< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی

1402/07/23

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الوقف/الصيغة الوقف /کیفیت وقف مسجد

در این چند سال مبنای ما برای ارائه دروس متن تحریر الوسیله مرحوم امام بوده است و إن شاء الله در بحث وقف هم چنین بنایی داریم؛ تا زمانی که انسان در این دنیا زندگی می‌کند خداوند به او استعدادهای مختلف مادی و معنوی عنایت می‌کند و او می‌تواند طوری این فرصت‌ها و نعمت‌ها را جهت دهد که در مسیر بندگی خدا باشد و هر روز با انجام اعمال خیر و عبادت خداوند برای خود اجر و ثواب أخروی بیاندوزد ولی به محض مرگ انسان تمام این استعدادها از دست می‌رود و دیگر امکان ذخیره ثواب و اجر اخروی از دست می‌رود با این حال خدای متعال راههای قرار داده است که انسان بتواند در زمان حیات خود کاری انجام دهد که بعد از مرگ او نیز همچنان اجر و ثواب نصیب او شود و نوری برای برزخ و قیامت او بگردد؛

روایات رسیده از اهل بیت عصمت و طهارت(ع) به خوبی این راهها را برای ما نشان می‌دهند از جمله روایاتی که مضمون آنها دلالت بر قطع تمام راههای اجر و ثواب پس از مرگ می‌باشد مگر سنّت حسنه و صدقه جاریه و ولد صالح.

صدقه جاریه همان وقف است یعنی انسان می‌تواند نوع مخصوصی از وقف را انجام دهد که اصل مال برای زمان نامحدود حفظ شود و منافع و ثمرات آن در راه خدا در همان نیتی که واقف مد نظر داشته آزاد باشد و مصرف شود؛ مثلا کسی یک مزرعه‌ای وقف می‌کند که هر ساله از ثمرات و محصولات آن در راه خیر مثلا کمک به ایتام استفاده شود و این عمل چنان است که حتی پس از مرگ واقف نیز این محصولات طبق نیت او باید در اختیار موقوف علیهم قرار گیرد و همین امر باعث می‌شود همچنان ارتباط معنوی واقف با دنیا برقرار باشد و مدام برای او اجر و ثواب برسد.

البته باید به این نکته توجه داشته باشیم که احکام شرعی نیاز به دلیل شرعی دارند و صرف این که یک عملی ثواب زیاد دارد موجب نمی‌شود که ما قائل به وجوب آن شویم چه بسا یک عمل واجب باشد ولی ثوابش کمتر از بعضی مستحبات نظیر وقف باشد؛

کلام مرحوم امام: «و هو تحبيس العين وتسبيل المنفعة. وفيه فضل كثير وثواب جزيل، ففي الصحيح عن أبي عبداللَّه عليه السلام قال: «ليس يتبع الرجلَ بعد موته من الأجر إلّا ثلاث خصال: صدقة أجراها في حياته فهي تجري بعد موته، وسُنّة هدىً سَنّها فهي يعمل بها بعد موته، وولد صالح يدعو له»، وبمضمونه روايات[1] این مطالب در جلسات قبلی مفصل بیان شده است ولی از باب این که بر مبنای مرحوم امام نیز این مطالب را ملاحظه کنیم مجدد برخی مطالب بیان می‌شود؛ مرحوم امام در ابتدای کتاب وقف راجع به معنای اصطلاحی و فضیلت و اهمیت و ضرورت وقف مطالبی را متعرض می‌شوند و می‌فرمایند: وقف به این معناست که عین موقوفه حبس شود و هرگز از این عنوان خارج نشود ولی منفعت آن در راه خدا در همان نیت واقف هزینه شود، در وقف فضیلت زیادی وجود دارد و ثواب بسیار بزرگی در آن نهفته است؛ در روایتی که سند آن صحیح است از امام صادق(ع) نقل شده است که حضرت فرمودند: بعد از مرگ انسان هیچ عمل خیری تابع او نخواهد بود و ارتباط او با دنیا قطع می‌شود مگر این که یکی از این سه خصلت را داشته باشد، اول این است که صدقه جاریه‌ای با دست خود در دنیا ایجاد کند یعنی یک عینی از اموال خود را وقف کند و دوم آن که یک روش و سنّت نیکویی بین مردم رواج دهد که بعد از مرگ او نیز همچنان آن سنّت ادامه داشته باشد مثلا در منطقه‌ای که دعای کمیل یا ندبه برقرار نبوده اقدام کند و این مراسمات را راه اندازی کند به نحوی که پس از او نیز این سنّت ادامه داشته باشد و خصلت سوم آن است که فرزند صالحی تربیت کند تا زمانی که این ولد در دنیا است و عمل خیر و عبادت انجام می‌دهد همچنان به والدین او هرچند از دنیا رفته باشند اجر و ثواب خواهد رسید.

«(مسألة 1): يعتبر في الوقف الصيغة، و هي كلّ ما دلّ على إنشاء المعنى المذكور، مثل «وقفتُ» و «حبستُ» و «سبّلتُ»، بل و «تصدّقتُ» إذا اقترن به ما يدلّ على إرادته، كقوله: «صدقة مؤبّدة، لا تُباع ولا تُوهب» ونحو ذلك، وكذا مثل «جعلتُ أرضي موقوفة أو محبسة أو مسبّلة على كذا». ولا يعتبر فيه العربية ولا الماضوية، بل يكفي الجملة الاسمية، مثل: «هذا وقف» أو «هذه محبسة أو مسبّلة»[2] «در وقف، صيغه معتبر است و صيغه هر آن چيزى است كه بر انشاى معناى مذكور دلالت كند مانند «وقفت» (وقف كردم) و «حبست» (حبس نمودم) و «سبّلت» (سبيل نمودم) بلكه و «تصدّقت» (صدقه نمودم) در صورتى كه مقرون به چيزى باشد كه دلالت بر اراده وقف نمايد مانند قول او: «صدقه‌اى است ابدى كه فروخته و هبه نمى‌شود» و مانند اين‌ها. و همچنين مانند «زمين خود را موقوفه يا حبس شده يا سبيل قرار دادم بر چنين ...» و عربى و ماضى بودن در آن معتبر نيست، بلكه جمله اسمى كفايت مى‌كند مانند «اين وقف است» يا «اين حبس يا سبيل شده است.»[3]

«(مسألة 2): لا بدّ في وقف المسجد من قصد عنوان المسجدية، فلو وقف مكاناً على صلاة المصلّين وعبادة المسلمين صحّ، لكن لم يصر به مسجداً ما لم يكن المقصود عنوانه، والظاهر كفاية قوله: «جعلته مسجداً» و إن لم يذكر ما يدلّ على وقفه وحبسه، والأحوط أن يقول: «وقفته مسجداً» أو «... على أن يكون مسجداً»[4] «در وقف مسجد، بايد عنوان مسجديت را حتماً قصد نمايد؛ پس اگر جايى را براى نماز نمازگزاران و عبادت مسلمانان، وقف نمايد صحيح است، ليكن با چنين وقفى مادامى‌كه عنوان مسجديّت مقصود نباشد، مسجد نمى‌شود، و ظاهراً قول او: «آن را مسجد قرار دادم» كافى باشد؛ اگر چه چيزى را كه بر وقف و جنس آن دلالت كند، ذكر ننمايد. و احتياط مستحب اين است كه بگويد: وقف نمودم آن را به عنوان مسجد، يا بنابراين كه مسجد باشد.»[5]

«(مسألة 3): الظاهر كفاية المعاطاة في مثل المساجد، والمقابر، والطرق والشوارع، والقناطر، والرباطات المعدّة لنزول المسافرين، والأشجار المغروسة لانتفاع المارّة بظلّها أو ثمرها، بل ومثل البواري للمساجد، والقناديل للمشاهد، وأشباه ذلك. وبالجملة: ما كان محبساً على مصلحة عامّة، فلو بنى بناءً بعنوان المسجدية، وأذن في الصلاة فيه للعموم، وصلّى فيه بعض الناس، كفى في وقفه وصيرورته مسجداً. وكذا لو عيّن قطعة من الأرض لأن تكون مقبرة للمسلمين، وخلّى بينها وبينهم وأذن إذناً عامّاً للدفن فيها، فدفنوا فيها بعض الأموات، أو بنى قنطرة وخلّى بينها وبين العابرين فشرعوا في العبور عليها وهكذا[6] «در امثال مساجد و مقابر و راه‌ها و خيابان‌ها و پل‌ها و كاروانسراهايى كه براى توقف مسافران مهيا شده و درخت‌هايى كه براى استفاده عابرين از سايه و ميوه آن‌ها كاشته مى‌شوند، بلكه امثال حصيرهاى مساجد و قنديل‌هاى زيارتگاه‌ها و نظاير اين‌ها و خلاصه هر چيزى كه براى مصلحت عموم حبس باشد، معاطات كفايت مى‌كند؛ پس اگر ساختمانى به عنوان مسجد بسازد و به عموم اذن بدهد كه در آن نماز بخوانند و بعضى از مردم در آن نماز بخوانند در وقف آن كافى است و مسجد مى‌شود. و همچنين است اگر قطعه زمينى را براى قبرستان مسلمين تعيين كند و بين آن و مردم رفع مانع نموده و اذن عمومى بدهد كه اموات را در آن دفن نمايند و بعضى از اموات را در آن دفن نمايند، يا پلى را بسازد و بين آن و عابرين رفع مانع كند و مردم شروع در عبور از آن بنمايند و چنين است در ساير موارد.»[7]

«(مسألة 4): ما ذكرنا من كفاية المعاطاة في المسجد إنّما هو فيما إذا كان أصل البناء بقصد المسجدية؛ بأن نوى ببنائه وتعميره أن يكون مسجداً، خصوصاً إذا حاز أرضاً مباحة لأجل المسجد وبنى فيها بتلك النيّة. و أمّا إذا كان له بناء مملوك- كدار أو خان- فنوى أن يكون مسجداً وصرف الناس بالصلاة فيه من دون إجراء الصيغة عليه يشكل الاكتفاء به. وكذا الحال في مثل الرباط و القنطرة[8] «آنچه كه ذكر كرديم از كافى بودن معاطات در مسجد، فقط در صورتى است كه اصل ساختن به قصد مسجد باشد، به اينكه قصدش از ساختن و عمران آن، اين است كه مسجد باشد خصوصاً اگر زمين مباحى را براى مسجد حيازت كند و به همين نيّت آن را بسازد و اما اگر براى او ساختمان مملوكى باشد مانند خانه يا سرايى، سپس نيّت كند كه مسجد باشد و مردم را به نماز در آن وادار كند بدون آن‌كه صيغه را اجراء نمايد، اكتفا به آن مشكل است و همچنين است حال در مانند كاروانسرا و پل.»[9]

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo