< فهرست دروس

درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی

1400/03/18

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت وضع / وضع / مباحث الفاظ- جلسه 137

مقدمه ای ذکر شد که آیا وضع از جواهر است یا از اعراض، گفتیم از جواهر نیست و از اعراض هم به دو دلیل نمی شود باشد:

اولا: اعراض تحقق پیدا نمی کند الا به موضوع و این به خلاف وضع است که به طبیعت لفظ و معنا، تحقق پیدا می کند.

ثانیا: موضوع عرض نمی تواند معروض اعراض متعدد شود و در آنِ واحد هر عرضی، یک معروض دارد و موضوع آن نمی تواند اعراض متعدد در آنِ واحد قرار گیرد، این به خلاف لفظ است که یک لفظ می تواند در چند معنا استعمال شود، مثلا واضع لغت عرب برای یک معنا، لفظی را وضع می کند و همان لفظ را می بینید که واضع لغت فارسی برای معنای دیگر وضع کرده است، ترکی برای معنای دیگری وضع کرده است.

پس در یک زمان، یک لفظ برای سه معنا قرار داده شده است و این به خلاف عرض است که یک معروض در آنِ واحد نمی تواند معروض دو عرض باشد، جسم نمی تواند هم سیاه باشد و هم سفید، یا سیاه است یا سفید.

پس امور واقعی نمی تواند از اعراض باشد و بلکه نمی تواند از جواهر باشد، حال باید گفت وضع فقط امر اعتباری است و غیر از آن چیز دیگری نیست.

این حاصل فرمایش محقق اصفهانی در حقیقت وضع است که می گویند این فرمایش متینی است اگرچه عرف این حقیقت وضع را نمی فهمد.

خلاصه فرمایش محقق اصفهانی این امور است:

1. حقیقت وضع، امر تسبیبی نیست، بلکه امر مباشری است و قائم به اعتبار معتبر است. فرد معتبر (واضع)، مباشر است و این حرف صحیح است به خلاف ملکیت و زوجیت که تسبیبی است.

2. ارتباط و اختصاص، داخل در حقیقت وضع نیست، بلکه از لوازم وضع است که این هم حرف صحیحی است.

3. فرموده اند حقیقت وضع تعهد و التزام نفسانی نیست.

4. فرموده اند حقیقت وضع از سنخ وضع علائم است، از سنخ وضع دالّ (اشارتی که گذاشته می شود) است.

فرق آن این است که وضع در دوالّ حقیقی و خارجی است و در الفاظ جعلی و اعتباری است.

نتیجه بحث تا به اینجا نسبت به حقیقت وضع این می شود که دلالت حقیقت وضع، ذاتی نیست بلکه وضعیه محضه است و همچنین حقیقت وضع، حقیقت واقعی نیست بلکه امر اعتباری است و برای اعتبار هم سه توجیه کردیم:

1. مراد از اعتبار، ملازمه بین طبیعی لفظ و معنای موضوع له است که این را رد کردیم و گفتیم چنین ملازمه ای نیست.

2. مراد از اعتبار، وجود لفظ به نحو وجود تنزیلی برای معنا است که این را هم رد کردیم.

3. مراد از اعتبار، به معنای نظریه محقق اصفهانی که حرف خوب و درستی است و فقط یک جای تامل داشت که عرف که واضع لغت است این را نمی فهمد، به اصطلاح همه کس بفهم نیست.

تا به اینجا سه مبنا و سه مسلک در حقیقت وضع از متاخرین ذکر کردیم و سه مبنا و سه مسلک از متقدمین ذکر کردیم.

در بین متاخرین، یک مسلک جدیدی پیدا شده که شاید مبدع آن مرحوم آقای خویی در محاضرات[1] باشد و آن مسلک تعهد در وضع می باشد.

شما می توانید این را به عنوان قول چهارم در بین متاخرین قرار دهید که در مجموع هفت قول در بین اصولیین می شود.

در توضیح مسلک تعهد، اینگونه گفته اند اینکه شما اولا ملازمه واقعی بین وضع و معنا را رد کردید و گفتید بین وضع لفظ و معنا ملازمه واقعی نیست و این را کنار گذاشتیم و سراغ اعتباری می رویم، ملازمه اعتباری بین لفظ و معنا را هم سه معنا کردیم که این را هم گفتیم باطل است.

پس بین لفظ و معنا نه ملازمه واقعی است و نه اعتباری، پس باید چه کنیم؟ مرحوم آقای خویی می گوید باید یک مسلک به نام مسلک تعهد درست کنیم.

این مسلک در مقابل ملازمه واقعی و اعتباری است، این مسلک می گوید حقیقت وضع چیزی جز تعهد واضع نمی باشد، یعنی واضع تعهد دارد که هر وقت این لفظ را استعمال کند، آن معنای موضوع له را اراده کند و این واقعی و یا اعتباری نیست.

این تعهد فرد واضع است با متعهدین و مخاطبین.

مرحوم آقای خویی می گوید هر وقت واضع این لفظ را بگوید آن موضوع له را اراده کرده است، ایشان می گویند تعهد به معنای التزام است.

بعد ایشان مثال می زند که اگر بخواهد معنای آب را بفهماند، لفظ ماء را استعمال می کند و... از این نوع است اعلام شخصیه که برای صدا زدن هر شخص، یکی را صدا می زند و این از تعهد واضع است.

تا به اینجا مختصری راجع به تعهد بیان کردیم، البته این مسلک نیاز به توضیح بیشتری دارد که در جلسه بعد بیان خواهد شد.


[1] «ومن هنا- أي من أنّ الغرض منه قصد التفهيم وإبراز المقاصد بها- ظهر أنّ حقيقة الوضع هي التعهد والتباني النفساني، فان قصد التفهيم لازم ذاتي للوضع بمعنى التعهد. وإن شئت قلت: إنّ العلقة الوضعية حينئذ تختص بصورة إرادة تفهيم المعنى لا مطلقاً، وعليه يترتب اختصاص الدلالة الوضعية بالدلالة التصديقية كما سيأتي بيانه مفصّلًا من هذه الجهة إن شاء اللَّه تعالى. وعلى ذلك فنقول: قد تبيّن أنّ حقيقة الوضع عبارة عن التعهد بابراز المعنى‌ الذي تعلّق قصد المتكلم بتفهيمه بلفظ مخصوص، فكل واحد من أهل أيّ لغة متعهد في نفسه متى ما أراد تفهيم معنى خاص، أن يجعل مبرزه لفظاً مخصوصاً. مثلًا التزم كل واحد من أفراد الامّة العربية بأ نّه متى ما قصد تفهيم جسم سيّال بارد بالطبع أن يجعل مبرزه لفظ الماء، ومتى قصد تفهيم معنى آخر أن يجعل مبرزه لفظاً آخر، وهكذا. فهذا التعهد والتباني النفساني بابراز معنى خاص بلفظ مخصوص عند تعلق القصد بتفهيمه، ثابت في أذهان أهل كل لغة بالاضافة إلى ألفاظها ومعانيها بنحو القوّة، ومتعلق هذا التعهد أمر اختياري وهو التكلم بلفظ مخصوص عند قصد تفهيم معنى خاص»؛ خویی، سید ابوالقاسم، المحاضرات، ج1، صص48 و 49.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo