< فهرست دروس

موضوع: موضوع علم / تعریف علم اصول / مباحث الفاظ- جلسه 121

کلام در موضوع علم اصول بود که چهار قول را بررسی کردیم:

قول اول: نظریه مشهور و میرزای قمی بود که با توضیحات آن بیان شد.

قول دوم: نظریه صاحب فصول که بیان شد.

قول سوم: نظریه مرحوم آخوند در کفایه که با توضیحات آن بیان شد.

قول چهارم: نظریه مرحوم آقای بروجردی بود که ایشان هم موضوع علم اصول را هو الحجة فی الفقه عنوان کرده بودند با این جهت که جامع بین محمولات مسائل را در نظر گرفته بودند که این هم گفته شد.

قول پنجم: مرحوم امام به تبع استاد خویش، هو الحجة فی الفقه می دانند، البته برعکس مرحوم آقای بروجردی، موضوع را جامع بین موضوعات مسائل می دانند نه محمولات مسائل.

یعنی تعریف مرحوم آقای بروجردی را پسنیده اند اما جامع را با ایشان اختلاف مبنایی دارند، مرحوم آقای بروجردی، جامع را جامع بین محمولات مسائل می گرفتند و مرحوم امام جامع بین موضوعات مسائل اخذ کرده اند.

توضیح قول پنجم: مرحوم امام می فرمایند مسائل اصول از امور اعتباریه است، زمانی که می گوئید خبر واحد حجت است، حجت، محمول است، یا اجماع، حجت است، حجت محمول است. می توانید بگوئید خبر واحد حجت است، می توانید عکس آن را بگویید که الحجة خبر واحد یا الحجة اجماع یا الحجة عقل، فرقی نمی کند، بلکه بهتر است که الحجة، موضوع قرار بگیرد.

یعنی می دانیم خداوند حجتی دارد و خبر واحد از مصادیق و تعینات آن حجت است.

پس مرحوم امام به این نتیجه رسیده است که موضوع علم اصول، همان حجت در فقه است از راه جامع بین موضوعات مسائل.[1]

این تمام بیاناتی بود که در موضوع علم اصول عنوان کردیم، اقوال بیشتر از این پنج قول است و هر کس سخنی گفته است و ما فقط همین پنج قول را بیان کردیم.

ظاهرا والله العالم موضوعی برای علم اصول لازم نیست، همانگونه که برای علوم دیگر هم لازم نبود، هر آنچه که در تحصیل غرض ما را یاری کند و مفید فایده باشد، از مسائل علم اصول نام برده می شود و نیازی به موضوعات خاص ندارد.

با این بحث، جهت سوم بحث به پایان می رسد.

جهت چهارم: تعریف علم اصول

علم اصول را چه باید معنا کرد؟

در این جهت هم اختلاف فراوانی وجود دارد و شاید ما پنج قول را مطرح کنیم. هر یک از بزرگان برای علم اصول تعریفی را ذکر کرده اند:

قول اول: نظریه مشهور نسبت به تعریف علم اصول که فرموده اند: «تعريف المشهور بأنه هو العلم بالقواعد الممهدة لاستنباط الحكم الشرعي‌».[2]

اشکال اول: اخذ علم در تعریف مشهور، نا تمام است، زیرا هر علمی عبارت است از مجموع مسائل چه یاد گرفته شود یا یاد گرفته نشود.

به عبارت دیگر، علم به دو معنا می باشد:

1. انکشاف

2. مجموع مسائل

لذا می گویند مراد از علم اصول نفس قواعد است نه علم به قواعد و بعضی هم گفته اند باید علم اخذ شود و علم اصول، علم به قواعد است نه خود قواعد.

در این رابطه مرحوم آخوند قید علم را اسقاط کرده است و می گوید: «صناعة یقتدر بها».

ایشان کلمه علم را برداشته و صناعت گذاشته است و بحث آن خواهند آمد که علم اصول حرفه است یا خیر.

اشکال دوم: کلمه دومی که در تعریف مشهور مورد بحث قرار گرفته است، «ممهده» است که مراد از ممهده چه می باشد؟

نظریه اول: بعضی گفته اند مراد از کلمه ممهده، قواعدی است که اصولیین متقدم آن را برای بحث اصول آماده کرده اند، در نتیجه گفته اند علم اصول توسعه یافته است، قواعدی جدیدی آمده است فعلا. حال که چنین شد، بر این اساس گفته اند کلمه ممهده لازم نیست، این علم اصول توسعه یافته، علم اصولی نیست که متقدمین آن را آماده ساخته اند و تحولی در آن ایجاد شده است، تطوری پدید آمده است.

نظریه دوم: بعضی گفته اند مراد از کلمه ممهده یعنی علومی که برای استنباط احکام اثر دارد، مانند ادبیات عرب و...، هر آنچه که در استنباط احکام اثر داشته باشد، داخل در کلمه ممهده است، رجال، درایه، صرف و نحو، منطق، جواهر و بلاغت و... همه برای استنباط احکام اثر دارد، اگرچه این علوم برای علم اصول تدوین نشده است و علم اصول راه خودش را می پیماید و این علوم هم راه خود را می پیمایند و برای علم اصول آماده نشده اند و لکن در کلمه ممهده خوابیده اند، یعنی کمک می کنند که علم اصول به نتیجه برسد.

پس بر تعریف مشهور تا به حال دو اشکال شده است:

1. گفته شده که لازم نیست کلمه علم باشد.

2. گفته شده کلمه ممهده درست به کار نرفته است.

توضیح بیشتر در جلسه بعد بیان خواهد شد.


[1] «أنّ موضوع علم الأصول هو الحجّة في الفقه، فإنّ الفقيه لمّا رأى احتياجه في علمه إلى الحجّة توجّه إليها، و جعلها وجهة نفسه، و تفحّص عن تعيّناتها التي هي الأعراض الذاتيّة التحليليّة لها المصطلحة في باب الكلّيّات الخمس، فالحجّة بما هي حجّة موضوع بحثه و علمه، و تعيّناتها- التي هي الخبر الواحد و الظواهر و الاستصحاب و سائر المسائل‌ الأصوليّة- من العوارض الذاتيّة لها بالمعنى الّذي ذكرنا، فعلى هذا يكون البحث عن حجّية الخبر الواحد و غيره بحثا عن العرض الذاتيّ التحليليّ للحجّة، و تكون روح المسألة أنّ الحجّة هل هي متعيّنة بتعيّن الخبر الواحد، أم لا؟ و بالجملة: بعد ما يعلم الأصوليّ أنّ للَّه تعالى حجّة على عباده في الفقه، يتفحص عن تعيّناتها التي هي العوارض التحليليّة لها، فالموضوع هو الحجّة بنعت اللابشرطيّة، و المحمولات هي تعيّناتها»؛ خمینی، سید روح الله، انوار الهدایه، ج1، صص270 و 271.
[2] نائینی، محمد حسین، اجود التقریرات، ج1، ص3.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo