درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی
99/07/30
بسم الله الرحمن الرحیم
کلام در تعارض دو دلیل بود که در صورت تعارض دو دلیل، چه باید گفت و ما گفتیم بحث در دو مرحله صورت می گیرد:
مرحله اول: طبق قواعد مسئله را بررسی کردیم که اقوال مختلفی بود و مختار ما این شد که طبق قواعد، باید قائل به تساقط شد. البته برخی از بزرگان قائل به تخییر شدیم و بحث آن گذشت.
مرحله دوم: روایات و دلیل خاص، در تعارض بین دو دلیل، چه می گویند و آیا اصلا روایتی داریم که حکم به تساقط یا تخییر یا اخذ به مرجح کند؟
مقدمه: دو دلیلی که با هم تعارض کرده اند، سه صورت دارند:
صورت اول: هر دو دلیل قطعی الصدور باشند، مثلا بین دو ظاهر آیه قرآن تعارض واقع شود یا بین ظاهر قرآن و خبر متواتر، تعارض واقع شود.
در این صورت، می گویند باید از هر دو دلیل رفع ید کرد و هر دو ظاهر را کنار گذاشت و به دلیل سومی رجوع کرد که اصل عملی یا غیر آن باشد.
قبلا هم بیان شد که بحث تعارض دو دلیل، شامل این صورت می شود (که هر دو قطعی الصدور باشد).
مرحوم شیخ انصاری در رسائل[1] می گوید چنین متعارضی (که هر دو قطعی الصدور باشد)، باید تعدیل کرد.
صورت دوم: یک دلیل قطعی الصدور است و دلیل دیگر ظنی الصدور، مثلا بین ظاهر قرآن (قطعی الصدور) و خبر ثقه (ظنی الصدور) تعارض واقع شود یا بین خبر متواتر و خبر ثقه تعارض واقع شود.
در این صورت هم بزرگان فرموده اند که از خبر ظنی رفع الید می شود و دلیل قطعی الصدور مقدم می شود و در آینده خواهیم گفت که مخالفت با کتاب، به هر نحوی که باشد، کنار زده می شود و طبق روایات «فاضربوها علی الجدار» یا «لم نقله».
صورت سوم: دو دلیل ظنی الصدور با هم تعارض می کنند که اساس بحث تعادل و تراجیح همین صورت است و بدین جهت مبحث تعادل و تراجیح منعقد شده است.[2]
حال این سوال مطرح می شود که در تعارض دو خبر ظنی، چه باید کرد؟ آیا قاعده اولیه تساقط است یا تخییر است یا ترجیح است و اگر تخییر باشد، اخذ به احدهمای معین شود یا اخذ به احدهمای غیر معین شود؟
در این رابطه می گوئیم تعارض دو خبر ظنی، بر دو صورت است:
صورت اول: تعارض به نحو تباین است.
صورت دوم: به نحو عموم من وجه
مرحوم آخوند نسبت به صورت اول در کفایه می فرمایند: «فصل لا يخفى أن ما ذكر من قضية التعارض بين الأمارات إنما هو بملاحظة القاعدة في تعارضها و إلا ف ربما يدعى الإجماع على عدم سقوط كلا المتعارضين في الأخبار كما اتفقت عليه كلمة غير واحد من الأخبار و لا يخفى أن اللازم فيما إذا لم تنهض حجة على التعيين أو التخيير بينهما هو الاقتصار على الراجح منهما للقطع بحجيته تخييرا أو تعيينا بخلاف الآخر لعدم القطع بحجيته و الأصل عدم حجية ما لم يقطع بحجيته بل ربما ادعي الإجماع أيضا على حجية خصوص الراجح و استدل عليه بوجوه أخر أحسنها الأخبار و هي على طوائف».[3]