درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی
99/09/09
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام در انقلاب نسبت بود، مرحوم شیخ در رسائل[1] و مرحوم آخوند در کفایه می فرمایند به اعتبار ظهورات اولیه، ملاحظه تعارض می شود و منکر انقلاب نسبت شده اند و انقلاب را قبول ندارند.
ایشان می گویند ظهورات ملاحظه می شود، اظهر و ظاهر، اظهر و نص، عام و خاص، مطلق و مقید و... پیدا می شود و حکم پیدا می شود و انکار انقلاب کرده اند.
مرحوم آخوند در کفایه می فرمایند: «فصل لا إشكال في تعيين الأظهر لو كان في البين إذا كان التعارض بين الاثنين و أما إذا كان بين الزائد عليهما فتعينه ربما لا يخلو عن خفاء و لذا وقع بعض الأعلام في اشتباه و خطإ حيث توهم أنه إذا كان هناك عام و خصوصات و قد خصص ببعضها كان اللازم ملاحظة النسبة بينه و بين سائر الخصوصات بعد تخصيصه به فربما تنقلب النسبة إلى عموم و خصوص من وجه فلا بد من رعاية هذه النسبة و تقديم الراجح منه و منها أو التخيير بينه و بينها لو لم يكن هناك راجح لا تقديمها عليه إلا إذا كانت النسبة بعده على حالها».[2]
می فرمایند اگر دو دلیل بودن که یکی ظاهر و دیگری اظهر، اظهر مقدم می شود در صورتی که تعارض بین دو دلیل باشد، اما اگر بین سه یا چهار دلیل یا بیشتر بود، تعین حکم حق، مشکل است و لذا برخی به اشتباه رفته اند و گفته اند اگر چند دلیل با هم تعارض کردند که یکی عام باشد و به یکی تخصیص خورده باشد، اول بین این دو دلیل نسبت سنجی می شود و بعد با بقیه ادله نسبت سنجی می شود، مثلا اگر بین دو دلیل اول، عام و خاص مطلق بود با دلیل سوم نسبت سنجی می شود و امکان ندارد عام و خاص من وجه شود.
اما مرحوم آخوند می فرمایند ما انقلاب نسبت را قبول نداریم.
قبل از ورود به بحث انقلاب نسبت، دو مقدمه را باید بیان کنیم:
مقدمه اول: برای هر لفظ، سه دلالت وجود دارد:
1. دلالتی که به مجرد گفتن لفظ، یک معنا به ذهن انتقال پیدا می کند، مثلا تا لفظ آب گفته می شود، یک معنا در ذهن می آید یا آسمان و آفتاب و ماه و... را گفتید، یک معنایی به ذهن می آید.
این دلالت، متوقف بر اراده لافظ ندارد، فرد اگر خواب هم باشد یا در حال تمرین سخنرانی باشد و کلمه آب را بگوید، معنا به ذهن می آید، بلکه خود خود لفظ موجب انتقال معنا به ذهن می شود اگرچه لافظ و متکلم اراده معنا را نکرده باشند. مثلا فردی در حال خواب لفظی را بگوید که از این لفظ معنایی برداشت می شود اما لافظ اصلا معنا را اراده نکرده است، یا فردی بیهوش بوده و حرف می زند که این الفاظ معنا دارد اما مورد اراده متکلم نیست.
این نوع از دلالت، احتیاج به متکلم ذی شعور و مدرک ندارد و اگر دیوانه هم بگوید، این معنا به ذهن می آید و لازم نیست متکلم دارای شعور و عقل باشد تا این معنا از لفظ او برآید، بلکه این دلالت فقط صدور لفظ از لافظ می خواهد.
نکته: این دلالت بعد از علم به وضع، منفک از لفظ نیست و نیاز به چیزی هم ندارد، یعنی بعد از اینکه متوجه شدید واضع لفظ آب را برای مایعی وضع کرده است، هر جا این لفظ بیاید، منفک از معنا نیست و نام دیگر این دلالت را، دلالت وضعیه می نامند.
البته در دلالت وضعیه مبانی متعددی است که ماهیت وضع چیست، آیا تعهد است یا علقه است و... حال اگر ما بگوئیم وضع، جعل علقه بین لفظ و معنا است، یعنی یک لفظ وجود دارد و یک معنا داریم و واضع یک علاقه ای بین لفظ و معنا می بینید و این لفظ را برای معنا قرار می دهد تا ذهن با شنیدن این لفظ، پی به معنایی ببرد.[3]
بعضی هم این دلالت را دلالت وضعیه نگرفته اند و اسم آن را دلالت اُنسیه گذاشته اند، یعنی با آمدن لفظ ذهن به معنایی که انس گرفته است، پی می برد و دلیل نام گذاری انسیه، انس پیدا کردن ذهن با معنا و کثرت استعمال در آن می باشد.
حال این گروه می گویند در دلالت وضیعه، یک نوع تعهد وجود دارد اما در دلالت انسیه، هیچ تعهدی وجود ندارد و فقط مستند به اُنس است و بخاطر همین می گویند دلالت انسیه که در مصباح الاصول[4] هم بیان شده است.
پس دلالت اول از اقسام دلالت، انتقال از لفظ به معنا و فرق ندارد اسم آن را دلالت وضعیه یا دلالت انسیه بگذارید.
دلالت دوم و سوم در جلسه بعد ذکر خواهد شد.