< فهرست دروس

موضوع: واضع کیست / وضع / مباحث الفاظ- جلسه 132

گفتیم در اینکه واضع چه کسی است، دو نظریه است: عده ای می گویند واضع خداوند است و اکثر امامیه و شاید مشهور می گویند واضع بشر است.

در بین امامیه مرحوم نائینی قائل به این است که واضع، خداوند است و برای مدعای خود ادله و مویداتی ذکر کرد و مهم دلیل ایشان این بود که علم بشر محدود است و نمی تواند همه لغات را وضع برای معانی کند و باید یک نامحدود این کار را کند.

مضافا بر اینکه اگر واضع بشر بود، در جایی ثبت می شد در حالی که این موضوع در جایی ثبت نشده است.

بر این اساس ایشان می گویند واضع الفاظ برای معانی، خداوند است.

فعلا کلام در رد ادله مرحوم نائینی است. کسانی که می گویند واضع بشر است، تمام وجوهی که مرحوم نائینی استدلال به آن کرده برای ثبوت واضع بودن خداوند، نا تمام است.

اشکال اول: اینکه مرحوم نائینی می گویند بین الفاظ و معانی مناسبتی است که ما علم به آن نداریم و در نتیجه واضع خداوند است، صحیح نیست، چون می گوئیم نیاز به مناسبت نیست و ادعای مناسبت غیبگویی است و دلیل بر عدم مناسبت داریم.

اشکال دوم: اینکه فرمودند واضع خداوند است بخاطر مناسبتی که نزد ما مجهول است، این هم صحیح نیست، چون اگر وجود مناسبت ذاتی بین لفظ و معنا را قبول کنیم، قبول نداریم که برای هر معنا، یک لفظ مخصوص طبق مناسبت قرار داده است، بلکه می توان گفت بدون مناسبت هم غرض حاصل می شود، مثلا بخاطر غرض تفهمیم معانی، واضع یک لفظ را برای معنا وضع می کند و مناسبت لازم ندارد.

پس اینکه می گوئید به جهت بودن مناسبت، خداوند باید واضع باشد، می گوئیم بر فرض که مناسبت هم باشد، نیاز نیست واضع خداوند باشد و بشر هم می تواند بخاطر مثلا تفهیم معانی، لغت را برای معنایی وضع کند.

اشکال سوم: اینکه فرمودند واضع خداوند است به جعل اما نه جعل تشریعی و نه جعل تکوینی و بلکه بینا بین است، این هم صحیح نیست، چون ما جعل ما بین تشریعی و تکوینی نداریم، چون شیء، یا از موجودات حقیقیه است که وجود آنها متوقف بر اعتبار معتبر نیست که از موجودات تکوینیه می باشند و به جعل تکوینی تحقق پیدا کرده اند. و اگر از امور تکوینیه نباشد، از امور اعتباریه جعلیه می باشد.

خلاصه اینکه آنچه در عالم است یا امور تکوینی است یا جعلی و اعتباری است و حد وسطی نداریم. امور یا از امور تکوینی هستند یا از امور تشریعی می باشند و بین این دو چیزی نیست.

اشکال چهارم: اینکه ایشان فرمود واضع باید خداوند باشد چون غیر خداوند کسی احاطه بر همه لغات ندارد و عقل بشر به همه لغات نمی کشد و کسی که لا یتناهی است و محدود نیست، احاطه دارد و این فقط خداوند می باشد، لذا بشر نمی تواند واضع باشد، مخصوصا اگر بگوئید وضع، دفعی است نه تدریجی، قطعا عقل بشر به این نمی کشد و فقط کار خداوند است و اگر بشر واضع بود، هر آینه در کتب تاریخی نقل می شد در حالی که جایی نقل نشده است. این حرف ایشان هم صحیح نیست، چون زمانی این فرمایش صحیح است که وضع لغات دفعی باشد که لا متناهی باید وضع لغت کند اما اگر تدریجی باشد که به نظر ما هم تدریجی است، در این صورت سعه و ضیق دایره وضع لغات، تابع سعه و ضیق غرض و حاجت به لغت است.

غرض از وضع، تفهیم اغراض است و کمیت آن، غرض هم متفاوت است، نسبت به گذشت زمان واضع است.

