< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد محمد مروارید

97/10/01

بسم الله الرحمن الرحیم

مقصود مرحوم بروجردی از تفصیلی که قائل شدند این است که قضیه‌ی شرطیه که متضمن حکم شرعی می‌باشد، گاهی به صورت قضیه‌ی شرطیه خبریه است مانند «زید ان جائک فیجب علیک الصلاة» در این‌جا وجوب نماز به صورت حکایت نقل شده است که از قبل وجود و خارجیت داشته و اکنون متکلم در مقام حکایت آن بوده لکن در قالب جمله‌ی شرطیه آورده است، در این صورت مفهوم خواهد داشت.

اما اگر خارجیت آن به نفس همین جمله‌ی شرطیه باشد، مفهومی نخواهد داشت، زیرا اگر خارجیت از قبل بوده و اکنون صرف اخبار است، جای بحث از مفهوم است و امکان دارد که وجوب اکرام در ظرف خودش فقط برای زید جائی ثابت باشد، و امکان وجود وجوب در غیر فرض مجیء نیز هست.

اما اگر خارجیت به نفس کلام باشد «ان جائک زید فاکرمه»، جای بحث از مفهوم نیست زیرا فرض این است خارجیت به نفس کلام است و در این کلام وجوب اکرام بر مجیء معلق شده است و مُنشا شخص وجوب است و با انتفای مجیء این شخص حکم، عقلا منتفی خواهد بود.

مقصود این‌که در انشائیات آن‌چه انشاء شده است، شخص حکم است و با انتفای شرط، جزا هم منتفی خواهد بود.

ایشان در ادامه قول آخوند را مبنی بر این‌که محل نزاع را جایی بیان می‌کند که سنخ حکم باقی است و یا خیر، سپس در مقام رد این کلام بر می‌آیند.

اقول: القول بکون المراد فی باب المفاهیم انتفاء السنخ و ان اشتهر بین المتاخرین و ارسلوه ارسال المسلمات و لکن لا نجد له معنی محصلا، زیرا تعلیق بر یک شرط تنها دلالت بر انتفای خود معلق هنگام انتفای شرط (معلق‌علیه) دارد، حال اگر آن‌چه سنخ فرض شده اگر متحد با معلق است، شخص حکم بوده و انتفا معنی نخواهد داشت و تکرر وجوب اکرام زید معنی ندارد و یک شخص وجوب بیشتر وجود ندارد.

أقول: القول بكون المراد في باب المفاهيم انتفاء السنخ، و إن اشتهر بين المتأخرين، و أرسلوه إرسال المسلمات، و لكن لا نجد له معنى محصلا، لوضوح أن المعلق في قولنا: «إن جاءك زيد فأكرمه» مثلا هو الوجوب المحمول على إكرام زيد، و التعليق إنما يدل على انتفاء نفس المعلق عند انتفاء المعلق عليه كما عرفت، و ما تفرضه سنخا إن كان متحدا مع هذا المعلق موضوعا و محمولا فهو شخصه لا سنخه، إذ لا تكرر في وجوب إكرام زيد بما هو هو و إن كان مختلفا معه موضوعا أو محمولا كوجوب إكرام عمرو مثلا أو استحباب إكرام زيد، فلا معنى للنزاع في أن قوله: «إن جاءك زيد» يدل على انتفائه، أو لا يدل، فافهم.

و أما ما ذكره في التقريرات من انتفاء الشخص بانتفاء العبارة، ففيه، إن المعلق على الشرط إن كان جملة خبرية فالمعلق ثبوت النسبة في الخارج أعني المحكي، لا الحكاية، و المحكي ثابت في ظرفه، و إن انتفت الحكاية بانتفاء اللفظ و العبارة، و إن كان حكما إنشائيا يوجد بنفس هذا الكلام، فهو و إن لم يكن من الحقائق المتأصلة الخارجية، و لكنه يبقى بعد فناء اللفظ أيضا في وعاء الاعتبار، فيرى المكلف شخص الوجوب المنشأ أمرا باقيا يحركه نحو العمل و لا يفنى بفناء الإنشاء و العبارة.[1]

اشکال استاد

اولا مراد از سنخ، طبیعی حکم است، زیرا اگر بگوییم جمله‌ی شرطیه مفهوم دارد یعنی کلی حکم منتفی خواهد شد و این کلی در ضمن هیچ فرد دیگری وجود پیدا نمی‌کند و این زمانی است که علت منحصر باشد و الا اگرچه شخص حکم منتفی خواهد شد اما چون طبیعت در ضمن فرد دیگر وجود دارد، طبیعت حکم که همان معنای سنخ حکم است منتفی نشده است زیرا در ضمن فرد دیگر وجود پیدا کرده است، بنابراین بحث از مفهوم یعنی این‌که آیا با انتفای شرط، سنخ و طبیعی حکم منتفی خواهد شد و یا در ضمن فرد دیگری وجود دارد و خلاصه بحث از مفهوم یعنی انتفای سنخ حکم و الا انتفای شخص حکم که معلق بر مجیء است با انتفای مجیء امری عقلی است و محتاج به بحث نیست.

ثانیا اگر انتفای سنخ حکم معنای محصلی به نظر شما ندارد پس چرا شما در جایی که جزا از قبل محقق باشد و متکلم از آن خبر دهد، می‌فرمایید که محل بحث است و باید بررسی کرد که شرط دیگری جایگزین می‌شود یا خیر، همان‌جا اگر بگوییم شرط دیگری جایگزین نمی‌شود چاره ندارید که بفرمایید معنایش این است که با انتفای شرط طبیعت و سنخ حکم نیز منتفی خواهد شد، پس چگونه است که انتفای سنخ حکم معنای محصلی ندارد اما در قسم اول معنای محصلی پیدا کرد.

تذکر: مرحوم بروجردی اصولا نظری ویژه‌ای در بحث مفهوم شرط دارند که نظریه آیت‌الله سیستانی نیز مطابق با آن است.


[1] نهاية الأصول، ص: 303.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo