< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد مروارید

98/01/18

بسم الله الرحمن الرحیم

برای وصف دو گونه مفهوم متصور است، مفهوم جزیی، مفهوم کلی که اصطلاح شهید صدر است.

مفهوم‌شناسی مفهوم کلی

مقدمتا باید گفت طبیعت دارای حصص مختلف است به طور مثال حصه‌ای از طبیعت رجل، عالم و حصه‌ای عادل و ... است، به تعداد اوصافی که رجل متصف به آن‌ها می‌شود، طبیعت رجل، حصه دارد.

لذا اگر گفته شود: اکرم رجلا عالما، اگر قائل به مفهوم کلی شویم، وجوب اکرام نسبت به سائر حصص مانند عادل، هاشمی و ... منتفی خواهد بود؛ با انتفای علم، وجوب اکرام نیز منتفی خواهد بود و لو دیگر حصص وجود داشته باشند.

حال مقصود از عدم وجود مفهوم کلی برای وصف، این است که با انتفای علم، انتفای سنخ وجوب اکرام نسبت به دیگر حصص مسکوت عنه است.

مفهوم‌شناسی مفهوم جزیی

مقصود از مفهوم جزیی این است که با انتفای صفت علم و جایگزینی جهل در مثال اکرم الرجل العالم، نه تنها این شخص از حکم نسبت به رجل جاهل منتفی خواهد بود، همچنین در مثال اکرم الرجل العادل، با انتفای وصف عدالت و جایگزینی فسق، نه تنها شخص حکمی که برای رجل عادل ثابت بود، منتفی خواهد بود، همچنین در مثال‌های دیگر، بلکه کلی حکم و سنخ حکم نیز از طبیعی رجل منتفی می‌شود.

پس قائل به مفهوم جزئی می‌گوید با انتفای وصف، سنخ و طبیعی حکم نسبت به طبیعی رجل منتفی می‌شود، طبیعی جامع بین عالم و جاهل (در مثال اکرم الرجل العالم)، نه آن‌که شخص حکم به جهت نفی وصف عالمیت نفی شده باشد، زیرا نفی کذایی مورد اتفاق همگان است و همچنین منظور نفی سنخ حکم نسبت به رجل جامع بین تمام حصص نیست، زیرا این نفی، همان مفهوم کلی است.

بنابراین مقصود از عدم مفهوم جزیی، سکوت و عدم دلالت بر انتفای سنخ وجوب اکرام نسبت به جامع بین عالم و جاهل هنگام نفی علم است.

اقوال

اصولیین از نظر موضعشان نسبت به مفهوم کلی و جزیی سه دسته هستند.

ظاهر کثیری از اصولیین که به صورت مطلق حکم به عدم مفهوم برای وصف کرده‌اند، نفی مفهوم کلی و جزیی است، بلکه صریح کلام برخی انکار مفهوم جزیی است، چه قبل از مرحوم خویی مانند مرحوم حائری و چه پس از ایشان مانند مرحوم تبریزی.

عده‌ای دیگر نیز به طور مطلق مفهوم کلی و جزیی را برای وصف قائلند، البته تعبیر مرحوم بروجردی این است که مفهوم حجت است (بحث را کبروی می‌دانند)

برخی نیز قائل به تفصیل شده و مفهوم کلی را از وصف نفی نموده به این معنا که اگر گفته شود اکرم الرجل العالم، با انتفای علم، انتفای سنخ حکم نسبت به سائر حصص نامعلوم است، اما مفهوم جزیی داشته و وقتی گفته می‌شود اکرم الرجل العالم، با انتفای علم، نه تنها شخص حکم از نقیض عالم یعنی جاهل منتفی است بلکه وجوب اکرام کلا نسبت به مطلق طبیعت جعل نشده است و نسبت به طبیعت ضیقه جعل شده است که در مثال ما عالم است، پس معنای اکرم الرجل العالم این است که لا یجب اکرام الرجل الجاهل، همان‌طور که اکرام به طور کل نسبت به مطلق طبیعت رجل جامع بین عالم و جاهل واجب نیست (نه جامع بین عالم و عادل و هاشمی و سائر حصص زیرا این نفی همان مفهوم کلی است).

برخی از مفهوم جزیی تعبیر به مفهوم درجه اول و از مفهوم کلی تعبیر به مفهوم اعلی می‌کنند.

بنابراین فرمایش مرحوم خویی مبنی بر عدم تعرض اصحاب نسبت به مفهوم جزیی مورد تامل خواهد بود.

ثم ان هذه النقطة التي ذكرناها قد أهملت في كلمات الأصحاب و لم يتعرضوا لها في المقام لا نفياً و لا إثباتاً مع ان لها ثمرة مهمة في الفقه‌.[1]

استاد: چه قبل از ایشان و چه معاصر با ابشان، متعرض این مساله شده‌اند و مفهوم جزیی را منکر شده‌اند مانند امام رحمه الله و شیخ عبدالکریم حائری، همچنین برخی این مفهوم را قبول نموده‌اند مانند مرحوم آخوند[2] و مرحوم بروجردی[3] که تعبیر مرحوم بروجردی حجیت مفهوم مطلقا است.

مگر این‌که مقصود مرحوم خویی این باشد که به اثر فقهی این تفصیل از سوی اصحاب توجه نشده است، و الا اگر چه تصریح به اسم آن نکرده‌اند، لکن حکم آن را بیان نموده‌اند.

حال بایستی اقوال سه‌گانه را بررسی نمود که سیاتی.


[1] محاضرات في أصول الفقه ( طبع دار الهادى )، ج‌5، ص: 135.
[2] توضیح: البته مرحوم آخوند نفی شخص حکم در مثال اکرم الرجل العالم با انتفای علم، را نه از باب مفهوم بلکه امری عقلی می‌دانند؛ تمام اصولیین نیز همین اعتقاد را دارند ولی معنای مفهوم جزئی این است که با انتفای وصف علم سنخ و کلی حکم از طبیعت رجل نیز منتفی می شود، مرحوم خویی دلیل این انتفا را احترازیت دانسته‌اند و همین دلیل در کلام آخوند نیز آمده است که در جلسه‌ی بعد اشاره می‌شود.حال آیا می‌توان از این تعبیر آخوند (احترازیت) استظهار نمود که ایشان قائل به مفهوم جزئی است یا خیر؟ظاهرا خیر زیرا آخوند در کفایه معتقد است وجود وصف در کلام و احترازیت آن، به معنای تضییق دائره موضوع است.به عبارت دیگر مرحوم آخوند تصریح می‌کند که احترازیت وصف مستلزم دلالت بر مفهوم (نفی سنخ حکم از غیر این صفت) نیست، تنها مشخص می‌کند موضوع حکم مجعول چیست.حال اگر این کلام آخوند را در کنار این قانون قرار دهیم که اثبات شی نفی ما عدا نمی کند، نتیجه گرفته می‌شود: این که حکم برای موضوعی مضیق وضع شده باشد دلالتی بر نفی تعدد حکم، و نفی جعل حکم بر موصوف خالی از وصف نمی‌کند.خصوصا با توجه به نکته ای که آخوند در مورد حمل مطلق بر مقید مطرح می کنند: حمل مطلق بر مقید در فرض وجود شرایطش امکان پذیر است.این کلام صریح در عدم مفهوم جزیی است زیرا اگر مانند مرحوم خویی مفهوم جزیی را پذیرفته بودند در موارد وجود مطلق و مقید آن هم در جایی که مقید به شکل وصف آمده باشد، بایستی مطلقا قائل به حمل مطلق بر مقید می شدند و نه این که سخن از اجتماع دیگر شرایط بزنند که ظاهرا مقصود ایشان از شرایط همان احراز وحدت مطلوب است.این سخن (عدم دلالت بر نفی تعدد جعل) را در کلمات شهید صدر نیز می‌توان یافت.اشکال: وقتی حکم برای موضوعی مضیق جعل شده و گوینده نیز حکیمی غیر غافل است، طبیعتا حکم برای موضوع غیر مضیق جعل نشده و الا با حکمت گوینده نمی‌سازد، پس حکم از موضوع غیر مضیق منتفی است.جواب: آری اما این کلام، همان سخن مرحوم خویی است، اما این‌که آخوند به آن ملتفت بوده است یا خیر، از عبارات آخوند چنین استظهاری نمی‌شود، کما این که مرحوم شهید صدر که متاخر از مرحوم خویی هستند نیز ملتفت به این اشکال بوده و آن را رد نموده‌اند به این‌که برای احترازیت انتفای شخص حکم کفایت می‌کند.حال این جواب پذیرفتنی است یا خیر بحثی جدا است.این پاورقی به تایید استاد رسیده است.
[3] قد ظهر لك أن استفادة المفهوم من باب بناء العقلاء، و لا ريب أنه قد استقر بناؤهم على حمل كلام المتكلم و حمل خصوصياته على كونها صادرة عنه بداعي غايتها النوعية، و أن الغاية النوعية للقيود هي دخالتها في المطلوب. و المقصود الّذي سيق لأجله الكلام، و هذا البناء من العقلاء موجود قطعا، و إنما الإشكال في حجيته. نهاية الأصول، ص: 295

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo