< فهرست دروس

درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی

99/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: توقف اجتهاد بر علوم دیگر / مطلق و متجزی / اجتهاد / اجتهاد و تقلید - جلسه 76

کلام در این بود که آیا مجتهد متجزی می توان حاکم و قاضی شود یا خیر، حتی اگر در متجزی قائل شویم که تقلید از او جایز است، در جلسه قبل گفتیم قضاوت دارای خصوصیتی است که نمی توان با ادله تقلید کار را درست کرد و آن این است که اصل حکم کردن و تحاکم خلاف اصل است و باید دلیل داشته باشیم و تابع نص داشته باشیم و قدر متیقن نص، مجتهد مطلق است که می توان حاکم قرار بگیرد و ما دون آن را دلیل نداریم و باید اکتفا به مورد نص کنیم.

الته ما گفتیم لازم است که نگاهی به روایات کنیم که برای حاکم چه خصوصیاتی را در نظر گرفته است و آیا متجزی از آن در می آید یا خیر.

یکی از روایات، مقبوله عمر بن حنظله است که در آن آمده است شخصی می تواند حاکم باشد که «عرف احکامنا»،[1] حال مراد از عارف به احکام، چه شخصی می باشد؟ آیا کسی که ده حکم را بلد بود، عرف احکامنا بر او تطبیق می کند یا باید عارف به کثیری از احکام باشد؟ آیا بر متجزی عرف احکامنا صدق می کند یا خیر؟

می گویند باید کثیری از احکام را بلد باشد تا بر او تطبیق عرف احکامنا صادق باشد اما متجزی اینگونه نیست و لذا او نمی تواند قضاوت کند.

ضابط را می توانیم این قرار بدهیم که اگر مجتهدی باشد که کثیری از احکام را بلد باشد، قضاوت می تواند کند و الا نمی تواند قضاوت کند.

روایت دوم، روایت ابی خدیجه است که در آن آمده است: «و لکن انظروا الی رجل منکم یعلم شیئا من قضایانا»؛[2] گفته این کلمه شیئا من قضایانا دلالت بر جواز قضاوت متجزی دارد، شیئا به معنای ده مسئله یا 100 مسئله و... است که این شخص می تواند قاضی شود و می تواند رفع خصومت کند و حاکم قرار بگیرد.

اشکال: قبلا این را بررسی کردیم که مراد از کلمه شیئا در اینجا، مقدار کم نیست بلکه شیء نسبت به علوم ائمه است که این علوم اقیانوس و بی پایان است و وقتی می گوئیم شیءای از احکام را بلد باشد، یعنی مقدار معتنی به نه 10 مسئله. پس همانگونه که علوم ائمه بی نهایت است، منظور از شیء هم باید زیاد باشد و این بخاطر مناسبت حکم و موضوع است که فقهاء وراث ائمه هستند و جای ایشان نشسته اند و این مناسبت اقتضاء می کند که این فرد احکام زیادی را بلد باشد، مقام حکومت و حکم کردن است و جایز معصوم نشسته استند و نائب امام هستند و این نیابت با بلد بودن مسائل اندک، سازگاری ندارد.

علی ای حال ما می گوئیم اگر قائل شویم متجزی می تواند فتوا بدهد، اثبات اینکه فرد متجزی می تواند قاضی و حاکم باشد، اشکل از مقام افتاء است، مقام افتاء خودش مشکله دارد و مقام قضاوت سخت تر است.

با این حرف مرحله سوم که مجتهد مطلق و متجزی و احکام آن بود تمام می شود.

مرحله چهارم: توقف اجتهاد بر علم به علوم دیگر

می گویند اجتهاد متوقف بر شرائط و یاد داشتن علوم دیگری هم است، یعنی فردی که مجتهد است و می توان از او تقلید کرد، اینگونه نیست که فقط فقه و اصول را بلد باشد، بلکه باید عالم به چند علم دیگر داشته باشد:

1. عالم و اجتهاد در لغت داشته باشد به اینکه معنای صحیح از غیر صحیح را درک کند.

2. مجتهد باید تفسیر باید بلد باشد، چون یکی از ادله اربعه، کتاب است و مجتهد باید مفسر باشد تا بتواند مطلق و مقیدو مجمل و مبین را تشخیص دهد.

3. علم رجال و درایه را یاد داشته باشد، چون باید بداند سند روایتی که می خواهد به وسیله آن فتوا دهد، صحیح است یا خیر تا مدرک استنباط قرار بگیرد.

در اینجا مثلا باید بداند الامر فی سهل، سهل او لا، یا اینکه اصحاب اجماع، احادیثشان حجت است یا خیر، یعنی باید مبنا داشته باشد که در رجال قائل به چه چیزی باشد.

4. عالم به علم اصول باشد و این علم باید اجتهادی باشد تا بتوان استنباط مسئله فقهی کنید.

البته در مقدار دانستن هر یکی از این علوم، متفاوت است، مرحوم آخوند می فرمایند: «فصل لا يخفى احتياج الاجتهاد إلى معرفة العلوم العربية في الجملة و لو بأن يقدر على معرفة ما يبتني عليه الاجتهاد في المسألة بالرجوع إلى ما دون فيه و معرفة التفسير كذلك. و عمدة ما يحتاج إليه هو علم الأصول ضرورة أنه ما من مسألة إلا و يحتاج في استنباط حكمها إلى قاعدة أو قواعد برهن عليها في الأصول أو برهن عليها مقدمة في نفس المسألة الفرعية كما هو طريقة الأخباري».[3]

می فرماید برای اجتهاد، نیاز به شناخت علوم عربیه است فی الجمله و همچنین نیز به شناخت علم تفسیر است تا بتواند از آیات استفاده کند و مهمترین چیزی که مجتهد برای استنباط نیاز دارد، علم اصول است، چون هیچ مسئله ای نیست مگر در استنباط حکم آن نیاز به قواعدی دارد که در اصول آورده شده است یا این قواعد مقدمه برای خود مسئله قرار گرفته است.

پس ما گفتیم اجتهاد دارای مبادی است، فرد مجتهد باید آگاه بر علوم عربیه مثل صرف و نحو، بلاغت، منطق، معانی و بیان و تفسیر باشد. مجتهد باید عالم به آیات باشد و باید مثلا نسبت به نسخ آیات مبنا داشته باشد و این فرد باید علم به لغت داشته باشد تا بتوان سنت و کتاب را معنا کند.

نکته: اینکه می گوئیم مجتهد لغت بلد باشد، نه اینکه لغوی باشد و کل لغت را بلد باشد، بلکه می گوئیم مجتهد باید قدرت بر رجوع به کتاب لغت را داشته باشد، باید بتواند به کتاب لغت رجوع کند و بتواند معانی را برداشت کند.

البته مجتهد شرایط دیگری هم دارد که در جلسه بعد بحث خواهد شد.


[1] «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ عُمَرَ بْنِ حَنْظَلَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ رَجُلَيْنِ مِنْ أَصْحَابِنَا بَيْنَهُمَا مُنَازَعَةٌ فِي دَيْنٍ أَوْ مِيرَاثٍ فَتَحَاكَمَا إِلَى السُّلْطَانِ وَ إِلَى الْقُضَاةِ أَ يَحِلُّ ذَلِكَ قَالَ مَنْ تَحَاكَمَ إِلَيْهِمْ فِي حَقٍّ أَوْ بَاطِلٍ فَإِنَّمَا تَحَاكَمَ إِلَى الطَّاغُوتِ وَ مَا يُحْكَمُ لَهُ فَإِنَّمَا يَأْخُذُ سُحْتاً وَ إِنْ كَانَ حَقّاً ثَابِتاً لَهُ لِأَنَّهُ أَخَذَهُ بِحُكْمِ الطَّاغُوتِ وَ مَا أَمَرَ اللَّهُ أَنْ يُكْفَرَ بِهِ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ - قُلْتُ فَكَيْفَ يَصْنَعَانِ قَالَ يَنْظُرَانِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ مِمَّنْ قَدْ رَوَى حَدِيثَنَا وَ نَظَرَ فِي حَلَالِنَا وَ حَرَامِنَا وَ عَرَفَ أَحْكَامَنَا فَلْيَرْضَوْا بِهِ حَكَماً فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُمْ حَاكِماً فَإِذَا حَكَمَ بِحُكْمِنَا فَلَمْ يُقْبَلُ مِنْهُ فَإِنَّمَا اسْتُخِفَّ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ عَلَيْنَا رُدَّ وَ الرَّادُّ عَلَيْنَا الرَّادُّ عَلَى اللَّهِ وَ هُوَ عَلَى حَدِّ الشِّرْكِ بِاللَّهِ الْحَدِيثَ»؛ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج27، صص136 و 137، ابواب صفات القاضی، باب11، ح1، ط آل البیت.
[2] «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَائِذٍ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ سَالِمِ بْنِ مُكْرَمٍ الْجَمَّالِ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّادِقُ ع إِيَّاكُمْ أَنْ يُحَاكِمَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً إِلَى أَهْلِ الْجَوْرِ وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضَايَانَا فَاجْعَلُوهُ‌ بَيْنَكُمْ فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً فَتَحَاكَمُوا إِلَيْهِ»؛ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج27، صص14، ابواب صفات القاضی، باب1، ح5، ط آل البیت.
[3] خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ص468.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo