< فهرست دروس

درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی

99/10/13

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مطلق و متجزی / احکام مجتهد / اجتهاد / اجتهاد و تقلید - جلسه 68

کلام در این بود که آیا حکم مجتهد نافذ است؟ آیا مجتهد می تواند قضاوت کند؟

گفتیم اگر مجتهد، عالمی باشد که احکام زیادی را فرا گرفته باشد، می تواند حکم کند و قضاوتش نافذ است.

بحث در روایت ابی خدیجه بود که در آن آمده بود: «...وَ لَكِنِ انْظُرُوا إِلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ يَعْلَمُ شَيْئاً مِنْ قَضَايَانَا فَاجْعَلُوهُ‌ بَيْنَكُمْ فَإِنِّي قَدْ جَعَلْتُهُ قَاضِياً فَتَحَاكَمُوا إِلَيْه‌».[1]

گفتیم شیئا یعنی مقدار زیادی از علوم اهل البیت را یاد داشته باشد و این به اعتبار علوم اهل البیت است.

اما اگر شخصی عارف به احکام از غیر طریق مقرر شد، مثلا به واسطه رمل یا جفر یا علوم غریبه یا ریاضت و... عالم و متجهد شد، آیا می توان از او تقلید کرد؟ آیا قضاوت او معتبر است؟

در اینجا می گوئیم خیر این تقلید جایز نیست و قضاوت او معتبر نیست، چون ائمه امر کرده اند که به روات احادیث باید رجوع کرده اند و از اعتماد بر غیر نهی کرده اند، مخصوصا اگر آن راوی ناظر به حلال و حرام نباشد، باید به غیری رجوع کرد که ناظر به حلال و حرام باشد، یعنی اهل نظر و استنباط باشد.

مضافا که عنوان فقیه بر شخصی که استنباط احکام را کرده باشد صادق است.[2]

مطلب دیگری که تذکر آن لازم است این است که اگر شخصی انسدادی است و ظن را از باب انسداد علم و علمی حجت می داند، آیا می توان از او تقلید کرد در حالی که مقلد انفتاحی است؟

به عبارت دیگر آیا انفتاحی می تواند به انسدادی رجوع کند؟ مقلِّد قائل به انفتاح باب علم و علمی است و مجتهد قائل به انسداد باب علم و علمی است، آیا این انفتاحی می تواند به انسدادی رجوع کند و از او تقلید کند؟

در جواب می گوئیم این رجوع جایز نیست، چون این فرد عالم به احکام شرعی نیست، بله مجتهد انسدادی در عمل خودش معذور است اما برای دیگران عذری نیست، یعنی قول مجتهد انسدادی برای مقلد انفتاحی حجت نیست.

مضافا که حجیت ظن نسبت به این شخص وقتی تمام است که مقدمات انسداد تمام باشد که یکی از مقدمات، عدم جواز تقلید است و این مقدمه در حق عامی تمام نیست. زیرا عام تمکن دارد از رجوع به مجتهد انفتاحی و می تواند برود مجتهد انفتاحی پیدا کند و از او تقلید کند.[3]

تا به حال سه حکم از احکام مجتهد در امر دوم بررسی شد و این امر را به پایان می رسانیم.

جهت سوم: فی المطلق و المتجزی

در این جهت، برخی از مباحث آن، مربوط به اصول است و برخی از مباحث آن مربوط به فقه است و در جای خود بحث خواهد شد.

