< فهرست دروس

درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی

99/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: انقلاب نسبت / متعارضین / تعادل و تراجیح - جلسه 48

بحث در این بود که آیا انقلاب نسبت صحیح است یا خیر که در آن اختلاف بود و ما قبل از ورود به بحث، گفتیم دو مقدمه را باید بیان کنیم:

مقدمه اول: گفتیم در اقسام دلالات، سه قسم وجود دارد:

قسم اول: دلالت لفظ بر معنا؛ یعنی تا لفظی را می گوید معنایی به ذهن انسباق پیدا می کند که نام آن را برخی دلالت وضعیه و برخی دلالت اُنسیه گذاشته اند که در جلسه قبل توضیح دادیم.

قسم دوم: دلالت لفظ بر اینکه این معنا مراد متکلم است.

در قسم اول، فقط معنا به ذهن می آمد اما در این قسم، علاوه بر آمدن معنا به ذهن، می داند که مراد متکلم هم است و از آن به اراده استعمالیه هم تعبیر شده است، یعنی دلالت لفظ بر اینکه متکلم اراده تفهیم و تفهم کرده است، متکلم لفظ را در این معنای به خصوص استعمال کرده است و خواب نبوده است، مجمل گویی نمی خواسته کند و اراده تفهیم و تفهم را داشته است، می خواسته به مقابلش و مخاطبش چیزی را برساند و بفهاند.

به این دلالت، دلالت تصدیقیه هم نامیده شده است کما اینکه بعضی دلالت اول را دلالت تصوریه را نامیده اند.

نکته: برخی می گویند دلالت قسم دوم، دلالت تصوریه یا دلالت وضیعه نامیده اند.

همانطور که گفتیم، در این دلالت، متکلم در صدد تفهیم معنا بوده است و این را اراده کرده است که اگر شک کردیم دیگر برای لفظ این دلالت نیست، یا اگر علم پیدا کردیم که متکلم اراده نکرده است، می دانیم متکلم دارد تمرین صدا می کند یا تمرین سخنرانی می کند و یا در خواب بوده است و قصدی نداشته است، دلالت استعمالیه یا تصدیقه وجود ندارد.

و همچنین اگر متکلم قرینه ای آورد که بر خلاف مرادش صحبت کرده است، باز هم این دلالت، آن معنای خود را نمی رساند، مثلا مولا می گوید برای من آب بیاورید اما زیاد شیرین نباشد، اینجا قرینه آورده است که آب منظورش نیست و بلکه منظورش شربت است.

پس اگر متکلم قرینه ای بر خلاف مرادش نصب کرد، باز هم دلالت ناقص است، مثلا می گوید رایت اسدا یرمی، اولا شیر به ذهن می رسد اما بعد از آوردن یرمی معلوم است منظور فرد شجاع است نه شیر درنده.[1]

قسم سوم: دلالت لفظ بر معنا و همچنین متکلم اراده جدی این معنا کرده اند.

برخی گفته اند دلالت تصدیقیه، این دلالت است نه قسم دوم که موضوع حجیت در این قسم از دلالت، بناء عقلاء است، یعنی اصالة الجدّ. بناء عقلاء این است که اگر کسی چیزی می گوید، مراد جدی او است و در مقام شوخی و استهزاء نیست و این را اصالة الجد و اصالة الجهة نامیده اند.

این اراده جدی نیاز دارد که متکلم قرینه متصله یا منفصله بر خلاف معنا نیاورد و هر کدام از این دو قرینه باشد، مانع از اراده جدیه است.[2]

با این بحث، مقدمه اول که بیان سه دلالت بود، تمام شد.

دلالت لفظ بر معنا، قسم اول است.

دلالت لفظ بر معنا و اراده متکلم، قسم دوم است.

دلالت لفظ بر معنا و اراده جدی متکلم، قسم سوم است.

مقدمه دوم: گفتیم تعارض بین دو دلیل محقق نمی شود مگر اینکه هر یک از متعارضین بنفسه حجت باشند، یعنی اگر معارضه نبود، می توانستیم به هر دو عمل کنیم، هر دلیل نماز ظهر واجب است را اخذ کنیم و هم دلیل نماز جمعه واجب است. چون معنا ندارد تعارض بین حجت و لا حجت باشد، همیشه تعارض بین دو حجت است.[3]

حال اگر این دو مقدمه را با هم ضمیمه کنیم، مدعای انقلاب نسبت ثابت می شود.

