درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی
99/12/09
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام در این بود که آیا برای علوم نیاز به موضوع معینی دارد یا خیر؟
گفتیم در اینجا دو نظریه است:
نظریه اول: جماعتی از بزرگان مثل مرحوم امام می گویند علوم نیاز به موضوع خاصی ندارد. علم در حال تکامل است و ابتدا ناقص بوده است و نمی شود برای آن موضوعی قرار داد و هر آنچه که بخواهد در موضوع علم جای گیرد و لازم باشد، حتی در راه تکامل آن، می شود موضوع آن علم قرار گیرد.
نظریه دوم: مشهور از علماء می فرمایند علم نیاز به موضوع معین دارد، زیرا غرض از هر علمی مشخصی است و این غرض، منافات با تکامل ندارد و هر علمی بر پایه آن غرض باید برای خود موضوعی داشته باشد با توجه به قاعده الواحد لا یصدر الا عن الواحد و برای یک علم واحد، باید یک غرض و یک موضوع واحد باشد.
اشکال اول: وحدتی که در غرض علم وجود دارد، مغایر است با وحدتی که در قاعده فلسفی وجود دارد، در اینجا دو حرف و دو چیز است و از قاعده فلسفی نمی توان برای اثبات وحدت در موضوع استفاده کرد. واحد بر سه نوع است: یا واحد شخصی است مثل زید؛ یا واحد نوعی است مثل انسان؛ یا واحد عنوانی است مانند اهل این خانه که عنوان رفته روی ساکنین خانه یا مدرسه یا محله نه آنهایی که در خارج هستند و این واحد عنوانی هم تارة اعتباری است مانند نماز که مشتمل بر اجزاء است و اخری عرفی است مانند معجونی که طبیب برای مریض درست می کند و از طرفی هم واحدی که در قاعده فلسفی از آن صحبت شده است (الواحد لا یصدر الا عن واحد)، واحد شخصی است، یعنی اگر معلول، واحد شخصی باشد، تعدد علت آن مستحیل است. البته ربطی به بحث ما که وحدت غرض باشد ندارد، وحدت غرض که مشهور بر اساس آن جامع درست کرده اند، ربطی به قاعده الواحد ندارد.
یعنی وحدت غرض کشف از موضوع نمی کند، اگر مراد شما از واحد، وحدت شخصی است، باید بگوئید غرض، مجموع مسائل متباینه است نه جامع بین مسائل متباینه، در حالی که جامع متصف به وحدت نیست و شخصی نیست و آنچه که متصف است، مجموع است، یعنی هر مسئله ای جزء سبب است نه تمام سبب.
پس اگر مراد شما از وحدت غرض در هر علمی، مجموع مسائل باشد، در اینجا کشف از جامع نمی کنیم و نیازی به جامع ندارید، استناد به مجموع، استناد به واحد شخصی است نه کثیر و جای استحاله صدور واحد از کثیر نیست که شما به دنبال جامع رفتید. [1]
و اگر مراد شما از واحد، نوع باشد که حق هم همین است که مراد غرض کلی است و برای آن افرادی است که به طور مستقل برای هر فرد، دخالتی در غرض است و هر مسئله ای هم به طور جداگانه دخالت در غرض دارد و این مسئله با مسئله دیگر متفاوت است و بین آنها تباین است، مثلا علم نحو، صون اللسان عن الخطاء است و علم منطق صوم الفکر عن الخطاء است، حال برای عدم خطاء در زبان چند مسئله است: الفاعل مرفوع، المنصوب منصوب و... تمام این افراد، دخالت در غرض دارند و بین این افراد تباین وجود دارد و همه این مسائل دست به دست می دهند تا صون اللسان درست شود و غرض محقق گردد.
پس یک عنوانی دارید که غرض بر این عنوان بار شده است و کلی می باشد و دارای افرادی است که همه افراد کمک می کنند این غرض محقق شود، این افراد با هم تباین دارند و هیچ ربطی با هم ندارند اما در یک راستا حرکت می کنند که اثبات غرض کنند.
پس هر مسئله ای علتی مستقل و معلولی مستقل دارد، در نتیجه تصویر جامع غلط است. [2]
و اگر مراد شما، واحد عنوانی باشد، نمی تواند در فرض علم دخیل باشد، زیرا قاعده فلسفی (الواحد) اگر تمام باشد، در واقع شخصی درست است اما در واحد عنوانی درست نیست و این واحد کشف از جامع ذاتی نمی کند و فقط کشف از معنون می کند.[3]
پس اشکال اول این شد که اگر مراد از واحد، واحد عنوانی باشد، کار ساز نیست.
اشکال دوم در جلسه بعد ذکر خواهد شد.