< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد مروارید

98/01/26

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مختار؛ تفصیل بین مفهوم جزیی و کلی

از آ‌نچه گذشت روشن شد که مفهوم جزیی برای وصف ثابت بوده ولی مفهوم کلی خیر، به حسب قاعده بایستی اینچنین باشد لکن استعمال وصف با قرینه در مفهوم و یا عدم مفهوم دلالت بر یک کدام از دو قول نمی‌کند زیرا سخن از وصف جایی است که قرینه‌ای وجود نداشته باشد.

اثبات مفهوم وصف از بر خی مصادیق

قرینه گاهی عامه و گاهی خاصه است، قرینه‌ی عامه عبارت است از هر جمله‌ی وصفیه‌ای که در مقام تحدید واقع شود، خواهد در شرعیات باشد مانند

190- 39- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ حَمْزَةَ وَ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍعَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: أَ لَا أَحْكِي لَكُمْ وُضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ ص ثُمَّ أَخَذَ كَفّاً مِنْ مَاءٍ فَصَبَّهَا عَلَى وَجْهِهِ ثُمَّ أَخَذَ كَفّاً فَصَبَّهَا عَلَى ذِرَاعِهِ ثُمَّ أَخَذَ كَفّاً آخَرَ فَصَبَّهَا عَلَى ذِرَاعِهِ الْأُخْرَى ثُمَّ مَسَحَ رَأْسَهُ وَ قَدَمَيْهِ ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى ظَهْرِ الْقَدَمِ ثُمَّ قَالَ هَذَا هُوَ الْكَعْبُ قَالَ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى أَسْفَلِ الْعُرْقُوبِ ثُمَّ قَالَ إِنَّ هَذَا هُوَ الظُّنْبُوبُ[1] .

 

هر قیدی که در این روایت وارد شده است، دلالت بر مفهوم کرده و لکن از باب قرینه و ورود به جهت تحدید است، و نمی‌توان از این موارد مفهوم وصف را اثبات نمود.

یا قیودی که در غیر شرعیات مطرح می‌شود مانند قیودی که برای حد و رسم ذکر می‌شود مانند الانسان حیوان ناطق، مقتضای تساوی حد با محدود، دلالت بر مفهوم بوده لکن از باب قرینه است.

همچنین جملات وصفبه‌ای که در مقام تقسیم واقع می‌شوند نیز دال بر مفهوم هستند مانند البیع اما معاطاة و اما مع الصیغة و البیع مع الصیغة یفید اللزوم، جمله‌ی اخیر که لزوم را برای بیع همراه صیغه اثبات کرده دال بر مفهوم و نفی لزوم از معاطات است لکن به جهت این است که تقسیم قاطع شرکت است و قرینه‌ای عامه حاصل شده است.

گاهی نیز قرینه شخصیه است مانند این روایت

6- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا الشَّرْطُ فِي الْحَيَوَانِ فَقَالَ إِلَى ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ لِلْمُشْتَرِي قُلْتُ فَمَا الشَّرْطُ فِي غَيْرِ الْحَيَوَانِ قَالَ الْبَيِّعَانِ بِالْخِيَارِ مَا لَمْ يَفْتَرِقَا فَإِذَا افْتَرَقَا فَلَا خِيَارَ بَعْدَ الرِّضَا مِنْهُمَا.[2]

کلمه‌ی مشتری دال بر مفهوم است و مفهوم آن عبارت است از عدم ثبوت خیار حیوان برای غیر مشتری، که مفهومی کلی است و نه جزیی لکن دال بر اثبات مفهوم وصف به طور دائمی نیست زیرا قرینه وجود دارد.[3]

گاهی مفهوم جمله‌ی وصفیه‌ای است که مطابق با یک اطلاق یا اصل است و توهم می‌شود که از باب دلالت جمله بر مفهوم است مانند

وَ قَالَ ص لَيُّ الْوَاجِدِ يُحِلُّ عُقُوبَتَهُ وَ عِرْضَهُ.[4]

مسامحه‌ی رجل بدهکار واجد مال، عقوبت او را حال نموده و آبرویش نیز بی‌دفاع خواهد بود.

گاهی برخی اصولیین برای مفهوم به این‌که ابی‌عبیده از این حدیث مفهوم را کشف کرده‌اند.

لکن باید گفت عدم جواز عقوبت غیر واجد به مقتضای اطلاقاتی است که دلالت بر حرمت ایذاء مومن دارد و مربوط به دلالت این حدیث بر مفهوم نیست.

 


[3] مقرر: قرینه سوال سائل است که از کل خیارات ثابته برای مشتری و بایع سوال نموده است، حال اثبات خیار تنها برای مشتری دال بر نبود آن برای بایع است.
[4] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج‌4، ص72.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo