< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد سید کاظم مصطفوی

1400/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الطهارة/التيمم /بحث تکمیلی مساله 21 از مسائل مربوط به تیمم و مساله 22

 

بحث تکمیلی درباره‌ی فتوای سید در مسئله‌ی 21 از مسائل مربوط به تیمم

ففي بعض صور خوف العطش يجب حفظ الماء وعدم استعماله كخوف تلف النفس أو الغير ممن يجب حفظه وكخوف حدوث مرض ونحوه ، وفي بعضها يجوز حفظه ولا يجب مثل تلف النفس المحترمة التي لا يجب حفظها وإن كان لا يجوز قتلها أيضاً ، وفي بعضها يحرم حفظه بل يجب استعماله في الوضوء أو الغسل كما في النفوس التي يجب إتلافها، ففي الصورة الثالثة لا يجوز التيمم وفي الثانية يجوز ويجوز الوضوء أو الغسل أيضاً وفي الأولى يجب ولا يجوز الوضوء أو الغسل.[1]

فرمایش سید را برای شما شرح دادیم و یک شرحی و یک اشاره‌ای به فتوا بشود، خالی از فائده نخواهد بود. سید در انتهای مسئله‌ی شماره 21، فرمودند که کل مسئله‌ی مربوط به خوف عطش، به سه صورت است. صورت اول؛ وجوب حفظ ماء برای رفع عطش و مبادرت به تیمم. صورت دوم؛ عبارت است از جواز حفظ آب، برای رفع عطش و جواز تیمم و جواز وضوء نتیجتاً علی التخییر. و صورت سوم؛ حرمت حفظ آب برای رفع عطش بلکه وجود استفاده از آب برای وضوء، این سه صورت را که ایشان بیان فرمودند، فتوای اول که عبارت است از وجوب حفظ اب برای رفع عطش، عطشی که برای خود آن فرد عارض می‌شود. یا برای ممن يجب حفظه یا برای کسی که پیش آن مکلف مهم هست مثل اولاد و عایله و یا مسلمانی که دارای نفس محترمه باشد. در این صورت شبهه‌ای نیست که واجب است آب را برای رفع عطش، حفظ کند و خودش تیمم کند و این شبهه‌ای ندارد. هم مطابق قاعده هست و هم مطابق نصوص، مطابق قاعده که قاعده‌ی نفی ضرر نسبت به نفس خودش. و قاعده‌ی نفی حرج نسبت به تلف یا صدمه‌ی اولاد یا عائله‌اش. و قاعده‌ی أهم و مهم نسبت به تلف غیر، که مسلمان است یا نفس محترمه باشد. گفته بودم که در فرق ضرر و حرج می‌گویند ضرر به متعلق به بدن است و ضرر بدنی است. و حرج روحی است. درباره‌ی حفظ آب در جهت رفع عطش مسلمانی که دارای نفس محترمه هست، در اینجا هم قاعده است. قاعده‌ی أهم و مهم، می‌دانیم که شرع حفظ نفس محترمه را مقدم می‌داند بر صلاة و عبادات، مضافاً بر آن می‌گوییم تزاحم که صورت بگیرد، مرجحات باب تزاحم چه بود؟ اهمیت و داشتن بدل. طهارت بدنی دارد، اما تلف که یک نفس محترمه تلف بشود که بدن ندارد. پس حفظ نفس محترمه مقدم می‌شود بر طهارت مائیه به جهت اینکه طهارت مائیه بدل دارد طبق قاعده است. مضافاً بر قاعده، نصوص را هم یک بار دیگر یک نگاهی می‌کنیم.

نصوص در مساله- نصوص در باب حفظ نفس محترمه مقدم بر طهارت مائیه است-

متن روایت اول: محمد بن الحسن بإسناده عن الحسين بن سعيد، عن النضر، عن ابن سنان يعني عبد الله، عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: في رجل أصابته جنابة في السفر وليس معه إلا ماء قليل ويخاف إن هو اغتسل أن يعطش، قال: إن خاف عطشا فلا يهريق منه قطرة وليتيمم بالصعيد، فإن الصعيد أحب إلى. ورواه الكليني، عن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن عبد الله بن المغيرة، عن ابن سنان مثله. [2] صحیحه‌ی عبدالله ابن سنان. محمد ابن حسن به اسناده عن الحسین ابن سعید، مکرراً گفته شده است که اسناد شیخ به حسین ابن سعید اهوازی، درست است. عن النضر که نضر ابن سهیل هست از اجلا و ثقات عن ابن سنان که همان عبد الله ابن سنان هست؛ می‌فرماید که عن أبي عبد الله عليه السلام أنه قال: في رجل أصابته جنابة في السفر وليس معه إلا ماء قليل ويخاف إن هو اغتسل أن يعطش، قال: إن خاف عطشا فلا يهريق منه قطرة وليتيمم بالصعيد، فإن الصعيد أحب إلى. این حدیث سندش درست است، صحیحه است. دلالتش هم درست است ولیکن مدلول این روایت یک مورد خاصی است، فقط عطش خود فرد است. آن تعمیم را در کجا استفاده کنیم؟ نیازی به هزینه دارد یا تأمین ملاک بدهیم و بگوییم که عطش که تلف می‌آورد تلف عایله و اولاد و تلف نفس مسلمان در یک حد از اهمیت در مذاق شرع هست یا اینجوری بگوییم یا صبر کنیم تا یک حدیثی که دارای اطلاق هست در این رابطه مورد اسناد قرار بدهیم.

