درس خارج اصول استاد محمد مروارید
98/09/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: الفاظ وصیغ عام
دلیل اول قائل به وضع الفاظ برای صرف خصوص، تیقن ارادهی خاص بود چه موضوع له عام باشد و چه خاص و چون غرض واضع تفهیم و تفهم بوده مناسبتر با تامین این غرض آن است که لفظ را در همان ابتدا برای خاص وضع کرده باشد.
برخی اشکال کردند که پس بایستی آنچه را مناسب با غرض واضع است انتخاب نماییم.
پاسخ: گاهی مستعمل عام را اراده میکند حال اگر لفظ تنها برای خاص وضع شده و مراد مستعمل عام باشد چگونه میتواند مرادش را تفهیم نماید و آیا این نکته با غرض وضع که تفهیم و تفهم است سازگار است؟
بنابراین در صورتی غرض واضع حاصل خواهد شد که سلسلهای از الفاظ برای عام وضع شده و سلسلهای برای خاص، تا در صورت ارادهی خاص از الفاظ ویژهی خاص استفاده ببرد و در صورت ارادهی عام از الفاظ مختص به عام بهره ببرد.
در دلیل دوم استدلال شده بود به «ما من عام و قد خص» برخی اشکال کردند که اگر استعمال در خاص به حدی برسد که عام در معنای آن واژه مهجور شود و لفظ عام وضع تعینی برای خاص پیدا کند، آیا جواب آخوند (لا باس بکثرة استعمال العام فی الخاص) صحیح است؟
توضیح: اگر فرض شود کثرت استعمال عام در خاص به حدی برسد که مجاز مشهور شده و باز ادامه یابد تا به حقیقت در خاص مبدل شود (به وضع تعینی) تا حدی که ارادهی عموم محتاج به قرینه باشد، در این صورت وضع لفظ برای عام لغو خواهد بود، پس اولی این است که از همان اول وضع برای خاص شود.
پاسخ: عام به هر میزان تخصیص بخورد مانند اسماء اعلام نخواهد شد (یعنی معنای منقول الیه، معنایی علم نخواهد بود، اما میتواند با تخصیص معنای «بعض» را به خود بگیرد.
اولا هر مقدار به تخصیص به عام وارد شود «بعض» مستقیما برداشت نخواهد شد بلکه خواهیم گفت عامی است که تخصیص خورده است پس این نکته شاهد بر ضد مقصود مستدل است زیرا قبول کردهایم که کل برای عام وضع شده لکن در این مورد تخصیص خورده است.[1]
ثانیا در مقام تقویت اشکال بیان شد که وضع برای عام با کثرت تخصیص لغو میشود، لکن باید گفت اینچنین نیست زیرا به هر حال محتاج به عام هستیم و باید چنین الفاظی وضع شوند از جمله موارد احتیاج، شک در تخصیص و عام متیقن العموم است و عبارت «ما من عام الا و قد خص» بر سبیل مبالغه است زیرا موارد فراوانی وجود دارد که اصلا تخصیصی به او وارد نشده است و قابل برای تخصیص هم نیست.
در آیات قرآن موارد فراوانی «کل» به کار رفته است و هیچ تخصیصی پیش نیامده است و بحث ما نیز تنها به مسائل فردی نیست و بلکه در مسائل معارفی و اعتقادی نیز عموماتی وجود دارد، مدعی که میگفت «ما من عام الا و قد خص« از این آیات که در ذیل مقداری میآید چیست؟
﴿وَسِعَ رَبُّنا كُلَّ شَيْءٍ عِلْما﴾[2]
﴿وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُون﴾[3]
﴿إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدير﴾[4]
﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ إِلَيْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفُ رَبِّي قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّونَهُ شَيْئاً إِنَّ رَبِّي عَلى كُلِّ شَيْءٍ حَفيظ.﴾[5]
﴿وَ اكْتُبْ لَنا في هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ قالَ عَذابي أُصيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُون﴾[6]
﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد﴾[7]
تذکر دومخلاصهی تذکر اول عبارت است از: «کل» گاهی به معنای همه و گاهی به معنای هر است، آن چه در مورد کل میتوان گفت این است که وضع برای استیعاب شده است و مصداق استیعاب در موارد مختلف، متفاوت خواهد بود.
اما مطلب دوم اینکه ادوات عموم اسمی با هم متفاوت هستند و کلمات جمیع، تمام، عموم و کافه مانند «کل» نبوده و تفاوت معنایی (گاهی به معنای همه و گاهی به معنای هر) ندارند و تنها به معنای «همه» هستند و تنها به امور زیر اضافه میشوند: جمع محلی به ال مانند «اکرم تمام العلماء»، اسم جمع معرفه مانند «اکرم تمام القوم»، مفرد معرفه مانند «اکلت تمام السمکة»، مفرد نکره مانند «اکلت تمام سمکة» در زمانی که متکلم احتمال برداشت خطا را داشته باشد میگوید «اکلت تمام سمکة».
کلمه «ای» گاهی به معنای «هر» میآید مانند «اکرم ای عالم شئت» و گاهی به معنای «هیچ» است اگر در حیز نفی و نهی واقع شود مانند «لا تکرم ای فاسق».