< فهرست دروس

موضوع: حقیقت وضع / وضع / مباحث الفاظ- جلسه 139

کلام در مسلک تعهد بود که گفتیم اشکالات بر این مبنا وارد شده است و ما دو اشکال را به همراه جواب آنها بیان کردیم و رسیدیم به اشکال سوم.

اشکال سوم: اگر معنای تعهد، تفهیم و تفهّم باشد که شما می گوئید، چرا متبادر از لفظ، اراده خود معنا است نه تفهیم آن؟ وقتی انسان لفظ را می گوید، آنچه تبادر می کند، اراده معنا است نه اراده تفهیم و تفهّم. پس مسلک تعهد که اراده تفهیم باشد نا تمام است.

جواب: لفظ برای تفهیم معنا وضع شده است و غرض از وضع همین است اما این تبادری که ادعا کردید و حاصل است، از کثرت استعمال به وجود آمده است. یعنی در مقام استعمال این تبادر حاصل شده است و الا اصل این است که لفظ برای تفهیم معنا وضع شده است.

این هم اشکال سوم و جواب آن.

اشکال چهارم: می گویند شما می دانید که وضع، امر انشائی است و با لفظ تحقق پیدا می کند، زمانی که واضع می گوید وضع کردم این لفظ را برای این معنا، جمله انشائیه است و محقق وضع است نه جمله خبریه که حاکی از وضع باشد، در حالی که شما وضع را جمله خبریه گرفتید، وضع را حاکی از تعهد گرفتید، یعنی ابتدائا غرض شما تعهد و تفهیم است، سپس وضع می کنید که این وضع، حاکی از تعهد شما است.

حال که چنین شد، دیگر جمله انشائیه نباشد و جمله خبریه می باشد، در حالی که وضع، همیشه جمله انشائیه می باشد.

این اشکال را جواب نداده اند.

اشکال پنجم: می گویند نظریه تعهد باطل است، چون این نظریه مستلزم دور است، به این بیان که می گویند علم به وضع، متوقف بر تعهد است و تعهد هم متوقف بر علم به وضع است و این دور است و باطل.

لذا باید گفت مسلک تعهد پذیرفته نخواهد شد.

جواب: ما دو تعهد داریم:

1. کلی بین طبیعی و معنا که متوقف است بر تصور طبیعی لفظ و معنا.

2. فردی، یعنی تعهدی که در ناحیه استعمال پیدا شده است و به دنبال وضع واضع است.

حال آنچه که مستلزم دور است، تعهد به معنای دوم است که ضروری است و در ناحیه استعمال پیدا شده است و الا تعهد به معنای اول که کلی باشد، لازمه آن دور نمی باشد، به این معنا که تعهد در عالم وضع، متوقف بر علم به تعهد نیست، بلکه متوقف بر تصور طبیعی لفظ و معنا است، پس توقف از یک طرف است و این دور نمی باشد.

سپس قائل به مسلک تعهد اضافه می کند و می گوید بر مبنای ما که مسلک تعهد باشد، هر مستعمِلی، حقیقتا واضع هم می باشد، چون تعهد هر شخصی، فعل اختیاری او است، اگرچه یک شخص می تواند وکیل از طرف عده ای برای وضع معانی نسبت به الفاظ باشد و بقیه هم از تعهد آن وکیل تبعیت کنند.

لذا فرقی بین طبقات گذشته و لاحق نسبت به این تعهد نمی باشد. اگر درست بنگرید، هر مستعملی واضع می باشد.

ان قلت: چرا بر جاعل اول واضع می گویند و برای بعدی ها واضع نمی گویند؟

قلت: اینکه بر جاعل اول واضع می گویند، بخاطر اسبقیت فرد در وضع است نه اینکه او واضع باشد بلکه در مسلک تعهد همه واضع است.

بنابراین می گویند وضع در مسلک تعهد، موافق با معنای لغوی وضع است، چون وضع در لغت به معنای جعل و اقرار است و وضع الفاظ هم به همین گونه می باشد. وضع قوانین در حکومات شرعیه و عرفیه هم به همین گونه است و حاکم ملتزم به جعل قوانین حکومتی می شود و آنها را بر امتش تنفیذ می کند و همین معنای صحیح است که وضع را تقسیم به وضع تعیینی و تعینی کرده اند.

یعنی وضع را به تعیینی و تعینی تقسیم کرده اند به اعتبار اینکه اگر تعهد و التزام ابتدائی باشد، می شود تعیینی و اگر از کثرت استعمال باشد، می شود تعیّنی.

با این بحث مبنا و مسلک تعهد به پایان می رسد و یک تتمه ای از بحث حقیقت وضع مانده است که در جلسه بعد بیان خواهیم کرد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo