درس خارج اصول استاد محمد مروارید
97/10/18
بسم الله الرحمن الرحیم
این تنبیه هم نظارت به اقسام شرط و هم اقسام جزا دارد و با تقسیمبندیای که قبلا ارائه شد با هر دو سازگار است.
تبیین مساله؛ تعارض اطلاق مفهوم با منطوقاگر شرط متعدد شد و جزا متحد بود مانند «اذا خفی الاذان فقصر» و «اذا خفی الجدران فقصر»، بنابر اینکه جملهی شرطیه ظهور در مفهوم داشته باشد، بین دو منطوق قضیه تعارضی نیست و با یک معلول دارای دو علت مواجهیم که اعتبارا مشکلی ندارد، هرچند تکوینا دچار اشکال است، پس نه اشکال عقلی دارد و نه بین دو دلیل تنافیای وجود دارد.
بین دو مفهوم روایت نیز تنافی وجود ندارد، زیرا دو فرض برای عدم وجوب قصر را بیان میکند که اگر اذان مخفی نشد قصر واجب نیست، اگر جدران مخفی نشد، قصر واجب نیست.
اشکال در این است که اطلاق مفهوم هر کدام با منطوق دیگری تنافی داشته و بایستی این تعارض را علاج نمود.
تقریر تنافی و تعارض: مفهوم «اذا خفی الاذان فقصر» این است که اگر اذان مخفی نشد، مطلقا قصر واجب نیست چه جدران مخفی شده باشد و چه نشده باشد؛ یکی از افراد اطلاق این شرط، خفای جدران است، حال آنکه با منطوق دیگری که خفای جدران را سبب قصر میشمرد، تنافی دارد.
در قضیهی دوم مفهوم «اذا خفی الجدران فقصر» این است که اذا لم یَخفَ الجدران (مطلقا) فلا یجب القصر، یکی از افراد مفهوم خفای اذان نیز میباشد که معارض با منطوق دلیل دیگر است.
حتی اگر دو قضیه شرطیه نباشد، بلکه یکی شرطیهی داله بر مفهوم باشد، و دیگری حملیه، در این صورت نیز گاهی اطلاق مفهوم قضیهی شرطیه با منطوق حملیه تعارض میکند.
در طریق علاج تعارض، مباحثی مطرح است.
به هر حال بایستی از یکی از ظهورات موجود تصرف نمود.
احصای ظهورات جملهی شرطیهی دارای مفهومبرای جملهی شرطیه چهار ظهور موجود است:
1. ظهور در مفهوم.
2. ظهور در اطلاق مفهوم.
3. ظهور در تاثیر مستقل (علت تامه).
4. ظهور در تاثیر اختصاصی (عدم تعدد علت تامه).
رفع ید از تاثیر هر یک از این ظهورات برای رفع تنافی کفایت میکند.
صور ثبوتی علاج تعارض؛ صور جمع عرفیآخوند چند راه بیان کردهاند.
أنه إذا تعدد الشرط مثل إذا خفي الأذان فقصر و إذا خفي الجدران فقصر فبناء على ظهور الجملة الشرطية في المفهوم لا بد من التصرف و رفع اليد عن الظهور.إما بتخصيص مفهوم كل منهما بمنطوق الآخر فيقال بانتفاء وجوب القصر عند انتفاء الشرطين.و إما برفع اليد عن المفهوم فيهما فلا دلالة لهما على عدم مدخلية شيء آخر في الجزاء بخلاف الوجه الأول فإن فيهما الدلالة على ذلك.و إما بتقييد إطلاق الشرط في كل منهما بالآخر فيكون الشرط هو خفاء الأذان و الجدران معا فإذا خفيا وجب القصر و لا يجب عند انتفاء خفائهما و لو خفي أحدهما.و إما بجعل الشرط هو القدر المشترك بينهما بأن يكون تعدد الشرط قرينة على أن الشرط في كل منهما ليس بعنوانه الخاص بل بما هو مصداق لما يعمهما من العنوان.[1]
نفی ریشهای مفهوممیتوان از ظهور هر کدام از این قضایا در مفهوم، دست برداشت، زیرا دلالت قضیهی شرطیه بر مفهوم ارکانی داشت و یکی از آنها «علیت تامه» بود و در ما نحن فیه، علت متعدد است، لذا هیچ یک از این دو قضیه مفهوم نداشته و تنها ثبوت عند الثبوت را میرساند، تعارضی رخ نمیدهد و مقتضی تعارض منتفی میشود.[2]
قبول مفهوم و تقیید اطلاق «أوی» آنهمچنین میتوان مفهوم را پذیرفت اما از ظهور در اطلاق مفهوم دست برداشت؛ در نتیجه اطلاق مفهوم هریک به منطوق دیگری مقید میشود؛ مرجع این خواهد بود که اطلاقی که در مفهوم شرط است مقید به «أَو» میشود، هریک علت تامه برای قصر است و برای تمام هر دو بایستی منتفی باشند و علت ثالثه نیز با مفهوم نفی می شود.
تقیید اطلاق «واوی» منطوقرفع ید از ظهور قضیهی شرطیه در استقلال شرط و ملتزم میشویم که شرط قصر، مرکب از خفای اذان و جدران است که نتیجهاش عطف به «واو» است، در این صورت نیز رفع تعارض خواهد شد.[3]
راه بعدی فردا.