متن روایت دوم: وعنه، عن محمد بن سنان، عن عبد الله بن مسكان، وعن فضالة، عن حسين ابن عثمان، عن عبد الله بن مسكان، عن محمد الحلبي قال: قلت لأبي عبد الله عليه السلام: الجنب يكون معه الماء القليل، فان هو اغتسل به خاف العطش، أيغتسل به أو يتيمم؟ فقال: بل يتيمم، وكذلك إذا أراد الوضوء. [3] این حدیث از نظر دلالت درست مثل حدیث اولی است. از نظر سند، سند معتبر است. اما سیدناالاستاد قدس الله نفسه الزکیه این فروع را که بحث می‌کند می‌فرماید این حدیث از نظر سند مشکل دارد چرا؟ چون محمد ابن سنان انجا هست برای شما گفته‌ام که محمد ابن سنان توثیق خاص ندارد ولی توثیقات دارد.[4] چیزی را در رجال گفته بودیم اگر به ذهنتان سپرده باشید. توثیق خاص، دو قسم است، توثیق خاصّ مشهور و توثیق خاّص غیر مشهور، توثیق خاصّ غیر مشهور همین توثیق شیخ کشی شیخ نجاشی و شیخ طوسی است. این سه نفر موثقین خاص به ثبت رسیده‌اند و دلیلش هم این است که این سه نفر در رجال و درایت زیاد عنایت داشته‌اند و آثاری از اینها به جای مانده است. اما توثیق خاص غیر مشهور توثیق شیخ مفید، شیخ کلینی، سید ابن طاووس، سید ابن طاووس هم مرز داخل بین قدما است. و بعد از سید ابن طاووس دیگر قدما تمام می‌شوند و متأخرین می‌ایند توثیق قدما، توثیق خاص است بنابراین این محمد ابن سنان که تحقیق انجام گرفت و تطبیق، شکر خدا دیدیم که شیخ مفید در کتاب ارشاد ص 185 این محمد ابن سنان را توثیق کرده است و همین‌طور سید ابن طاوس در کتاب فلاح السائل، محمد ابن سنان را توثیق کرده است و در این توثیق خاص هم دارد مضافاً بر این سید الاستاد در همان منبع می‌فرماید که این سند، سند ضعیفی است ولی صاحب حدائق این را صحیحه گفته است. صاحب حدائق که جلوه‌ی اصلیِ علم و فضل ایشان، روایت است که ایشان معروف است به اخباریین، و رشته‌ی اصلی صاحب حدائق تتبع و تحقیق روایت است صحیحه گفته و فرموده این روایت صحیحه است[5] و درست هم فرموده‌اند. اولاً؛ محمد ابن سنان را برای شما شرح دادم که درست است و ثانیاً این حدیث در همین وسائل دو سند و دو طریق دارد. طریق اول عنهُ عن محمد ابن سنان؛ این عنهُ می‌رود به ضمیر و ارجاع می‌شود به حسین ابن سعید، یادتان نرود. همیشه عنهُ بعدی، به راوی اولی که بعد از شیخ ذکر شده می‌رود. مثلاً محمد ابن الحسن به اسناده عن الحسین ابن سعید، شماره دو؛ و عنه عن حسین ابن سعید. این یک سند بود که حسین ابن سعید اهوازی از محمد ابن سنان نقل می‌کند و 2- سند دوم در همان طریق، وعن فضالة، عن حسين ابن عثمان، سند دوم فضاله که همان فضال ابن ایوب است که از اجلا و ثقات هست حسین ابن عثمان هم توثیق خاص دارد. عن عبدالله ابن مسکان حدیث از نظر سند همانطوری که صاحب حدائق فرمودند؛ صحیحه هست و شکی درش نیست. سیدناالاستاد نظر شریفشان روی محمد ابن سنان بوده است که ایشان محمد ابن سنان را ضعیف می‌دانند و از آن جهت این سند را ضعیف اعلام فرمودند و فرمایش ایشان درست است و ما ضعفا توانستیم یک سند دیگر پیدا کنیم که آن سند درست است و اشکالی در کار نیست. اختلافی ندارد. ردّی بر سیدناالاستاد تلقی نکنید ایشان چون آن سندی که محمد ابن سنان بوده است را فرموده‌اند که ضعیف است و درست است. ما سند دیگری را پیدا کردیم که محمد ابن سنان نیست و درست است. در این دو روایت اشکالی که داشتیم این بود که مورد فقط تلف نفس بود. این همه قلمرو و مخصوصاً عایله و مسلمانی که دارای نفس محترمه باشد، قاتل، مرتد نباشد از کجا اثبات کنیم که روایات شامل آنها هم بشود. متن روایت سوم: وعنه، عن الحسن، عن زرعة، عن سماعة قال: سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الرجل يكون معه الماء في السفر فيخاف قلته، قال: يتيمم بالصعيد ويستبقي الماء، فإن الله عز وجل جعلهما طهورا: الماء والصعيد.[6] موثقه‌ی سماعه هست، و عنه عن الحسن در طبقه با حسین ابن سعید اهوازی حسن ابن علی ابن فضال هست؛ عمدتاً هم حسن خالی که در سند بیاید؛ چون معروف است، همان حسن ابن علی ابن فضال هست و ثقات قاعده دارند: خذوا ما رووا، وذروا ما رأوا ؛ عن زرعة ابن محمد ابن حضرمی که از اجلا و ثقات است و توثیق خاص دارد. عن سماعه ابن مهران، سند موفق است. سألت أبا عبد الله عليه السلام عن الرجل يكون معه الماء في السفر فيخاف قلته، قال: يتيمم بالصعيد ويستبقي الماء، فإن الله عز وجل جعلهما طهورا: الماء والصعيد. این حدیث الحمدالله اطلاق دارد می‌فرماید که مردی در سفر بوده، آب کمی همراه خودش دارد ولی می‌ترسد از کمی آب که وفا نکند به وضو و غسل. اطلاق دارد. در جواب هم ترک استفصال شده است. ترک استفصال کجا بود؟ ترک استفصال در برابر سؤال است. سؤال شرعی می‌طلبد اگر در جواب ترک استفصال بود، این را می‌گوییم اطلاق دارد تحت عنوان ترک استفصال، بنابراین ترک استفصال شده است و اطلاق دارد. دلالت دارد که خوف از قلّت برای تلف خودش، تلف اولاد، نفس محترمه؛ از این اطلاق استفاده می‌کنیم اولی را اگر گفتیم که تأمین ملاک برای ما مشکلی نداشته باشد، در حدّ مؤیّد بگیریم مستند اصلی همین موثقه هست و قواعدی که برای شما گفته شد.