علمای اصولی یک اصطلاحی دارند و می گویند تصدیق انقلاب نسبت، فقط نیاز به تصور انقلاب نسبت دارد و نیاز به دلیل ندارد و با تصور آن، تصدیق خود به خود می آید.[4]

همچنین باید توجه داشت این بحث انقلاب نسبت، در فقه بسیار کاربرد دارد، چون در ابواب فقه، معمولا بین چند دلیل تعارض وجود دارد و از دو دلیل بیشتر است.

پس اول باید صور انقلاب نسبت را بیان کنیم و بگوئیم در کدام صورت ها انقلاب نسبت رخ می دهد و در کدام انقلاب نسبت رخ نمی دهد.

تعارض بین بیشتر از دو دلیل (سه دلیل یا بیشتر) بر اقسامی است:

قسم اول: یک دلیل عام داریم و دو مخصص منفصل آمده است، مثل اکرم العماء عام است و دو مخصص که لا تکرم النحویین و بعد گفت لا تکرم الصرفیین داریم.

این قسم اول، بر سه صورت است، چون نسبت بین دو مخصص:

صورت اول: تباین است.

صورت دوم: عام و خاص مطلق است.

صورت سوم: عام و خاص من وجه است.

لذا باید قسم اول و صور آن را توضیح دهیم تا قول صحیح در انقلاب نسبت مشخص شود.


[1] «الدلالة الثانية: دلالة اللفظ على كون المعنى مراداً للمتكلم بالارادة الاستعمالية، أي دلالة اللفظ على أنّ المتكلم أراد تفهيم هذا المعنى و استعمله فيه، و هذه الدلالة تسمّى عند القوم بالدلالة التصديقية، و عندنا بالدلالة الوضعية كما عرفت. و كيف كان، فهذه الدلالة تحتاج إلى إحراز كون المتكلم بصدد التفهيم و مريداً له، فمع الشك فيه ليست للفظ هذه الدلالة، فضلًا عما إذا علم بعدم الارادة له، كما إذا علم كونه نائماً، بل هذه الدلالة متوقفة على عدم نصب قرينة على الخلاف متصلة بالكلام، إذ مع ذكر كلمة «يرمي» في قوله: رأيت أسداً يرمي مثلًا، لا تكون كلمة أسد دالةً على أنّ المتكلم أراد تفهيم الحيوان المفترس كما هو ظاهر»؛ خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الاصول، ج2، صص465 و 466.
[2] «الدلالة الثالثة: دلالة اللفظ على كون المعنى مراداً للمتكلم بالارادة الجدية، و هي التي تسمى عندنا بالدلالة التصديقية، و قسم آخر من الدلالة التصديقية عند القوم. و هي موضوع الحجية ببناء العقلاء المعبّر عنها بأصالة الجد تارةً و أصالة الجهة اخرى. و هذه الدلالة متوقفة- مضافاً إلى عدم نصب قرينة متصلة- على عدم قيام قرينة منفصلة على الخلاف أيضاً، فانّ القرينة المنفصلة و إن لم تكن مانعة عن تعلق الارادة الاستعمالية كالقرينة المتصلة، إلّا أنّها كاشفة عن عدم تعلق الارادة الجدية، فكما أنّ الاستثناء في قوله: أكرم العلماء إلّا الفساق قرينة على عدم كون المولى بصدد تفهيم جميع الأفراد في هذا الاستعمال، فكذا قوله: لا تكرم العالم الفاسق كاشف عن عدم تعلق الارادة الجدية من المولى باكرام جميع أفراد العلماء في قوله: أكرم العلماء. و بالجملة: هذه الدلالة متوقفة على عدم نصب القرينة المتصلة و المنفصلة»؛ خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الاصول، ج2، ص466.
[3] «أنّ التعارض بين دليلين لا يتحقق إلّا باعتبار كون كل منهما حجة و دليلًا في نفسه لو لا المعارضة، إذ لا معنى لوقوع التعارض بين ما هو حجة و ما ليس بحجة»؛ خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الاصول، ج2، ص466.
[4] «فالتصديق بانقلاب النسبة لا يحتاج إلى أزيد من تصوره‌»؛ خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الاصول، ج2، ص467.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo