درس خارج اصول استاد محمد مروارید
97/07/08
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی مطلب دوم مرحوم نایینی
مرحوم نایینی در کلامی دیگر تمام شروط را توصلی دانستند؛ مثلا وضو اگرچه عبادت است، لکن آنچه شرط است طهارت است و نه خود وضو که تعبدی نخواهد بود.
مفهومشناسی طهارت و کشف حقیقت آن؛ مسمای طهارتلذا بایستی بحثی فقهی نمود که آنچه بر آن اطلاق «طهارت» میشود نفس غسلات و مسحات است و یا اثر معنوی حاصل از آن، باید بحث کرد ماموربه چیست نفس غسلات و مسحات و یا اثرش.
مشهور: طهارت اثر حاصل است.
جمعی از جمله مرحوم خویی: نفس غسلات و مسحات است.
صاحبعروه نیز متمایل به همین قول است.
فإن الوضوء إما شرط في صحة فعل كالصلاة و الطواف و إما شرط في كماله كقراءة القرآن و إما شرط في جوازه كمس كتابة القرآن أو رافع لكراهته كالأكل أو شرط في تحقق أمر كالوضوء للكون على الطهارة أو ليس له غاية كالوضوء الواجب بالنذر و الوضوء المستحب نفسا إن قلنا به كما لا يبعد... .[1]
اگر وضو را یک مستحب نفسانی بدانیم، طبیعتا غایتی نمیخواهد.
مرحوم خویی ادلهای را برای استحباب مطرح نمودهاند، این احادیث از نظر سندی معتبر نیست اما مفاهیم زیبایی دارد.
وَ قَالَ ص يَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى مَنْ أَحْدَثَ وَ لَمْ يَتَوَضَّأْ فَقَدْ جَفَانِي وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ لَمْ يُصَلِّ رَكْعَتَيْنِ وَ لَمْ يَدْعُنِي فَقَدْ جَفَانِي وَ مَنْ أَحْدَثَ وَ تَوَضَّأَ وَ صَلَّى رَكْعَتَيْنِ وَ دَعَانِي فَلَمْ أُجِبْهُ فِيمَا يَسْأَلُ عَنْ أَمْرِ دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ فَقَدْ جَفَوْتُهُ وَ لَسْتُ بِرَبٍّ جَافٍ.[2]
حدیث دیگر
82- وَ رُوِيَ فِي خَبَرٍ آخَرَ أَنَّ الْوُضُوءَ عَلَى الْوُضُوءِ نُورٌ عَلَى نُورٍ وَ مَنْ جَدَّدَ وُضُوءَهُ مِنْ غَيْرِ حَدَثٍ آخَرَ جَدَّدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ تَوْبَتَهُ مِنْ غَيْرِ اسْتِغْفَارٍ.[3]
اما استدلال اصلی مرحوم خویی، متشکل از کبری و صغری است.[4]
کبری:
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابينَ وَ يُحِبُّ الْمُتَطَهِّرين.[5]
در آیه طهارت محبوب خداوند خوانده شده است، بنابراین طهارت ماموربها خواهد بود زیرا محبوبیت عبارت اخری از امر است.
صغری: طهارت نیز اعم از نظافت عرفی است که روایاتی در ذیل آیه و استنجا را طهارت نامیده است و اعم از وضو است که روایات فراوانی در این زمینه داریم که وضو را طَهور (وسیله طهارت)[6] شمردهاند از جمله:
1929- 2- وَ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: إِذَا دَخَلَ الْوَقْتُ وَجَبَ الطَّهُورُ وَ الصَّلَاةُ وَ لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ.[7]
همچنین در حدیث لاتعاد نیز از وضو به طهور یاد شده است.
بنابراین نفس غسلات و مسحات است که به آن اطلاق وضو میشود مانند طهارت خبثیه که به نفس شستن «طهارت» گفته میشود.
اشکال: طهارت امری مستمر و با دوام است و با غسلات و مسحات نمیسازد مانند:
11- 11- وَ بِهَذَا الْإِسْنَادِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ لَهُ الرَّجُلُ يَنَامُ وَ هُوَ عَلَى وُضُوءٍ أَ تُوجِبُ الْخَفْقَةُ وَ الْخَفْقَتَانِ عَلَيْهِ الْوُضُوءَ فَقَالَ يَا زُرَارَةُ قَدْ تَنَامُ الْعَيْنُ وَ لَا يَنَامُ الْقَلْبُ وَ الْأُذُن... .[8]
یا اطلاق نقض به حدثهای وضو زمانی صادق است که امری مستمر باشد.
آیتالله مکارم نیز با همین اشکال، قول مشهور را تقویت نمودهاند.
مرحوم خویی: اگرچه خود وضو امری گذرا است اما اعتبارا میتوان آن را ابقا نمود، شارع فرموده «و هو علی وضوء»[9] و نفرموده «علی امر معنوی».
آیتالله سیستانی با این سخن مخالفند و همان اثر معنوی را طهارت میدانند.
مرحوم خویی گفتند در روایات از وضو به طهور یاد شده است؛ لکن استدلال ایشان منوط به این است که طهور را صیغه مبالغه بگیریم، لکن از طرف دیگر میتوان اسم آلت گرفت (مانند سحور) یعنی آنچه که با آن طهارت کسب و حاصل میشود، در این صورت با همان نظر مشهور که طهارت را اثر معنوی دانستهاند میسازد و وضو غیر از طهارت خواهد بود.
آیتالله سیستانی: یکی از دلایل ایشان میتواند همان حمل بر اسم آلت باشد، لکن ایشان استدلالی دیگر نیز مطرح کردهاند که ذیل آیه وضو است «یرید لیطهرکم»، یعنی خداوند از وضو و غسل و تیمم اراده کرده که طاهر شوید، و معنا نمیدهد که طاهر را خود وضو بگیریم بلکه وضو وسیله برای طاهرشدن است.
استاد: اولا میتوان گفت که خداوند میخواهد ما وضو بگیریم که با همین وضو «طاهر» شویم، ثانیا آیه میفرماید که خداوند اراده کرده است، و ما سخن محقق عراقی را نمیزنیم که اراده همان امر است، پس امر به خود آن امر معنوی نخورده بلکه اراده به آن خورده لذا میتوان قائل شد که هم اثر معنوی محبوب و مراد خداوند است و هم خود غسلات و مسحات ماموربها است (اثبات شی نفی ما عدا نمیکند).
نکتهای در مورد کلام مرحوم نایینی: ایشان وضو و طهارت را مصدر و اسم مصدر دانستند که اشکال شد که خیر از قبیل محصِّل و محصَّل است.