درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی
99/12/06
بسم الله الرحمن الرحیم
سخن در این بود که آیا علوم احتیاج به موضوع دارند یا خیر.
گفتیم در اینجا دو نظریه وجود دارد:
نظریه اول: آنچه که بعضی از بزرگان از جمله مرحوم امام فرموده اند که علوم احتیاج به موضوع خاصی ندارد.
قائلین به این نظریه، برای مدعای خود اینگونه استدلال کرده اند که موسسین هر علمی که علوم را از هم تمایز داده اند، مثلا علم فیزیک را تاسیس کرده اند یا علم شیمی را تاسیس کرده اند، برای تدوین علم خود، موضوع خاصی را تعیین نکرده اند تا از آن بحث کنیم که موضوع این علم چیست یا موضوع آن علم چیست، موضوع علم منطق و اصول و فقه چیست و...
بلکه علوم در ابتدای تاسیس خود ناقص بوده است و بعد تکامل پیدا کرده است، به نحوی که مسائل آن به تعداد انگشتان دست نمی رسیده و هر علمی چند مسئله کم داشته است و بعد کم کم زیاد شده و مسائل مختلفی درست شده است و اندک اندک تکامل پیدا کرده تا به دست ما رسیده است.
شاهد بر این مطلب، فرمایش شیخ الرئیس ابن سینا می باشد، ایشان از ارسطو که معلم اول است مطلبی را نقل می کند که می گوید در تدوین منطق، چیزی از گذشتگان به جا نمانده است، بلکه در زمان خود صورتی به آن دادیم و مقدماتی درست کردیم و جرح تعدیل کردیم و مسائل و موضوعات آن را درست کردیم و ممکن است در آینده هم ضوابط آن کاملا تغییر کند، چون در حال تکامل است.
لذا باید بگوئیم که علم، موضوع خاصی ندارد و لازم نداریم زیرا در حال تکامل است.[1]
نظریه دوم: مشهور این را قبول ندارند و می گویند علوم نیاز به موضوع معینی دارد، مشهور برای مدعای خود اینگونه استدلال کرده اند که غرض از هر علمی، یک چیز می باشد، مثلا غرض از علم اصول، اقتدار بر استنباط احکام شرعی می باشد و مقدمه برای رسیدن به فروعات و احکام شرعی است.
غرض از علم نحو، نگهداشتن زبان از خطا در سخن گرفتن به صورت عربی است.
غرض از علم منطق، نگهداری فکر از خطا در استنتاج است. فکر انسان برای نتیجه گرفتن چیزی، باید مقدمات و صغری و کبری بچیند تا خطایی در استنتاج نداشته باشد و این غرض واحد از مجموع قضایای متباین به دست می آید، یعنی با کنار هم گذاشتن چند مطلب، این نتیجه به دست آمده است.
حال با چیندن این قضایا کنار هم، علمی به نام فقه یا منطق یا نحو و... درست کرده اند.
حال این قضایای متکثره مستحیل است که علم واحدی را تشکیل دهند، قضایای متکثره نمی تواند یک علم را تشکیل دهد چون لازمه اش این است که کثیر بما هو کثیر در واحد تاثیر بگذارد که محال است.
پس ما از جامعی بین این قضایای متباینه کشف می کنیم که نام آن را موضوع می گذاریم.
پس ما کشف می کنیم از موثری جامع و وجدانی در بین قضایای متباینه که آن را موضوع می نامیم.
لذا می گوئیم ناچاریم هر علمی موضوعی داشته باشد با ضمیمه این قاعده فلسفی که الواحد لا یصدر الا من الواحد که در جای خودش باید بحث مفصل شود و می گویند ممتنع است. الواحد لا یصدر من الکثیر.
گفته اند ممتنع است الواحد لا یصدر الا من الواحد و نمی شود از یک چیز از کثیر صادر شود، اگر واحد است، بما هی واحد لا یصدر الا من الواحد و اگر لا یصدر الا من الواحد، پس حتما باید یک موضوع در نظر بگیریم، یعنی کسانی که علم را تاسیس کرده اند، حتما موضوعی تصور کرده اند و بدون موضوع، علم تاسیس نمی شود.
البته این موضوع همان امور جامع و مسائل متباینه ای هستند که علم را بر آن موضوعات جمع و بنا نهاده است و اسم آن را علم اصول و موضوع علم اصول یا علم نحو و موضوع علم نحو قرار داده است و موسس این علوم نمی تواند بدون موضوع، علم را تاسیس کرد.
تمام علوم با توجه به اینکه موسسش یکی است، باید موضوع هم داشته است، بله آیندگان این علوم را تکمیل می کنند اما کسی که این علم را تاسیس کرده است، باید موضوع را در نظر بگیرد اما مرحوم امام می گویند لازم نیست موضوع در نظر داشته باشد.
مرحوم امام می فرمایند تکامل علم با داشتن موضوع منافات دارد و ما می گوئیم این منافات وجود ندارد.
در نتیجه فرمایش مشهور که می گویند هر علمی باید موضوعی برای خود داشته باشد، این است که موسس آن علم بدون در نظر گرفتن موضوع نمی تواند آن علم را تاسیس کند در قبال مرحوم امام و جماعتی که می گویند علم موضوعی ندارد.
البته بر فرمایش مشهور اشکالاتی شده است که در جلسه بعد به همراه جواب آنها ذکر می شود.