در مطلق و متجزی، سه امر بررسی می شود:

امر اول: معنای مجتهد مطلق و متجزی

در این رابطه ابتدائا فرمایش مرحوم آخوند در کفایه را ملاحظه بفرمائید: «فصل ينقسم الاجتهاد إلى مطلق و تجزی فالاجتهاد المطلق هو ما يقتدر به على استنباط الأحكام الفعلية من أمارة معتبرة أو أصل معتبر عقلا أو نقلا في الموارد التي لم يظفر فيها بها و التجزي هو ما يقتدر به على استنباط بعض الأحكام‌».[4]

در رابطه با تعریف مطلق و متجزی می گوئیم چه اینکه اجتهاد را ملکه معنا کنیم یا اجتهاد را قدرت بر استنباط فعلی معنا کنیم که تحصیل حجت باشد، بر هر دو نظریه، بحث مطلق و متجزی جا دارد و این بحث معنا می شود.

اگر ملکه اخذ کنیم، مراد از مطلق، یعنی قدرت بر استنباط همه احکام را دارد و مراد از متجزی، یعنی قدرت بر استنباط بعضی از احکام را دارد و اگر اجتهاد را تحصیل حجت بگیریم (مستنبط بالفعل) مراد از مطلق، یعنی شخصی که در جمیع احکام حجت دارد، بر جمیع احکام علم دارد و مراد از متجزی یعنی علم به بعضی از احکام که در تعریف اول مقسم، ملکه است و در تعریف دوم، علم به احکام است.

نکته: در اینجا باید نکته ای را تذکر دهیم و آن اینکه چه اجتهاد را ملکه بگیریم و چه حجت فعلی (مستنبط بالفعل)، بنا بر هر دو مبنا به این بحث (مطلق و متجزی) که رسیده اند، اجتهاد را ملکه معنا می کنند تا بشود بر هر دو فرض مطلق و متجزی معنا شود، حتی مرحوم آخوند در کفایه که اجتهاد را حجت فعلی (مستنبط فعلی) گرفته است، به بحث مطلق و متجزی که می رسد، اجتهاد را ملکه معنا می کند.

این بحث نکات و تتمه ای دارد که در جلسه بعد ذکر خواهد شد.


[1] حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج27، ص13، ابواب احکام القاضی، باب1، ح5، ط آل البیت.
[2] «ثمّ إنّه ظهر مما ذكرناه عدم جواز تقليد من عرف الأحكام من غير الأدلة المقررة كالرمل و الجفر و نحوهما، و أنّه لا اعتبار بقضائه، و لو فرض كونه معذوراً في تحصيلها منها لقصوره، و الوجه في ذلك: أنّ الأئمة (عليهم السلام) أمروا بالرجوع إلى رواة أحاديثهم، و نهوا عن الاعتماد على غيرهم، و قيّدوه بكون الراوي ناظراً في الحلال و الحرام، الظاهر في اعتبار كونه من أهل النظر و الاستنباط في صحة الرجوع إليه، كما في مقبولة عمر بن حنظلة، مضافاً إلى أنّ راوي الأحاديث باعتبار نقله ألفاظها لا يسمى من أهل الذكر، بل صدق هذا العنوان كعنوان الفقيه يتوقف على استنباط الأحكام منها»؛ خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الاصول، ج2، ص525.
[3] «و من هنا يظهر عدم جواز تقليد من يرى حجية الظن من جهة انسداد باب العلم و العلمي، أمّا على الحكومة فظاهر، لأنّه لا يكون عالماً بالأحكام الشرعية، غاية الأمر كونه معذوراً في عمل نفسه مع عدم التقصير في المقدمات. مضافاً إلى أنّ حجية الظن مختصة بمن تمت في حقه مقدمات الانسداد و منها عدم جواز التقليد، و هذه المقدمة لا تتم في حق العامي المتمكن من الرجوع إلى المجتهد الانفتاحي. و أمّا على الكشف فلأنّه و إن كان عالماً بجملة من الأحكام الشرعية الظاهرية، إلّا أنّ حجية الظن مختصة بمن تمت في حقه مقدمات الانسداد، و قد عرفت عدم تماميتها في حق العامي المتمكن من الرجوع إلى المجتهد الانفتاحي‌»؛ خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الاصول، ج2، صص525 و 526.
[4] خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ص464.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo