درس خارج اصول استاد محمد مروارید
98/08/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: کلیات عام و خاص
بررسی تعریف شیخ بهایی از عام
ایشان تعریف زیر را غیر بعید میدانند:
و لا يبعد ان يقال: هو اللفظ الموضوع للدلالة على استغراق اجزائه، او جزئيّاته.[1]
استغراق اجزاء یا جزئیات به این جهت است که هم عام مجموعی و هم عام استغراقی را شامل شود.
در عام استغراقی حکمی برای تمام اجزاء است و هر فرد فرد در تمام واقع دارای حکمی جدا و مغایر با فردی دیگر است و لو در مقام اثبات تنها یک حکم وجود دارد، پس احکام به تعدد موضوعات متعدد است.
اما در عام مجموعی تنها یک حکم است که روی مجموع رفته است بنابراین تمام افراد شامل است لکن هر فردی جزئی از مطلوب و به منزلهی اجزای آن است.
پس استغراق اجزاء که در تعریف شیخ بهایی اشاره شده است، تعریف عام مجموعی است (صلات کل و رکوع جزء است لذا عام مجموعی هم که به کل و جزء شبیه است این چنین نامگذاری شده است).
و استغراق جزئیات مشیر به عام استغراقی است (انسان کلی و زید جزئی).
اشکالاتاولا مرجع ضمیر اجزائه و جزئیاته چیست؟
ظاهرا به «لفظ» بر میگردد حال آنکه عام دال بر اجزاء و جزئیات لفظ نبوده بلکه دال بر شمول افراد معنا است زیرا معنا است که دارای افراد است که گاهی به نحو مجموع متعلق حکم است و گاهی به نحو کل واحد واحد، اما در این عبارت سخنی از معنا نیست.[2]
ثانیا (نقضی) طبق این تعریف بایستی تمام الفاظ اعداد، ادوات عموم شمرده شوند زیرا عدد بر اجزاء خودش اشاره میکند و عشره دارای اجزائی است که عبارتند از 1 و 2 و 3 و... که عشره نیز دال بر آنها است با این حال عشره از الفاظ عموم نیست.
این تعریف هر مرکبی را میگیرد و همهی مرکبات داخل در عموم خواهند بود زیرا هر لفظ مرکبی شامل تمام اجزائش خواهد شد مانند صلاه و حج.
لذا مرحوم آخوند از این تعریف رویگردان شده و تعریفی دیگر ارائه دادهاند که قبلا بیان شد:
«هو شمول المفهوم لجميع ما يصلح أن ينطبق عليه».[3]
یعنی طبیعتی صلاحت انطباق بر افراد را دارد مانند «العالم» و عموم عبارت است از به فعلیترسیدن این صلاحیت و شمول فعلی مفهوم نسبت به تمام ما یصلح لانطباقه علیه.
البته تعریف آخوند به جهات اشکالات مرحوم بروجردی نیاز به اصلاح داشت لذا آن را تغییر دادیم به «العموم عبارة عن کون اللفظ بحیث یشمل مفهومه جمیع ما یصلح ان ینطبق علیه بمفرده او بنفسه» در واقع از اشکال دوم مرحوم بروجردی اینگونه جواب داده شده است که در عموم لازم است که مفهوم صالح برای انطباق باشد و مقصود صلاحیت مفهوم بنفسه (مانند کل عالم) یا صلاحیت بمفرده (مانند العلماء).
لکن این تعریف با این اصلاحات نیز دچار اشکالاتی است.
بررسی آراء شهید صدر در مبحث عامالفاظ دال بر عموم یا معنایی اسمی دارند مانند «کل» و یا حرفی مانند «هیئت جمع محلی به ال».
در ادوات اسمیه یک مدخول و داخل وجود دارد (کل عالم) مفهوم مدخول تنها صلاحیت ارائه طبیعت خود را دارد و صالح برای ارائهی افراد نیست چه برسد که مستوعِب افراد شود، بلی طبیعت با افراد در خارج متحد است لکن نمیتواند مرآت و حاکی از افراد باشد، بلکه مفهومی مانند عالم تنها حاکی از نفس طبیعت عالم است، همچنین است مفهوم انسان.
بنابراین صحیح نیست که مفهوم انسان شامل و مستوعِب افراد نفس انسان است زیرا شمول و استیعاب متفرع بر این است که مفهوم انسان حاکی از افراد باشد، حال آنکه تنها حاکی از طبیعت است و اگر قصد حکایت از افراد در میان باشد بایستی گفته شود «افراد الانسان».
اما مفهوم «کل» حاکی از شمول، تکثر و استیعاب است،[4] پس اگر گفته شود «کل عالم» یعنی کل استیعاب دارد نسبت به افراد مفهومی دیگر که عالم باشد.
شهید صدر در تعریف عموم به نحو معنای اسمی میفرمایند:هو أنه إذا كان الاستيعاب مفادا بنحو المعنى الاسمي، فإنّ تعريف صاحب الكفاية للعموم لا يتم بذلك، بل ينبغي أن يقال في تعريفه، بأنّ العموم هو استيعاب مفهوم لأفراد مفهوم آخر، حيث يلحظ المفهوم الواحد مرآة لتمام أفراده، كما لو لوحظ مفهوم «العالم» فانيا في تمام أفراده بنحو الشموليّة و البدليّة، فيكون العام دالّا وضعا على أنّ المفهوم قد لوحظ بهذا النحو.[5]