< فهرست دروس

درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی

1400/03/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حقیقت وضع / وضع / مباحث الفاظ- جلسه 136

کلام در حقیقت و معنای وضع بود، گفتیم علماء بر چند قول اختلاف کرده اند:

قول اول (قول چهارم): می گویند وضع عبارت است از اعتبار ملازمه بین طبیعی لفظ و معنای موضوع له و حقیقت این ملازمه هم به اعتبار من له الاعتبار است که واضع باشد.

توضیح این قول قبلا بیان شد.

قول دوم (قول پنجم): می گویند حقیقت وضع، اعتبار وجود لفظ است به وجود تنزیلی برای معنا.

این قول دوم از اقوال متاخرین است.

قول سوم متاخرین (قول ششم): محقق اصفهانی در حاشیه بر کفایه (نهایة الدرایه)[1] می فرماید که حقیقت وضع، امر اعتباری است و واقعیتی ندارد، به این معنا که وضع، امری جعلی است، اعتبار ارتباط بین لفظ و معنا و همه امور اعتباری در این امر مشترک هستند که شانسی از واقع ندارند، در وجود خود نیازی ندارد الا به اعتبار واضع. اعتبار هر معتبری قائم به او است مباشرة، به این معنا که واضع تخصیص می دهد و اعتبار می کند ارتباط بین لفظ خاص و معنای خاص را، پس نه واقعیت خارجی دارد و نه واقعیت ذهنی.

رتبه اعتبار، در واقع بعد از رتبه ذهن است، زیرا ذهن یک واقعیتی ذهنی دارد و این به خلاف اعتبار است که اعتبار اینگونه نیست و واقعیت ذهنی ندارد، وقتی شما این نام را برای این شخص اعتبار می کند، مثل نام حسین برای این شخص، شما اعتبار می کنید که این مرد، زوج برای خانم است و خانم زوجه برای مرد است، چیزی دیگری جز اعتبار نیست.

بله در امور اعتباری، بین وضع و سایر امور اعتباری مثل زوجیت و ملکیت است به اینکه یکی بالمباشره است و دیگری بالتسبیب. در وضع، عامل بالمباشره است و قائم به واضع است که واضع اعتبار می کند ارتباط بین لفظ و معنا را. می گوید وضعتُ هذا اللفظ بازاء هذا المعنی، در حالی که در ملکیت و زوجیت اینگونه نیست، در این دو بالتسبیب است، یعنی زمانی که متعاقدین عقد بیع و نگاه را جاری می کنند، با جریان عقد، ملکیت یا زوجیت نمی آید، بلکه شارع و عقلاء باید آن را اعتبار کنند.

پس عقد متعاقدین، موجب و قابل، سبب است برای اعتبار شرعی یا اعتبار عقلائی، اینها از قبیل سبب و تسبیب هستند. موجب و قابلی باید باشد که بگوید اشتریت، قبلتُ و... تا اعتبار شارع و عقلاء آن را در بگیرد.

در حالی که در وضع، واضع یک لفظ برای یک معنا، عمل واضع بنفسه خودش اعتبار است.

اما اینکه گفتیم امر واقعی نیست، ابتدائا مقدمه ای را ذکر می کنیم و آن اینکه امر واقعی یا باید از جوهر باشد یا از عرض، چون باید بر لفظ و معنا عارض شود، حال معقول نیست از جواهر باشد.

و همچنین نمی تواند از اعراض باشد، چون:

اولا: اعراض فقط در موضوع یافت می شوند و این به خلاف وضع است که تعلق پیدا می کند به طبیعی لفظ و معنا، نه به وجود خارجی آنها و نه به وجود ذهنی آنها. واضع که می گوید این لفظ را برای این معنا وضع کردیم، مثلا لفظ ماء را برای جسم سیال، بارد بالطبع، روان و... وضع کردم، در اینجا موضوع، طبیعت لفظ ماء است و موضوع له هم طبیعت جسم سیّال است.

حال که چنین است، دیگر فرق نمی کند که لفظ، استعمال در معنا بشود یا خیر. استعمال آن کم باشد یا زیاد، در حالی که اگر عرض بود، عرض بدون معروض تحقق پیدا نمی کند مانند سفیدی بدون جسم.

ثانیا این بحث در جلسه بعد خواهد آمد.


[1] «فالتحقيق في أمثال هذه المفاهيم أنها غير موجودة في المقام و أشباهه بوجودها الحقيقي، بل بوجودها الاعتباري بمعنى: أنّ الشارع أو العرف أو طائفة خاصة يعتبرون هذا المعنى لشي‌ء أو لشخص؛ لمصلحة دعتهم إلى ذلك، كما في التنزيلات، و الحقيقة الادعائية. أما نفس الاعتبار فهو أمر واقعي قائم بالمعتبر، و أما المعنى المعتبر فهو على حدّ مفهوميته و طبيعته، و لم يوجد في الخارج، و إنما وجد بمعنى صيرورته طرفا لاعتبار المعتبر، فينسب إليه الوجود، فالموجب و القابل- مثلا- ما لكان، و العوضان مملوكان في عالم اعتبار الشارع أو العرف، لا في الخارج مع قطع النظر عن اعتبارهما»؛ اصفهانی، محمد حسین، نهایة الدرایة، ج1، ص46.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo