< فهرست دروس

موضوع: حقیقت وضع / وضع / مباحث الفاظ- جلسه 135

کلام در حقیقت وضع بود، بنا بر قول متاخرین (نظریه چهارم یا قول دوم) بیان کردیم.

نظریه پنجم (قول دوم از نظریه سوم): حقیقت وضع، اعتبار وجود لفظ است، اما وجود تنزیلی برای معنا که این در عالم اعتبار است، اگرچه حقیقی نباشد.

بیان مطلب: گفته اند موجود، بر دو قسم است:

قسم اول: موجودی که وجود تکوینی و عینی دارد در نظام تکوین، مانند مقولات واقعیه از جواهر و اعراض.

قسم دوم: آنچه که وجود اعتباری دارد که در عالم اعتبار موجود است اگرچه در خارج موجود نباشد، مانند امورات اعتباری شرعی یا عرفی از احکام تکلیفی و وضعی که گفته اند حقیقت علقه وضعی هم از این قبیل است، یعنی از قبیل قسم دوم است که وجود اعتباری می باشد یعنی در عالم اعتبار موجود است اگرچه در خارج هم نباشد.

مانند کل امورات اعتباری شرعی مثل وجوب نماز، شکسته خواندن نماز و...

اینها گفته اند حقیقت علقه وضعیه هم از این قبیل است، یعنی از قبیل امور اعتباریه است، یعنی واضع، وجود معنا را در عالم اعتبار وضع کرده است به وجود تنزیلی مانند سایر تنزیلات شرعی یا عرفی.

مثلا نماز یا واجب است و یا مستحب است و قسمت فرد می شود که برود مسجد الحرام و مکه، نماز بخواند یا طواف کند؟ شارع در اینجا گفته است الطواف فی البیت، صلاة، یعنی اگر شما در مسجد الحرام، طواف انجام بدهد، گویا صلات خوانده است.

لذا می گویند نظر مستعمِل به لفظ، در مرحله استعمال، نظر آلی است، پس وضع مقدمه استعمال است، اول وضع می کند تا شما استعمال کنید.

پس مستعمِل در این مرحله به وسیله لفظ، ایجاد معنا می کند و به مخاطب، تمام نظر را القاء می کند.

پس همت لفظ این است که شما معنا را دریابید.

اشکال اول: اینچنین نگاه و تفسیر به این معنا، تفسیر دقیقی نیست و اصولا این چنین بیانی به ذهن خود واضعین هم نیامده است، شما یک معنایی می کنند که خود واضع هم در هنگام وضع، این معنا را اراده نکرده است، این معنا از عامه واضعین بعید است، مخصوصا اگر اطفال این را وضع کرده باشد که لفظی را می گوید اما این حرفها را نمی فهمد.

پس می گوئیم حقیقت وضع، حقیقت عرفی است نه تکوینی، نه اعتباری، نه تشریعی و نه تنزیلی. سهو التعبیر است، حقیقت وضع یک امر عرفی همه کس بفهم است و در دسترس همه است و نیاز به این مقدار دقت ندارد.

پس اشکال اول این نظریه این بود که این تفسیر شما معنای دقیقی است که به ذهن واضعین هم نمی آید.

اشکال دوم: غرض و داعی به وضع، استعمال لفظ در معنای موضوع له است تا دلالت بر معنا کند و از آن، معنا فهمیده شود. پس وضع، مقدمه استعمال و دلالت است و دلالت لفظیه هم بین دال و مدلول است، لذا اعتبار وحدتی که شما کردید و گفتید وجود لفظ، عین وجود معنا است، لغو و عبث می باشد.

و اما اینکه گفتید لحاظ لفظ، لحاظ آلی در مقام استعمال است، از این لازم نمی آید که در مقام وضع هم لحاظ آن، لحاظ آلی باشد، یعنی ملازمه نیست که اگر در مقام استعمال، لحاظ آلی باشد، در مقام وضع هم لحاظ آلی باشد.

پس اینکه گفتید لحاظ وضع در مقام استعمال، لحاظ آن، آلی است، ملازمه ندارد که در مقام وضع هم همینگونه باشد، چون بین مقام وضع و استعمال، فرق است و ملازمه ای بین این دو مقام نیست.

در نتیجه قول دوم یا به عبارتی نظریه پنجم که بعضی برای وضع فرموده اند که وجود تنزیلی برای وضع در مقام اعتبار است، به خاطر دو اشکال قبول نکردیم.

نظریه ششم (قول سوم از نظریه سوم) در جلسه بعد ذکر خواهد شد.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo