درس خارج فقه استاد مقتدائی
88/10/22
بسم الله الرحمن الرحیم
مسئله 33
«لو أمسکه شخص و قتله آخر و کان ثالث عینا لهم فالقود علی القاتل لا الممسک،لکن الممسک یحبس أبدا حتی یموت فی الحبس و الربیئة تسمل عیناه بمیل بمیل محمی و نحوه»
بحث در این بود که اگر کسی در باب قتل،برای قتل دیگری تسبیب اسباب کند و مباشر قتل فرد دیگری باشد، یعنی به انضمام یک انسان دیگر قتل محقق میشود، یکی از مصادیق این «عنوان» این مسئله است که چند نفر با هم همدست میشوند و برای قتل یک نفر تبانی میکنند، به این معنا که یکی از آنان او را میگیرد، گرفتنش به هر کیفیت و نحوی که باشد،فرقی نمیکند، فرض کنید یا او را در بغل میگیرد و نمیگذارد که فرار کند، یا در یک اتاقی او زندانی میکند تا دیگری بیاید، یا راه را برایش میبندد،یا یک ریسمانی را به بدنش میبندد، سر دیگر ریسمان را به یک درخت یا جای دیگر میبندد یا به یک تیر آهنی میبندد که طرف فرار نکند، به این آدم میگویند:« ممسک»، یعنی کسی که طرف را نگه میدارد،اما اینکه به چه نحو و کیفیتی نگه میدارد؟ این جهتش مهم نیست و در بحث ما تاثیری ندارد.
نفر دوم میرسد و او را به قتل میرساند و میکشد، نفر سومی هم دیدهبانی میکند، یعنی مراقب است که کسی نیاید، اگر کسی آمد به اینها اطلاع بدهد تا کسی نفهمد. پس نفر سوم به عنوان عین و دیدهبان، مراقب است که کسی مطلع نشود و کسی نیاید.
بنابراین؛ سه نفر به این نحو شریک هستند:
1: ممسک،یعنی کسی که طرف را نگه میدارد و جلوی فرار او را میگیرد.
2: قاتل، قاتل آنکس است که او را میکشد.
3: ربیئة و دیدهبان، «ربیئة» در لغت به طلیعة الجیش میگویند، لشکری که میخواهند مسیری را طی کنند، یک تعدادی از لشکر جلو میرفتند که اگر دشمنی در آنجا کمین کرده بود یا از مقابلش آمد، یا اگر در راه مانعی بود، اینها بر طرف کنند که لشکر به سهولت و آسانی مسیر خود شان را ادامه بدهند، به آن طلیعة که برای اطلاع رسانی، برای رفع موانع و برای دیدبانی جلو می رفتند ربیئة می گفتند.
در ما نحن فیه نیز به شخصی که میایستد و مراقب است که کسی نیاید و کسی خبردار نشود، به او ربیئه میگویند، پس در اینجا سه چیز داریم، ممسک ، قاتل و ربیئة، حکم هر کدام نیز فرق میکند، حضرت امام میفرماید:«فالقود علی القاتل»،
یعنی آنکس که طرف را میکشد و به قتل میرساند قصاص دارد، اما ممسک قصاص ندارد و حال آنکه او باعث شد که این شخص نتواند فرار کند و او بود که راه فرار را به روی این بست، یعنی اگر او، این آدم را نگرفته بود، قاتل دسترسی به این آدم پیدا نمیکرد، در عین حال میگوییم ممسک قصاص ندارد، فقط قاتل قصاص دارد،«فالقود علی القاتل لا الممسک لکن الممسک یحبس أبدا».
ممسک حکمش حبس ابد است، یعنی همانطور که او طرف را نگهداشته بود و راه را بر رویش مسدود کرد و همین کار سبب شد که قاتل به او دسترسی پیدا کند، باید خودش را نیز به زندان آنقدر نگهدارند که در همان جا بمیرد، سومی که ربیئه است و دیده بانی کرده است، یعنی با چشم اطرافش را مراقب بوده است که کسی از قضیه اطلاع پیدا نکند، «تسمل عیناه» یعنی «تفقع عیناه» چشمش را در میآورند، چون دیده بانی کرده،از این رو باید کورش کنند،یا یک میلهی آهنین در چشمش میگذارند تا کور بشود، یا او را در مقابل آفتاب نگه میدارند که به خورشید نگاه کند تا دید چشمش از بین برود و کور بشود. در هر صورت باید کاری بکنند که کور بشود.
خلاصه سه نفر در قتل شرکت داشتند و هر کدام هم حکم خاص خودشان راد دارند، مرحوم محقق در شرایع این مطلب را نقل میکند، صاحب جواهر میگوید: «بلا خلاف أجده فی شیء من ذلک» هیچکدام از اینها مخالفی بین اصحاب ندارد،یعنی اینکه گفتیم قاتل قصاص میشود،ممسک هم حبس ابد میشود، سومی که ربیئة باشد : «تسمل عیناه بلا خلاف أجده فی شیء من ذلک، بل عن الخلاف و الغنیة و غیرهما الإجماع علیه».
پس مرحوم شیخ و همچنین ابن زهره و غیر این دوتا ادعای اجماع کردهاند و گفتهاند اختلافی در آن نیست.
اما اینکه گفتیم قاتل قصاص میشود،علی القاعده است،یعنی اگر هیچ دلیل دیگری هم نداشتیم، باز هم این حرف را میزدیم و میگفتیم آنکس که این آدم را کشته،او قاتل حساب میشود واستناد قتل هم به او داده میشود و قتل هم قتل عمد است و لذا قصاص میشود، ولو ممسک هم سبب شد، او سبب قتل را فراهم کرد و او نگهداشت که طرف فرار کند، و الا این بنده خدا رفته بود و قاتل به او دسترسی پیدا نمیکرد، هرچند ممسک تاثیر بالای در قتل دارد، ولی مباشر اقوی است، اینجا سبب داریم و مباشر، ممسک سبب قتل را فراهم میکند، یعنی او را به یک اتاقی حبس میکند تا آن طرف بیاید،پس سبب قتل را ممسک فراهم میکند، ولی دیگری شمشیر را آورد و گردن او را زد، یا با گلوله به قلب او زد و او را از بین برد. استناد قتل به او داده میشود ولذا میگوییم که مباشر اقوی از سبب است و عرف او را قاتل میدانند نه کسی را که سبب قتل را فراهم کرده است.
پس ممسک «یحبس ابداٌ» ولی قاتل،یعنی آنکس که استناد قتل به او داده میشود،او کشته میشود.
بنابراین؛ نسبت به قاتل که «یقتل»، این علی القاعده است،چون اسناد قتل به او داده میشود و قتل هم قتل عمد است و لذا قصاص دارد، اما اینکه ممسک هم باید حبس ابد بشود، به چه دلیل حبس ابد بشود، یا ربیئة که باید چمش را کور کنند،به چه دلیل باید او کور کنند؟
دلیلش روایات است، یعنی نسبت به هر روایت داریم، حتی نسبت به قاتل که علی طبق المقتضی القاعده است،روایت نیز داریم. یکی از روایات صحیحهی حلبی است:
1- محمد بن علیّ بن الحسین بإسناده عن حمّاد،عن الحلبی، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:
«قضی علیّ علیه السلام فی رجلین أمسک أحدهما و قتل الآخر،قال: یقتل القاتل و یحبس الآخر حتّی یموت غمّا کما حبسه حتّی مات غمّا». الوسائل: ج 19، الباب17 من أبواب قصاص النفس،الحدیث1.
دو نفر را خدمت حضرت امیر المؤمنین آوردند که یکی از آنها شخصی را نگه داشته بود، دیگری او را به قتل رسانده بود، حضرت در بارهی آنها این گونه قضاوت نمود، فرمود: آنکس که او را کشته، قصاص میشود، اما دیگری که ممسک است و او را نگه داشته بود تا نتواند فرار کند، او را حبس میکنند،تا کی حبسش میکند؟ تا موقعی که از غم و غصّه در زندان بمیرد، همان گونه که خودش این کار را در حق مقتول کرد و نگذاشت که طرف فرار کند تا اینکه غما به قتل رسید، این هم باید در زندان غما بمیرد. این روایت راجع به دو نفر از این سه نفر است. این روایت از نظر سند هم صحیح است.
روایت دیگر روایت سماعه است.
عن سماعة قال: «قضی أمیر المؤمنین علیه السلام فی رجل شدّ علی رجل لیقتله و الرّجل فارّ منه فاستقبله رجل آخر فأمسکه علیه حتّی جاء الرجل فقتله، فقتل الرّجل الّذی قتله، و قضی علی الآخر الّذی أمسکه علیه أن یطرح فی السجن أبداٌ حتّی یموت فیه،لأنّه أمسکه علی الموت» ز
حضرت امیر المؤمنین قضاوت کرد در مورد کسی که نسبت به شخصی سخت گرفته بود و نمیگذاشت که فرار کند و با سختی و خشونت او را نگه داشته بود ، تا او را بکشد، ولی این مرد از دست او فرار کرد و خود را نجات داد و فرار نمود، اما شخص دیگر او را نگه داشت و نگذاشت که فرار کند، تا آنکس که قصد قتل داشت رسید و او را به قتل رسانید،قضاوت علی این بود که آنکس که او را کشته بود،حضرت او را کشت، قاتل را کشتند، اما نفر دوم که ممسک باشد، نسبت به او قضاوت کردند که او باید برای همیشه در زندان باشد تا اینکه در آنجا بمیرد. چرا زندانش میکنیم تا بمیرد؟ چون او نیز مقتول را نگهداشت تا قاتل آمد و او را کشت.
پس این روایت هم حکم قاتل را و هم حکم ممسک را بیان کرد.
صحیحهی حریز، این در خصوص ممسک است عن أبی عبد الله علیه السلام :
« لا یخلّد فی السجن إلّا ثلاثة، الّذی یمسک علی الموت. والمرأه ترتدّ عن الإسلام. و السارق بعد قطع الید و الرجل» الوسائل: ج 18الباب 4 من أبواب حدّ المرتدّ،الحدیث3.
کسی را محکوم به حبس ابد نمیکنند مگر سه دسته و طائفه را، اولی آنکس است که شخصی را نگه میدارد تا بمیرد، یعنی طرف را آن قدر نگه میدارد تا دیگری بیاید و او را بکشد، دومی زن مسلمان است که بعد از اسلام مرتد بشود، او را نمی کشند بلکه او را حبس ابد میکنند، اما اگر مرد مرتد بشود، حکمش قتل است و باید او را بکشند. سومی آنکس است که دفعهی سوم سرقت بکند، دفعه اول دست راست او را قطع میکنند، دفعه دوم پای چپ را قطع میکنند،اگر دفعه سوم سرقت کرد، در صورتی که واجد شرائط سرقت باشد حبس ابد میشود، اگر باز دفعه چهارم در زندان سرقت کرد، کشته میشود، پس دفعهی سوم حد سرقت حبس ابد است. پس یکی از کسانی که حبس ابد میشود،آن شخصی است که دیگری را نگه دارد.
در این سه روایت حکم سومی بیان نشده، فقط حکم اولی و دومی بیان شد، ولی یک روایت داریم که حکم سومی را نیز بیان میکند. این روایت مال سکونی است:
عن النوفلی، عن السکونی،عن أبی عبد الله علیه السلام:
«أنّ ثلاثة نفر رفعوا إلی أمیر المؤمنین علیه السلام واحد منهم أمسک رجلاٌ،و أقبل الآخر فقتله و الأخر یراهم، فقضی فی (صاحب) الرؤیة أن تسمل عیناه و فی الّذی أمسک أن یسجن حتّی یموت کما أمسکه، قضی فی الّذی قتل أن یقتل». الوسائل: ج 19، الباب17 من أبواب قصاص النفس،الحدیث3.
سه نفر خدمت حضرت امیر المؤمنین آمدند یا آنها را آوردند، یکی از آنها طرف را نگه داشته بود،دومی او را کشته بود، سومی هم «یراهم» میدید و نگاه میکرد، یعنی دیدهبانی مینمود، مراد صرف نگاه نیست بلکه دیدهبانی میکرد، حضرت در مورد نفر اول این گونه قضاوت کرده که چشمان او را در بیاورید، چون او با چشمان خود دیدهبانی کرد تا یک نفر به قتل برسد، نسبت به آنکس که او را نگه داشته بود، قضاوت کرد که او زندانی ابد بشود تا اینکه در زندان بمیرد، اما در مورد آنکس که قتل را انجام داد، فرمود باید او قصاص بشود،این روایت حکم سومی را هم بیان کرد.
ولی این روایت از نظر سند ضعیف است، چون راویش سکونی است که از عامة میباشد و لذا در جایی که مدرک حکم فقط روایت او باشد، چندان به او اعتنا نمیکنند، اما این روایت را بالخصوص مشایخ ثلاثه نقل کرده، یعنی مرحوم کلینی در کافی آورده،مرحوم شیخ در تهذیب نقل نموده، مرحوم صدوق هم آن را در «من لا یحضر الفقه» آورده،هر سه بزرگوار این روایت را نقل کردهاند «و عمل بها الأصحاب»، از این رو صاحب جواهر فرمودند: «بلا خلاف أجده فی شیء من ذلک»،در این سه حکم هیچ مخالفی نیست،پس اصحاب بالاتفاق به آن عمل کردهاند و اگر ضعف سند هم داشته باشد، با عمل اصحاب جبران میشود.
مرحوم آیة الله خوئی یک عقوبت دیگری را هم اضافه کرده و فرموده: ممسک علاوه بر حبس ابد، «یضرب جنبیه»،اول به دو طرف پهلوهایش تازیانه میزنند، «یضرب جنبیه و جلد خمسین جلدة فی کلّ سنة»، یعنی علاوه بر حبس ابد،قبل از آنکه زندان ببرند، او را پنجاه ضربه شلاق میزنند و بعد هم در زندان در هر سال پنجاه ضربه شلاق به او میزنند، ایشان یک چنین فتوا دادهاند و باید ببینیم که مدرک این فتوای ایشان چیست؟ مدرک این فتوایش،این روایت است : این روایت را مرحوم شیخ در تهذیب نقل میکند از عمرو بن ابی مقدار، قال: کنت شاهدا عند البیت الحرام و رجل ینادی بأبی جعفر المنصور، میگوید من در مکه بودم در طواف خانهی خدا دیدم که یک نفر فریاد میزد به منصور دوانقی،او هم مشغول طواف بود، و «هو یطوف و یقول یا أمیر المؤمنین! إنّ هذین الرجل قتلا أخی لیلا»، این دو نفر برادرم را در نیمهی شب از خانه بیرون بردند،«فأخرجاه من منزله فلم یرجع إلیه»، دیگر برادرم بر نگشت «و الله ما أدری ما صنعا به»، من نمیدانم که با او چه کار کردند، «فقال لهما أبو جعفر و ما صنعتما به؟ با او چه کار کردی؟ «فقالا یا أمیر المؤمنین کلمّنا» ما او را از خانه صدا کردیم و او هم بیرون آمد و مقداری با هم صحبت کردیم «فرجع إلی منزله»،او هم برگشت و دیگر خبر نداریم که چه شد. ابو جعفر به آنها گفت فردا بعد از نماز عصر بیایید تا من بین شما قضاوت کنم، آنها فردا آمدند، وقتی آمدند، دیدند که امام صادق علیه السلام نیز مشغول طواف است، «فقال لجعفر بن محمد علیهما السلام و هو قابض علی یدیه منصور» منصور دوانقی در حالی که دست امام صادق علیه السلام را گرفته بود،به حضرت عرض کرد که: یا جعفر! إقض بینهم، شما میان آنان قضاوت کنید، حضرت فرمود که خود شما قضاوت کنید، ولی منصور اصرار کرد و امام را قسم داد که بین آنها قضاوت کنید، فخرج اینجا امام صادق بنا شد که بین آنها قضاوت کند، فلذا یک مکانی را معین کردند که حضرت در آنجا بنشیند و بین آنها قضاوت کند، ثم جاء الخصماء فجلسوا قدّامه، آن سه نفر را آوردند، فقال ما تقول؟ فقال یابن رسول الله! إنّ هذین خرقا،خرق خروج در شب را میگویند،اینها در شب وارد منزل برادرم شدند فأخرجاه من منزله فوالله ما رجع إلیه،دیگر بر نگشت و و الله ما أدری ما صنعا به، فقال ما تقولان؟ آنگاه حضرت رو به آن دو نفر کرد که شما چه میگویید؟ فقالا یا بن رسول الله! کلّمنا ثم رجع إلی منزله. به حضرت عرض کردند که ما او را از منزلش صدا کردیم و مقداری با او حرف زدیم،سپس او به منزل خود بر گشت، فقال جعفر: یا غلام،!
امام به آن شخص که کاتب بود،دستور داد که : أکتب:بسم الله الرحمن الرحیم قال رسول الله صلّی الله علیه و آله من طرق رجلا باللیل فأخرجه من منزله فهو له ضامن. کسی که شبانه در خانهی کسی بیاید و او را از منزلش بیرون ببرد، او ضامن است إلّا أن یقیم البیّنة أنّه قد ردّه إلی منزله مگر اینکه بینه بیاورد که من او را بر گرداندم، در غیر این صورت ضامن است.سپس فرمود:
یا غلام! یکی از این دو نفر را دورتر ببر واضرب عنقه، و گردنش را بزن،وقتی دستور داد که او را بکش، فقال یا بن رسول الله ما قتلته أنا. به خدا من او را نکشتم، و لکن أمسکته،من نگهش داشتم، فجاء هذا فوجعه فجأة و قتله، آن دیگری آمد فجأة و ناگهانی او را کشت، فقال: أنا بن رسول الله، فرمود من پسر پغمبر هستم و برای قضاوت در اینجا نشستهام، یا غلام نفّی هذا فاضرب عنقه، آن دیگری دور ببر و گردنش را بزن، فقال یابن رسول الله و ما عذبّته و لکن قتلته بضربة واحدة،یعنی من او عذابش نکردم و با یک ضربت او را کشتم، اقرار به قتل کرد،حضرت فرمود: تو هم با یک ضربت او را بکش، فضرب أخاه فضرب عنقه،آنکس که من او را کشتم، حضرت دستور قتل او را صادر نمود، دیگری که گفت من فقط او را نگهش داشتم، ثمّ أمر بالآخر فضرب جنبیه و حبسه فی السجن، پس حضرت اول تعزیر کردند بعد هم زندانش کردند، و وقع علی رأسه، یک نوشتهای هم بالای سرش نهادند که این آدم مادام العمر در زندان است یحبس عمره، یعنی زندانی ابد است و یضرب کلّ سنة خمسین جلدة، علاوه بر زندانی ابد، هر سالی هم پنجاه ضربه شلاق به او میزنند، پس ممسک علاوه بر اینکه حبس ابد دارد، قبل از زندانی کردنش شلاق میزنند و هر سال هم پنجاه شلاق به او میزنند.
مرحوم آیة الله خوئی به این روایت عمل کرده،روایت هم از نظر سند اعتبار دارد،ولی اصحاب وفقها به آن عمل نکردهاند،پس این قسمت روایت «معرض عنهای» اصحاب است و میتوان آن را توجیه کردند، توجیهش هم این است که آنها شبانه او را از خانه بیرون بردند، خود این تعزیر دارد، این یک امر اضافه است،یعنی اینکه شبانه کسی را از خانهاش ببرند و او را بکشند، یک چیزی اضافه دارد،در خصوص مورد امام دستور دادند که یضرب جنبیه و یضرب کلّ سنة خمسین جلدة، فلذا از موردش نمیتوانیم تعدی کنیم، در آن سه روایت فقط حبس ابد داشت،اضافهی دیگری نداشت و هیچ یک از فقها هم به این روایت فتوا ندادهاند، فقط این روایت یک چیزی اضافه داشت و این اختصاص به موردش دارد،و موردش هم وجه دارد و آن اینکه شبانه او را از خانهاش بردند و کشتند، ولذا تعزیر دارد.