مثلا در عصر حضرت آدم نیاز به وضع لغت زیادی نبوده است، فقط دو نفر بوده اند و نیاز به لغات فراوان برای رساندن معانی نمی باشد. بعد از ایشان هم هر چقدر جمعیت بیشتر شود، نیاز به لغات بیشتر می باشد.

غرض از وضع، تفهیم اغراض و کمیت آن است و این غرض نسبت به گذشت زمان سعه و ضیق است و در یک زمان نیاز به وضع لغت به این گستردگی نبوده است اما در آینده نیاز است که گسترش پیدا کند.

لذا اهل هر لغتی به مقتضای زمان خودشان، وضع الفاظی جدید به ازاء معانی آنها می کنند، پس آنهایی هم که کار وضع را انجام می دهند، اهل همان لغت هستند، چه واضع یک نفر باشد یا جماعت و گروهی باشند.

با توجه به این نکته که ما مدعی هستیم وضع، تدریجی است و دفعی نیست، در هر زمانی به حسب احتیاج آن زمان و اینکه گفتید اگر واضع بشر بود، هر آینه در کتب می آمد، می گوئیم بله اگر شخصی واحدی واضع بود، یا جماعتی، هر آینه در تاریخ نقل می شد، در حالی که اینگونه نیست و ما مدعی هستیم که اهل هر لغتی در هر زمانی به حسب فراخور آن زمان لغت وضع می کردند، اگر چنین است، مجالی برای نقل در تاریخ نبوده است.[1]

با این حرف، جهت دوم تمام می شود و گفتیم واضع بشر است.

گفتیم در اینکه واضع کیست، دو نظریه است: ذات پروردگار؛ بشر. اکثر عامه و مرحوم نائینی می گویند واضع، پروردگار است و مشهور امامیه می گویند واضع، بشر است و به ادله مرحوم نائینی هم جواب دادیم.

جهت سوم در حقیقت وضع است که در جلسه بعد بیان خواهد شد.


[1] «أقول: أمّا ما ذكره من كون الوضع وسطا بين الامور التكوينية و التشريعية، فهو غير معقول، ضرورة أنّه لا واسطة بين الامور التكوينية و الامور الجعلية الاعتبارية، اذ المجعول امّا أن يكون موجودا في الخارج، فهو المجعول بالجعل التكويني، و امّا أن لا يكون موجودا في‌ الخارج، فهو المجعول بالجعل التشريعي الاعتباري.و أمّا ما ذكره من أنّ الوضع بالهام منه تعالى، فهو و ان كان صحيحا، و لا اختصاص له بالوضع، بل جميع ما يحتاج اليه البشر في حياتهم من الزراعات و الصناعات انّما هو بالهام منه تعالى، و لا اختصاص له بالانسان، بل كلّ ما يدبّره الحيوانات و الطيور لامر معاشهم انّما هو بالهام منه تعالى، الّا أنّ ذلك لا يوجب كون الوضع واسطة بين التكوين و التشريع، و لا كون الواضع هو اللّه سبحانه و تعالى.و أمّا ما استدلّ به، من أنّ البشر لا يقدر على الاحاطة بجميع الالفاظ في لغة واحدة فضلا عن جميع اللغات، فمدفوع بأنّ الداعي الى الوضع هو الحاجة، و لا حاجة الى وضع جميع الالفاظ دفعة ليتعذّر على البشر، بل الحاجة تدريجية داعية في كلّ عصر الى وضع عدّة من الالفاظ، كما هو المشاهد في زماننا هذا، فانّا نرى أنّهم وضعوا ألفاظا جديدة لمعان مستحدثة لم تكن متصوّرة في الاعصار السابقة، فتجدّدت المعاني و دعت الحاجة الى وضع الالفاظ لها، كالطائرة و السيارة و الدراجة و الراديو و الرادار و التلفاز و أمثالها. و أمّا ما ذكره من أنّه لو كان الواضع هو البشر لنقله التاريخ الينا، فظهر جوابه ممّا ذكرناه، اذ الوضع لم يصدر من شخص واحد أو من جماعة معيّنة في زمان معين ليضبطه التاريخ و يصل الينا، بل صدر من أشخاص غير محصورة في أزمنة متجدّدة وقتا بعد وقت حسب طروّ الحاجة. فتحصّل ممّا ذكرناه أنّ الواضع هو البشر بالهام من اللّه سبحانه و تعالى، و الوضع تدريجي حسب طروّ الحاجة»؛ خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الاصول، ج1، صص44 و 45.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo