثیر الروایت است و ثالثاً در سند تفسیر علی ابن ابراهیم قمی آمده است که می‌شود مشمول توثیق عام. سهل ابن زیاد کارش سهل است.

عن ابن محبوب که حسن ابن محبوب هست که از فوق توثیق عن ابن رئاب هم که از اجلا و ثقات هست عن ابی عبیده که أبی عبیده مشترک است ولی ابی عبیده حذاب، از اجلا و ثقات هست اینجا ابی عبیده‌ی حزاب هست چون ابن محبوب و ابن رئاب از ابی عبیده حزاب روایت نقل می‌کند. سند بر اساس مسلک ما درست و معتبر است. (مسلک مشهور) عن أبي عبيدة قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن المرأة الحائض ترى الطهر وهي في السفر وليس معها من الماء زنی که از حیض بیرون آمد در سفر بود در همراه آن زن آب به اندازه‌ای که غسل را کفایت کند؛ وجود نداشت. وليس معها من الماء بر غسلش آب کافی نبود، وقت نماز هم رسید؛ چه کند؟ قال: إذا كان معها بقدر ما تغسل به فرجها فتغسله، ثم يتيمم وتصلي در اینجا فرمود با آن آب کمی که دارد ازاله‌ی نجاست کند تطهیر محل که ازاله‌ی نجاست است تنذیف شستشو و آرایش که معنا ندارد فقط ازاله‌ی نجاست است. ازاله‌ی نجاست کند و بعد وظیفه‌اش می‌شود تیمم، از این ذیل استفاده کرده‌اند که ازاله‌ی خبث مقدم است بر ازاله‌ی حدث. این روایت سندش هم که دیدیم تا حدودی معتبر یعنی بر اساس تحقیق و به مشهور، و دلالتش هم که مورد استناد قرار گرفته و صاحب جواهر هم این را مستند ذکر کرده‌اند اما سیدالاستاد اشکالی دارد بر دلالت این روایت که اگر اشکال وارد هم باشد، باز هم ما در حد مؤید می‌توانیم از این روایت استفاده کنیم، مستند ما در حکمی که گفته شد، اجماع و قاعده کافی است.

می‌فرماید که ولم يكن عنده من الماء إلا بقدر أحد الأمرين من رفع الحدث أو الخبث ففي هذه الصورة يجب استعماله في رفع الخبث باید در جهت ازاله‌ی خبث استفاده کند ويتيمم ، لأن الوضوء له بدل وهو التيمم بخلاف رفع الخبث مع أنه منصوص في بعض صوره به خلاف رفع خبث که بدل ندارد. که نص همان بود که گفتم. سید یک زیرکی مؤمنانه اینجا به کار می‌برد و می‌فرماید که والأولى أن يرفع الخبث أوّلاً ثم يتيمم ليتحقق كونه فاقداً للماء حال التيمم ، أولی این است که خبث را ابتدائاً رفع کند، خبث که رفع شد، دیگر آب همان میزان بود و دیگر آبی نیست، انجا دیگر راحت می‌تواند تیمم کند، فاقد ماء است حال تیمم.

نکته ای در این فراز وإذا توضأ أو اغتسل حينئذ بطل

وإذا توضأ أو اغتسل حينئذ بطل لأنه مأمور بالتيمم ولا أمر بالوضوء أو الغسل. این نکته دارد؛ می‌فرماید که اگر در این صورت که آب برای ازاله‌ی خبث کافی است، یا برای ازاله‌ی حدث که وضوء باشد. اگر در این صورت این فرد آمد وضو گرفت وضویش باطل است و أمر ندارد. اشاره‌ای به ترتب. مطلب گفته شد که وضوء باطل است دلیل بر بطلان وضو عدم وجود أمر بود که گفته شد. اما گفته می‌شود ترتب نمی‌شود چرا؟ گفته می‌شود که اینجا راهی برای صحت وجود دارد و آن راه صحّت قاعده‌ی ترتب است خلاصه‌ی معنای ترتب این است که یک مکلّف دو تا عمل پیش رو دارد، یکی أهم است و دیگری مهم، به طور طبیعی باید آن امر اهم را انجام بدهد اما اگر مخالفت کرد و أمر أهم را انجام نداد أمر مهم سر جای خودش هست انجام بدهد. در اینجا بحث طولانی و دور و درازی است. ما با آسان‌سازی می‌گفتیم اعمال همین‌طور تسلسل دارد یکی که عصیان شد یا به وجهی انجام نشد، دیگری که از بین نرفت والا اگر اینطوری باشد یک مرتبه که قطع شد دیگر باید قطع بشود یک قطعی که انجام شد، پشت سرش این سلسله‌ی تکلیف ادامه دارد. اما شرحش بر اساس مبانی اصول، همان بود که شما بلد هستید و آن امر دوم پس از رفع مزاحم که أمر أهم بود، به فعلیت و قوت خودش باقی است. أمر دارد و انجام می‌شود و درست است. ترتب را که گفتیم و معنایش را هم بلد هستیم اینجا هم ترتب است می‌خواهیم أمر تیمم که اینجا بر ما فعلی هست و أهم هست، ترکش کردیم أهم ترک شد، مهم که وضوء باشد امرش باقی است. بر اساس ترتب ممکن است درست باشد. و سیدناالاستاد به این مطلب هم اشاره دارد هم ردی دارد اشاره‌اش همین است که می‌فرماید قول به صحتی گفته شده است بر اساس ترتب، ولی ترتب اینجا معنا ندارد چون ترتب بین دو واجب نفسی است نه بین دو واجب متعلق به یک عمل، اینجا دلیل ندارد ترتب. شک در وجود ترتب می‌کند ترتب باید احراز بشود و بعد هم خود ایشان می‌فرماید که راه دیگری وجو دارد؛ راه دیگر این است که می‌گوییم بر اساس مبنای تحقیق که وضوء استحباب نفسی دارد استحباب نفسی وضوء؛ خودش محفوظ است قبل از تیمم و بعد از تیمم و در هر حال استحباب نفسی وضو محفوظ است. اگر فرد آمد و عصیان کرد آب را برای ازاله‌ی خبث به کار نگرفت برای وضوء به کار گرفت؛ بر اساس آن استحباب نفسی وضوء، قول به صحت وجهی دارد. تمام.

اینکه قاعده‌ی ضرر قاعده‌ی امتنانی است و همین‌طور هر کجا که یک عمل انجام بشود بر اساس یک تخلف ما در ضرر مثال می‌زدیم بر اساس هر تخلفی که یک عمل انجام بگیرد، خود عمل درست انجام بگیرد یک تخلف در مقدمه اینجا صورت گرفته باشد؛ اگر حکم به بطلان بکنیم، مخالف مذاق شرع هست، مذاق شرع مساهله و امتنان است. بنابراین اگر آن را هم مؤید بیاوریم حکم به صحت وضوء در این فصل خالی از قوت نباشد والله هو العالم ما بیشتر از این نمی‌فهمیم. مسئله‌ای که در ادامه می‌فرماید این است. می‌فرماید که وإذا توضأ أو اغتسل حينئذ بطل لأنه مأمور بالتيمم ولا أمر بالوضوء أو الغسل ، نعم لو لم يكن عنده ما يتيمم به أيضاً يتعين صرفه في رفع الحدث ، لأن الأمر يدور بين الصلاة مع نجاسة البدن أو الثوب أو مع الحدث وفقد الطهورين فمراعاة رفع الحدث أهم مع أن الأقوى بطلان صلاة فاقد الطهورين، فلا ينفعه رفع الخبث حينئذ. نیازی به شرح نداشت مطلب واضح است شرح کوتاهی می‌دهم؛ استدراک می‌کند این استدراک معنایش این است که این آبی که فقط برای وضو یا فقط برای ازاله‌ی خبث کافی است، در یک صورت برای رفع حدث استفاده بشود، برای وضو، در صورتی که تیمم ممکن نباشد، چیزی برای تیمم ندارد رفع حدث بکند، تیمم هم ممکن نیست می شود فاقد طهورین می‌شود. بنابراین اگر وضوء بگیرد با لباس نجس، حداقل وضوء صلاة با طهارت هست ولی با لباس نجس که اگر جایی محفوظ باشد و مجاز بدانیم، صلاة را بتواند عاریةً اقامه کند. پس رفع خبث فایده ندارد. ازاله‌ی خبث برای این بود که تیمم بشود الآن تیمم امکان ندارد پس رفع خبث نتیجه ندارد. اما اگر وضو بگیرد، نتیجه دارد. صلاه می‌شود با وضوء منتها با لباس متنجس که صلاة، صلاة عن طهورٍ است منتها فاقد شرط، شرط صحت صلاة طهارت ثوب و لباس مصلّی بود. آن را می‌تواند جبران کند و عارین صلاة را انجام بدهد. و می‌تواند صلاة را می‌تواند انجام بدهد با ثوب نجس و بعد هم احتیاطاً اعاده کند. می‌فرماید که نعم لو لم يكن عنده ما يتيمم به أيضاً . اگر در اختیار مکلف يتعين صرفه في رفع الحدث برای تیمم وجود نداشت در این صورت می‌فرماید ظرف آب برای وضوء معین است چرا؟ چون امر دائر می‌شود بین این که نماز با نجاست بدن و ثوب انجام بدهد یا با حدث و فقد طهورین. یا نماز را با بدون طهارت با فقد طهورین انجام بدهد. بنابراین مراعات رفع حدث أهمّ است. أقوی هم بطلان صلاة فاقد طهورین است. فلا ينفعه رفع الخبث حينئذ .رفع خبث برای این مکلف نفعی ندارد. رفع خبث بکند وضوء هم که نمی‌تواند بگیرد چون آب تمام شده و تیمم هم که نیست، می‌شود فاقد طهورین رفع خبث چه فایده‌ای دارد؟ هیچ فایده‌ای ندارد. بنابراین از آن آب برای وضوء استفاده کند که صلاة با طهارت مائیه هست منتها لباس منتنجس است یا عاریاً اگر ممکن باشد نماز اقامه کند و یا اینکه بگوییم صلاة با ثوب نجس در حالت اضطراب مجزی باشد و أحوط هم إعاده باشد. بنابراین أهم و استفاده آن آب در جهت رفع حدث است. مسئله واضح رسیدیم به مسئله‌ی شماره 23 ان‌شاءالله فردا. سلامتی اقا امام زمان صلوات ختم کنید.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo