< فهرست دروس

درس خارج اصول سیدعبدالهادی مرتضوی

98/07/14

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تنبیه دوازدهم / تنبیهات / استصحاب

بحث در این بود که آیا در امور اعتقادی، استصحاب جاری می شود یا خیر؟

سوال: آیا اعتقاد با علم و یقین یک چیز است یا دو چیز متفاوت از هم می باشند؟

جواب: این دو با هم فرق دارند و از دو سنخ می باشند، اعتقاد، فعل نفس است و یقین، صفت نفس می باشد و در صفت نفس، معرفت و علم لازم است، حال آنچه که فعل نفس باشد، مانند اعتقاد، استصحاب موضوعا و حکما در آن جاری است و نیاز به یقین ندارد.

نکته: رابطه بین اعتقاد و یقین، عموم و خصوص من وجه می باشد. یعنی امکان دارد در یک جا یقین باشد اما اعتقاد نباشد، مثلا به مطلبی یقین دارد اما آن را قبول نمی کند و اعتقاد به آن پیدا نمی کند. و امکان دارد در یک جا اعتقاد باشد اما یقین نباشد و امکان دارد در یک جا هم اعتقاد باشد و هم یقین.

بعد از ذکر این مقدمه، مرحوم آخوند می فرمایند در هر جا که اعتقاد (فعل نفس) بود، استصحاب جاری می باشد، مثلا در سوال از قبر، جزء اعتقادات به معنای فعل نفس است و استصحاب جاری می باشد و هر جا که صفت نفس (معرفت و یقین) باشد، استصحاب جاری نمی باشد.

سوال: معرفت به پیامبر، جزء صفت نفس است یا فعل نفس؟

جواب: صاحب کفایه[1] می فرمایند معرفت به پیامبر صفت نفس است و نیاز به معرفت و یقین دارد و دیگر استصحاب به درد یهودی نمی خورد. چون فرد یهودی می خواهد با استصحاب، خودش یا شیعه را قانع کند، حال:

فرض اول: یهودی می خواهد با استصحاب، خودش را قانع کند، این استصحاب نا تمام است و بدرد او نمی خورد. چون معنای نبوت، کمال نفس انسانی است که به مرحله کامل رسیده و از طرف خدا به او وحی می شود و ما قائل هستیم که حضرت موسی به این کمال رسیده و دیگر شکی نیست تا یهودی بخواهد این کمال را با استصحاب برای خودش ثابت کند.

پس در این فرض، یکی از مقومات استصحاب که شک باشد، وجود ندارد و به تبع استصحاب جاری نمی باشد.

و اگر گفته شود نبوت از امور اعتباری است و شارع نبوت را برای حضرت موسی اعتبار کرده، در این صورت مقومات استصحاب وجود دارد، اما:

اولا: جریان استصحاب در شبهات حکمیه همانگونه که بیان شد، نیاز به فحص دارد و اگر یهودی فحص کند، از معجزات پیامبر خاتم، یقین به پیامبری ایشان پیدا می کند و دیگر نیازی به استصحاب نمی باشد.

ثانیا: نهایت چیزی که به وسیله استصحاب برای انسان حاصل می شود، ظن است و ما گفتیم در نبوت، معرفت و یقین لازم است و به ظن کفایت نمی شود.

ثالثا: اگر یهودی می خواهد استصحاب جاری کند، باید استصحاب در هر دو شریعت حجت باشد تا بتوان به آن استدلال کرد و اگر این استصحاب در شریعت ما حجت باشد و در شریعت یهود حجت نباشد، این استصحاب بدرد یهودی نمی خورد و او باید به دلیلی تمسک کند که بتوان در هر دو شریعت به آن استدلال کرد.


[1] «و قد انقدح بذلك أنه لا مجال له في نفس النبوة إذا كانت ناشئة من كمال النفس بمثابة يوحى إليها و كانت لازمة لبعض مراتب كمالها إما لعدم الشك فيها بعد اتصاف النفس بها أو لعدم كونها مجعولة بل من الصفات الخارجية التكوينية و لو فرض الشك في بقائها ب احتمال انحطاط النفس عن تلك المرتبة و عدم بقائها بتلك المثابة كما هو الشأن في سائر الصفات و الملكات الحسنة الحاصلة بالرياضات و المجاهدات و عدم أثر شرعي مهم لها يترتب عليها باستصحابها»؛ خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ص423.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo