درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی
99/09/15
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام در انقلاب نسبت بود که عامی داشتیم و دو خاص بر آن وارد شده است، نسبت بین این دو خاص، گاهی تباین است و گاهی عموم من وجه و گاهی عموم مطلق.
صورت اول و دوم را توضیح دادیم.
کلام در صورت سوم بود که عامی وارد شده است و بر این خاص، دو خاص آمده است که نسبت بین این دو خاص، عموم مطلق است. حال آیا در این صورت واجب است که عام را به خاص اول تخصیص زد و آنچه که می ماند با خاص دوم نسبت سنجی شود یا خیر و قائل به انقلاب نشویم و بگوئیم از همان ابتدا عام با دو خاص تخصیص می خورد.
گفتیم در اینجا هم دو نظریه است، مثال این صورت این است: عامی وارد شده است که می گوید یجب اکرام العلماء، بعد خاصی آمده است که لا یجوز اکرام العالم العاصی (چه مرتکب کبیره باشد و چه مرتکب صغیره) و بعد خاص دیگری آمد که لا یجوز اکرام العالم المرتکب للکبیره، حال بین این دو خاص، عموم و خصوص مطلق است، خاص اول عام است و شامل مرتکب صغیره و کبیره می شود و دائره خاص دوم ضیق تر است و فقط مرتکب کبیره را در بر می گیرد.
گفتیم نسبت به این صورت، دو نظریه است:
نظریه اول: جای انقلاب نسبت نیست و عام را (اکرم العلماء) با هر دو خاص تخصیص می زنیم و نتیجه این می شود که اکرام علمائی واجب است که مرتکب کبیره نشده باشند و همچنین مرتکب صغیره هم نشده باشند و عالمی را باید اکرام کرد که هیچ گناهی انجام نداده باشد و بین این دو هم منافاتی نیست، یعنی می شود گفت اکرام عالمی که مرتکب کبیره شده حرام است و همچنین اکرام عالمی که مرتکب هر گناهی شده باشد، حرام است.[1]
ان قلت: اگر بخواهیم بین این دو خاص مفهوم بگیریم، مفهوم هر یک منافات با دیگری دارد، یعنی خاصی که می گوید مرتکب کبیره را اکرام نکن، مفهوم دارد و مفهومش این است که اکرام مرتکب صغیره جایز است و این مفاهیم با هم منافات دارند، حال راه حل چیست؟
قلت: در جای خودش گفتیم که مفهوم وصف حجت نمی باشد.
ان قلت: تخصیص عام به اخص در عرض تخصیص عام به خاص، لغو است.[2]
توضیح ان قلت: شما یک اکرم العلماء داشتید و یک خاص آمد که عالم عاصی را اکرام نکن و عام را با خاص تخصیص زدید و نتیجه این می شود که عالم گناهکار را اکرام نکن، حال می خواهید دوباره تخصیص بزنید و معنایش این است که عالم مرتکب کبیره را هم اکرام نکن و این لغو است، شما در تخصیص اول این حرف را گفتید که عالم عاصی را اکرام نکن، چرا دوباره می گوئید عالم مرتکب کبیره را اکرام نکن و این لغو است که بخواهیم عام را دوبار تخصیص بزنیم.
در حقیقت مرتکب کبیره که خاص شما است، در دل خاص اول خوابیده است که گناهکار را اکرام نکن و دوباره تخصیص زدن، لغو است.
قلت: در اینجا لغویتی لازم نمی آید، چون ممکن است اغراض متفاوت باشد، بخاطر غرضی تخصیص اول را زدیم که مرتکب گناه را اکرام نکن و بخاطر غرض دیگر، دو مرتبه تخصیص زدیم که می خواستیم اهمیت کار را عنوان کنیم و بفهمانیم که گناه مرتکب کبیره بدتر است و مواظب او باشید، پس تخصیص دوم محل حاجت بوده و می خواسته به مردم اعلام کنند که مرتکب کبیره جای خود دارد و مرتکب گناه را مطلقا نباید اکرام کرد و لذا اینگونه تخصیص ها در روایات فراوان است، در روایات جهاتی بوده است که چند بار تخصیص خورده است.
مثلا در روایات باب نماز در امام جماعت چند بار تاکید شده است که پشت سر شارب خمر نماز نخواند و بعد می گوید پشت سر فاسق نماز نخوان و بعد می گویند پشت سر درغگو نماز نخوان با اینکه اینها همه در فاسق وجود دارد و جهت اینها این است که اغراض مختلف است و بعضی برای تاکید است.[3]
نتیجه اینکه اگر عامی وارد شد و دو خاص آمد مثل مثالی که زدیم، بین این دو خاص هم عموم و خصوص مطلق بود، می گوئیم قائل به انقلاب نمی شویم، یعنی عام را با هر دو خاص تخصیص می زنیم و این در صورتی است که هر دو خاص منفصل باشد که مثال ما هم همین بود.
اما اگر عامی وارد شده و یک خاص آن متصل بود، مثلا مولا گفت یجب اکرام العلماء الا المرتکب الکبائر و بعد از آن خاص دیگری آمد که آن خاص منفصل بود و فرمود یحرم اکرام العاصی، حال بین خاص اول متصل و خاص دوم منفصل، عموم و خصوص مطلق است و هر دو خاص بر عام وارده شده اند با این تفاوت که در صورت اول هر دو خاص منفصلا بر عام وارد شده اند و در صورت دوم اینگونه بوده است که یک خاص متصل بوده است و خاص دوم منفصل بوده است.[4]
سوالی در اینجا مطرح است که آیا این قسم هم همانند صورت اول است و آیا انقلاب را قبول می کنیم یا خیر که در جلسات بعد ذکر خواهد شد.