درس تفسیراستاد محمد مروارید
91/11/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: ادله قائلين به وجوب غسل رجلين
قال الله تبارك و تعالی: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ﴾ [
[1]
]
أهل سنّت به تبع فقهاء أربعه شان قائلند به وجوب غسل در رجلين. دليلي كه به آن استناد كردهاند اين است كه:
قراءة به نصب: اگر به قراءة نصب يعني أرجلَكم بخوانيم، دو احتمال متصور است:
احتمال اول: أرجلكم عطف ميشود بر وجوهكم كه در جلمه قبل است، كه فرموده «فاغسلوا وجوهكم» و «اغسلوا» هم وارد بر أرجلكم ميشود.
احتمال دوّم: أرجلكم منصوب است به فعل مقدّري كه آن فعل فاغسلوا است يعني «فاغسلوا أرجلكم» است و شاهد آوردهاند براي احتمال دوّم به قول عرب كه ميگويد: «علّفتها تبناً و ماءً بارداً» كه ماءً بارداً در اين جمله منصوب به يك فعل مقدّر «سقيتها» است يعني «علّفتها تبناً و سقيتها ماءً بارداً»، تنظير كردهاند آيه مباركه را به اين قول عربها. و يا مثلا: «متقلّدا سيفاً و رمحاً»، يعني شمشير را به گردن آويزان كردم و (معتقلاً رمحاً) نيزه را بستم به كمرم.
قراءة به جرّ: أمّا اگر مجرور باشد بازهم ميگويند عطف بر «وجوهكم» است، و جرّ آن بخاطر مجاورت با «برؤوسكم» است، چون كنار او قرار گرفته است، لفظ را از او گرفته ومعنا را از آن فعل قبلي گرفته، يعني در عين اينكه عطف است بر «وجوهكم» ولي مجرور بودنش -با اينكه بايد منصوب باشد- بخاطر مجاورت است. شاهد آوردهاند از دو آيه قرآن:
آيه 26، سورة هود: ﴿عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ﴾، أليم صفت عذاب است، يعني عذابي كه دردناك است، پس بايد أليماً خوانده شود، أمّا مجرور خوانده شده بخاطر مجاورت.
آية 22، سورة الواقعة: ﴿يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ * بِأَكْوَابٍ وَأَبَارِيقَ وَكَأْسٍ مِنْ مَعِينٍ ... وَلَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ * وَحُورٍ عِينٍ﴾ [
[2]
] محل شاهد «وحورٍ عينٍ» است كه حمزه آن را مجرور قراءة كرده است. اين «حور عين» عطف بر «ولدان مخلّدون» است و بايد مرفوع باشد، أمّا مجرور است بخاطر مجاورت با كلمات قبلياش.
أمّا اگر كسي بگويد «حور عين» عطف بر «لحم طير» است، أهل سنّت خواهند گفت كه به اين صورت بي معنا و مضحك ميشود، چون معنايش ميشود: ولدان مخلّدون، ميگردانند إبريق و ظروف كذايي را و آشاميدنيها را و لحم طير را و حور عين را، اين غلط است. چرا كه مراد از آيه اين است كه حور عين «طائف» هستند نه «المطوف بهم» باشند.
قراءة به رفع: أمّا اگر «أرجلُكم» را به قراءة رفع بخوانيم، يعني «أرجلُكم مغسولةٌ» يعني مبتدائي است كه خبرش «مغسولةٌ» مقدّر است.
أمّا جواب از احتمال أوّل در قراءة به نصب:
أكثر أدباء و مفسرين و نحويين حتّی از خود عامة گفتهاند عطف أرجلكم به وجوهكم مستهجن است. مثلا اگر بگوييم ضربت زيدا وعمراً، و بعد بگوييم وأكرمت خالدا وبكراً و منظورمان اين باشد كه اكرام كردم خالد را أمّا بكر را زدم و بكر را عطف به معمول ضربت بگيريم. اين خيلي مستهجن است كه بكر را بر زيد و عمرو مضروب قرار دهيم چون جمله اول تمام شد و بعد از اينكه از آن جمله وارد مضمون ديگر شديم، دوباره بعضي از اجزاء جمله بعدي را بكشانيم به جمله قبلي اين كمال استهجان را دارد.
سيّد مرتضی در رسائل شريف مرتضی، ج 3، صفحه 163 تا 165، اوّل دليلي براي ردّ ميآورد كه ما آن را ذكر نكرديم و آن اين است كه: اگر دو عامل در جمله باشد، بايد عامل أقرب را عامل قرار داد، بعد ميگويد: « وذكرنا ما هو أوضح من هذا كله ، وهو أن القائل إذا قال: ضربت عبد الله، وأكرمت خالداً وبشراً، إن رد بشراً إلى حكم الجملة الماضية التي قد انقطع حكمها ووقع الخروج عنها لحن وخروج عن مقتضى اللغة.»
شبيه همين مطلب را فخر رازي در تفسير كبير، ج 3، صفحه 73، ميگويد: «لم يسمع في الفصيح ضربت زيدا و مررت ببكر وعمرواً، بعطف عمرواً علی زيداً.»
عبارت الميزان هم همين مطلب را با تعبيراتي در ذيل همين آيه آوردهاند: «وأنت إذا تلقيت الكلام مخلى الذهن غير مشوب الفهم لم يلبث دون أن تقضى أن " أرجلكم " معطوف على موضع " رؤوسكم " وهو النصب، ... ولم يخطر ببالك أن ترد " أرجلكم " إلى " وجوهكم " في أول الآية مع انقطاع الحكم في قوله: " فاغسلوا وجوهكم وأيديكم إلى المرافق " بحكم آخر وهو قوله: وامسحوا برؤوسكم " فان الطبع السليم يأبى عن حمل الكلام البليغ على ذلك، وكيف يرضى طبع متكلم بليغ أن يقول مثلا قبّلت وجه زيد ورأسه ومسحت بكتفه ويده بنصب يد عطفاً على " وجه زيد " مع انقطاع الكلام الأول، ...» [
[3]
].
توضيح عبارت الميزان: اگر ذهنت خالي باشد و در فهم اشتباه نكني، هيچ درنگ نميكني در اينكه أرجلكم معطوف به موضع رؤوسكم است كه موضع آن نصب است، و أصلا به ذهنت خطور نميكند كه أرجلكم را به وجوهكم در أول آيه برگرداني در حالي كه حكم در قول خداوند تعالی: «فاغسلوا وجوهكم وأيديكم إلى المرافق» منقطع شده است از حكم ديگر در قول خداوند متعال: «وامسحوا برؤوسكم». پس همانا طبع سليم امتناع دارد از اينكه كلام بليغ را حمل بر آن كند، و چگونه طبع متكلم بليغ راضي ميشود كه مثلا بگويد: «قبّلت وجه زيد ورأسه ومسحت بكتفه ويده» يده را به نصب بخواند بخاطر عطف بر «وجه زيد»، با اينكه كلام اول منقطع شده است.
تقريبا از سنه 200 تا زماننا هذا هر أديبي به اين ميرسد ميگويد اين مستهجن است.
وصلّی الله علی محمّد وآله الطاهرين.
[1] - سورة المائدة، آية 6.
[2] - سورة الواقعة، آيات 17 - 22.
[3] - تفسير الميزان، ج 5، ص 222.