رأی فقها در مورد سه صورت موجود در مساله 21

صورت اول از نظر فتوا مشکل ندارد، فتوا قاعدتاً و نصًّ همان است که در متن آمده، اطلاق یک ترک استفصالی است، کلمه نداریم که دلالت بکند بر آن موارد، خود ترک استفصال دارای یک گسترده‌ای است که موارد متعددی را فرا می‌گیرد این اطلاق هم علی التحقیق قابل التزام هست و هم اهل خبره و صاحب نظران و فهم فقها هم همین شده است. از این حدیث اطلاق را فهمیده‌اند که گفتم برای شما، ما که می‌گوییم فهم فقها یعنی فهم خبرگان أمور که آنها اهل خبره هستند در برداشت معنا از الفاظ روایات. فهم فقها هم این است مطلب در باره‌ی صورت اول مسئله همان است که در متن آمده، طبق قاعده و طبق نصوص، اما درباره‌ی صورت دوم و سوم نسبت به فتوا، یک دغدغه‌ای وجود دارد که بگوییم بر اساس این دغدغه این قسمت را تکرار کردم که اولی خوب محکم بشود که فتوا همین است. صورت دوم جواز بود، جواز حفظ آب و جواز وضو، مخیر بود مکلف که وضو بگیرد و مخیر بود که آب را حفظ کند تیمم کند چنین تخییری از کجا ثابتش کنیم کار دشواری است؟ و آنجا یک مصداقی هم آورده است؛ گفته‌اند که مثل مسلمان یا نفسی که محترمه هست ولی حفظش واجب نیست. نفس محترمه‌ای که حفظش واجب نیست. مثل تلف النفس المحترمة التي لا يجب حفظها. نفس محترمه اگر شد ما اینجوری می‌فهمیم که حفظش واجب است. نه این را لذا گفته می‌شود که متن عروه را هم باید درس خواند. نفس محترمه‌ای که هم محترمه هست و هم حفظش واجب نیست عبارت است از کافر ضمنی، نفس محترمه هست، چرا؟ یعنی قتلش جایز نیست. منظور از محترمه عدم جواز قتل است. ولی حفظش واجب نیست. چون کافر است و حفظش بر ما واجب نیست، حالا در مثل چنین مورد می‌فرماید که جایز است آب را حفظ کند و جایز است که آب را برای وضوء هزینه کند.

تحقیق استاد

تحقیق این است که چنان که سیدناالاستاد هم می‌فرماید قریب به این مضموم، که در این مورد آنچه که قواعد و ادلّه به ما اعلام می‌کند این است که باید وضوء بگیرد چرا؟ برای اینکه حفظ آب برای نفس محترمه‌ای که حفظ خود آن نفس برای ما واجب نیست اگر تلف بشود به ما واجب نیست که ما آن نفس را حفظ کنیم، فقط جایز است. این جواز معارض است، معارض به وجوب وضوء، وجوب وضوء با بودن آب، قطعی است پس یک وجوب قطعی برای واجد ما در یک طرف قضیه است. یک جواز در طرف دیگر، قطعاً جواز نمی‌تواند با وجوب معارضه کند. وجوب مقدمه است. لذا باید با آن آب وضو گرفت و جوازی که معارض باشد با وجوب، از آن جواز قطعاً باید رفع ید کرد اصلاً جواز را می‌گوییم به حسب طبع جواز دارد اینجا اصلاً جواز ندارد. می‌گوییم به حسب طبع جواز دارد اما اینجا که معارض هست، حکم به جواز وجود نخواهم داشت. این فتوا اینجوری باید در نظر گرفته بشود. کافر ضمنی اگر معارضی نداشته باشد نفسش محترم است و برایش آب دادن در جهت رفع عطش هم جایز است. در حدّ یک جواز. طبیعت اولی جواز است. در صورتی که معارض نداشته باشد اگر معارض داشت؛ از جواز خبری نیست طرف مقابل شیعه مکلف است آب را دارد واجد الماء هست صرف آب گفتیم برای خود مکلف هم جایز است. این واجد ماء هست، واجد ماء طهارت مائیه برایش واجب است. در صورتی که واجب طرف باشد برای یک جواز، طبیعتاً جواز وجود نخواهد داشت واجب مقدم است و تمام.

باعث تلف چیزی است و می‌گوید نفس محترمه است یعنی قتلش جایز نیست. قتل و عدم قتل جایز نیست در اختیار ما نیست در اختیار حاکم است. ما الآن یک آبی داریم که باید وضوء بگیریم واجد ماء هم هست کار ما درست و کامل است. آن نفس محترمه تلف می‌شود یا تلف نمی‌شود قتلش جایز هست یا نیست به کار ما ربطی ندارد.

و امّا صورت سوم؛صورت سوم این بود که حرام است آب را حفظ کند باید آب را مصرف کند برای وضوء و حرام است که آب را حفظ کند برای رفع عطش، مثل کسانی که واجب القتل هستند، مثل مرتد فطری از باب مثال، این حرف هر چند این فتوا درست است باید وضوء بگیرد، آب را نباید حفظ کند برای رفع عطش مرتد فطری، فتوا درست است. اما طریق منحصر به این نیست که این مرتد فطری است و دادن آب برایش جایز نیست. چون مرتد فطری (البته این دو تا را سیدناالاستاد می‌فرماید) آب دادن برایش در صورتی که توبه کند حکم مسلمان را پیدا می‌کند و واجب القتل است بر اساس حکم شرعی حاکم می‌کشد و آن قتل حدّش است و باید اجرا بشود. ممکن است بهشت هم برود حدّش انجام بشود توبه‌اش را هم بکند و کشته هم بشود، الآن حکم مسلمان را دارد و باید آب برایش داد مشکلی اصلاً در کار نیست، بنابراین که می‌گوییم مرتد فطری در مثال مطلقاً جایز نیست که برایش آب داده بشود این طریق برای رسیدن به این هدف طریق قابل انتزاعی نیست. بلکه طریق همان است که ما گفتیم که تزاحم وجود دارد در صورتی که تزاحم وجود دارد، جواز آب دادن یا حفظ آب برای مرتد فطری یک طرف قضیه و طرف دیگر وجود طهارت مائیه که شرایط محقق است. واجد ماء هست و مانعی ندارد در مقابل یک جواز طبیعی برای طرف مقابل بوده قبلاً که الآن آن جواز هم دیگر خبری نیست. تا اینجا فتوا را برای شما گفتیم، که فتوای تخییر در صورت دوم جا ندارد و فتوا همان است که گفته شد تزاحم است و باید آب را برای وضوء هزینه کند و جواز بقاء آب برای رفع عطش کافر ضمنی یا دواب، زمینه و وجهی ندارد.

مساله بیست و دوم از مسائل مربوط به تیمم

مسألة ٢٢ : إذا كان معه ماء طاهر يكفي لطهارته وماء نجس بقدر حاجته إلى شربه لا يكفي في عدم الانتقال إلى التيمم ، لأن وجود الماء النجس حيث إنه يحرم شربه كالعدم ، فيجب التيمم وحفظ الماء الطاهر لشربه ، نعم لو كان الخوف على دابته لا على نفسه يجب عليه الوضوء أو الغسل وصرف الماء النجس في حفظ دابته ، بل وكذا إذا خاف على طفل من العطش فإنه لا دليل على حرمة إشرابه الماء المتنجس ، وأما لو فرض شرب الطفل بنفسه فالأمر أسهل فيستعمل الماء الطاهر في الوضوء مثلاً ويحفظ الماء النجس ليشربه الطفل ، بل يمكن أن يقال إذا خاف على رفيقه أيضاً يجوز التوضؤ وإبقاء الماء النجس لشربه فإنه لا دليل على وجوب رفع اضطرار الغير من شرب النجس ، نعم لو كان رفيقه عطشاناً فعلاً لا يجوز إعطاؤه الماء النجس ليشرب مع وجود الماء الطاهر ، كما أنه لو باشر الشرب بنفسه لا يجب منعه [7] محقق حلی می‌فرماید که آب نجس را اگر انسان در اختیار داشته باشد، در حقیقت آب در اختیار ندارد. آب نجس شربش جایز نیست استفاده برای وضوء جایز نیست، فقط یک جا می‌تواند آب نجس استفاده شود جایی که انسان مقعر شود و خطر تلف نفس در کار باشد از آن آب استفاده کند.[8] به عبارت دیگر آب نجس در حالت اختیار کالعدم است. و در حالت اضطرار که تزاحم می‌شود بین حفظ نفس و رفع ید از ارتکاب یک حرامی که شرب نجس است. فيجب التيمم وحفظ الماء الطاهر لشربه ، واجب است تیمم و واجب است حفظ آب طاهر برای شرب خودش که آب نجسی که در حدّ آب شرب در کنار آب طاهر بوده، کالعدم است. نعم لو كان الخوف على دابته لا على نفسه يجب عليه الوضوء أو الغسل وصرف الماء النجس في حفظ دابته. ، بل وكذا إذا خاف على طفل من العطش اگر خوف بر تلف داده وجود داشته باشد. اسب و افسرش از تشنگی بمیرد، برای آنها از همان آب نجس بدهد که آنها از آن آب بخورند و زنده بمانند چرا؟ و همین‌طور اگر خوف از طرف طفل وجود داشته باشد. طفلی که تشنه می‌شود و الان فعلاً تشنه شده است که اگر آب نخورد تلف بشود، می‌فرماید که آب نجسی برای شرب داشته باشد برای حیوانات و برای طفل بدهد چرا؟ چون آنها تکلیف ندارند. نجس و اجتناب از نجس و حرمت نجس، تکلیفی است. اما می‌فرماید فإنه لا دليل على حرمة إشرابه الماء المتنجس دلیلی بر حرمت اجتناب آب متنجس نداریم. یعنی اگر بگوییم که طفل است و الآن آن را شما آب نجس ندهید حرام است، دلیلی بر حرمت نداریم. اگر اجتناب می‌کنیم، نکته‌های اخلاقی است. نکته‌های تربیتی است که باید برای طفل،‌حتی با وضو مادرش شیر بدهد و احتیاط بکند که محل مکیدن شیر هم طاهر باشد. اینها مسائل اخلاقی تربیتی است. اما بحث فقهی دلیلی بر حرمت اشراق ماء متنجس نداریم. ماء متنجس را کسی برای طفل بدهد، جایز است چون آنها مکلف نیستند. وأما لو فرض شرب الطفل بنفسه فالأمر أسهل. اگر خود طفل برود آب نجس را شرب بکند، این امر دیگر آسان‌تر است. چون اشراق نیست اشراق یک احتمال خلاف و حرمتی داشت اینجا دیگر اصلاً احتمالی وجود ندارد. مابقی بحث ان‌شاءالله فردا. سلامتی اقا امام زمان صلوات ختم کنید.

 


[4] التنقیح فی شرح عروة الوثقی، خوئی، ابوالقاسم، ج10، ص132-136 .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo