درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی
98/09/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: امر سوم / خاتمه / استصحاب
بحث در این بود که امارات مقدم بر استصحاب هستند و بحث به جهت تقدم رسید که آیا تقدم از باب ورود است که مرحوم آخوند می گویند و یا به حکومت است که مرحوم نائینی می گویند.
در ابتداء معنای تخصیص، تخصص و ورود را توضیح دادیم.
حکومت: اخراج حکمی از تحت موضوعی به تعبد شرعی با تحفظ بر موضوع. مثلا دلیلی می گوید ربا حرام است و دلیل دیگر می گوید «لا ربا بین الوالد و الولد»، در اینجا بین پدر و پسر، حقیقتا ربا است، پس این دلیل که می گوید بین پدر و پسر ربا نیست، منظور این است که حکما ربا نیست و خروج حکمی دارد و شارع تصرف می کند و حکم به عدم می کند. آن حرمتی که برای ربا در اسلام بود، بین پدر و پسر، حرمت برداشته می شود نه اینکه خروج حقیقی باشد. لذا می گویند در ورود، خروج حقیقی است اما در حکومت، خروج حکمی است.[1]
از همینجا دانسته می شود که نتیجه تخصیص و حکومت یکی است با این فرق که در تخصیص، رفع حکم است بدون تصرف در عقد الوضع یا عقد الحمل به خلاف حکومت که حاکم به وسیله تعبد، تصرف می کند.[2]
و همچنین دانسته می شود که حکومت بر دو نوع می باشد:
اول: حکومت علی نحو التوسعه؛ یعنی دلیل حاکم، در دلیل محکوم توسعه می دهد و حکم آن را توسعه می دهد. مثلا دلیلی می گوید اکرم العلماء (علماء 100 نفر می باشند) و بعد می گوید زید عندی عالم، یعنی زیدی که در حقیقت عالم نیست، حاکم می گوید نزد من عالم است به این معنا که حکم اکرام را توسعه می دهد.
دوم: حکومت علی نحو التضییق؛ مثلا دلیلی می گوید اکرم العلماء (علماء 100 نفر می باشند) و بعد می گوید زید عندی لیس بعالم، یعنی زیدی که در حقیقت عالم است، حاکم می گوید نزد من عالم نیست و حکم اکرام را ضیق می کند.[3]
تا به اینجا حکومت را معنا کردیم، البته یک بحث مفصلی در حکومت وجود دارد که در کتاب تعادل و تراجیح آمده که آیا شرط حکومت این است که یکی از دو دلیل، مفسر و شارح دلیل دیگر باشد و جماعتی قائل به این هستند و یا لازم نیست مفسر و شارح باشد و ناظر هم باشد کافی است که در بحث تعادل و تراجیح ذکر خواهیم کرد.[4]
بعد از روشن شدن این چهار کلمه، به اصل بحث بر می گردیم که آیا تقدم امارات بر استصحاب به ورود است یا حکومت؟
صاحب کفایه فرموده اند که این تقدم، به نحو ورود است و برای مدعای خود سه دلیل آورده اند:
دلیل اول: دلیل استصحاب این بود که «زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: وَ لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَر»؛[5] یقینت را به شک نقض نکن و به یقین دیگر نقض کن و یقین در اینجا اعم از یقین وجدانی و تعبدی (اماره) است و با آمدن اماره، یقین به وجود می آید، در نتیجه موضوع استصحاب، به وسیله تعبد، حقیقتا برداشته می شود و این ضابط ورود است.
می گویند در ورود، تعبدا و حقیقتا موضوع دلیل مورود، برداشته می شود و با آمدن اماره که وارد است، موضوع استصحاب حقیقتا برداشته می شود.
دلیل دوم: مراد از یقین در روایات، یقین وجدانی است و لکن متیقن شما، اعم از حکم واقعی و ظاهری است که حکم ظاهری، مفاد اماره می باشد و با قیام اماره، موضوع برداشته می شود، در نتیجه ورود است.
دلیل سوم: معنای یقین، حجت معتبره است و اگر حجت معتبر آمد، انسان باید از یقین اول دست بردارد و با قیام اماره، حجت معتبره می آید که در این صورت باید بگوئیم اماره بر دلیل استصحاب، وارد است.[6]
با این سه دلیل، مرحوم آخوند و من تبع می گویند اماره بر استصحاب وارد است.