< فهرست دروس

درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی

1402/07/19

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: كتاب الوقف/الصيغة الوقف /معنای لغوی و اصطلاحی وقف

تقریر محدودهٔ بحث: جواهر الکلام شرح شرایع الإسلام است مرحوم صاحب جواهر بر اساس متن شرایع تمام مباحث مطرح شده در کتاب الوقف را در سه قسمت دسته بندی می‌کند؛ عقد و شرائط و لواحق؛ عقد آن لفظی است که به سبب آن عنوان وقف محقق می‌شود همان عبارتی که در تعریف وقف آورده می‌شود همان عقد وقف و تفسیر وقف است یکی از تعاریف این است که «الوقف عقد ثمرته تحبیس الأصل و اطلاق المنفعة»؛ حقیقت وقف همان است که در تعریف وقف آورده شده است یعنی اگر کسی می‌خواهد وقف انجام دهد اولا باید عین موقوفه را حبس کند از جمیع تصرفات ناقله مانند بیع و هبه مانند کسی که یک شیء گران‌بهائی را داخل جعبه و گاوصندوق محکم و غیر قابل دست رس قرار می‌دهد مانند این که کسی زمینی را وقف کرده باشد این زمین از جمیع انتقالات ممنوع می‌شود و همیشه باید در همین حالت وقفی خود باقی بماند؛ عین محبوس است عین ممنوع التصرف است عین همیشه به حالت خود که وقفی بودن است باقی می‌ماند ولی منافع و ثمرات آن آزاد است و به هر میزان که موقوف علیهم صلاح می‌دانند می‌توانند در جهت وقف مصرف کنند؛

عمدتا فقهاء برای وقف دو تعریف مطرح نموده‌اند که هر کدام از این تعاریف بر مبنایی استوار شده است عده‌ای برداشت عرف از وقف را ملاک قرار داده‌اند و گفته‌اند: «الوقف تحبیس الأصل و اطلاق المنفعة» یعنی وقف همان کاری است که کسی ملک خود را از قبیل زمین، باغ، خانه و دابّه‌ای را برای امر خیری از قبیل کمک به ایتام یا برپایی مجالس عزاداری وقف کند و این مال را در این مقصود حبس کند به نحوی که هرگز کسی حق خارج کردن آن را از این مقصود نداشته باشد از طرفی قسمت دیگر تعریف آن است که منافع وقف در جهت وقف آزاد است و قابلیت مصرف برای موقوف علیهم را دارد بنا بر این چنین تعریفی جامع افراد و مانع اغیار است و با هیچ کدام از عناوین شرعی دیگر از قبیل هبه و صدقه اشتباه نمی‌شود؛ وقف دو رکن دارد یکی حبس عین موقوفه است که قابلیت انتقال ندارد ولی به این معنا نیست که دیواری دور آن کشیده شود و هیچ استفاده‌ای از آن نشود بلکه به این معناست که هر نوع منفعت عقلائی و هر نوع ثمره‌ای که بتوان از آن به دست آورد آزاد است و قابلیت آن را دارد که در جهت وقف برای موقوف علیهم هزینه شود؛ چنین تعریفی کاملا روشن و واضح است و هیچ دغدغه و شبهه‌ای در آن راه پیدا نمی‌کند عالم و غیر عالم با شنیدن چنین تعریفی یک معنای روشن و قابل فهم از آن به دست می‌آورد.

تعریف دیگری که برای وقف مطرح شده است این عبارت است: «الوقف تحبیس الأصل و تسبیل المنفعة» یعنی عین موقوفه باید حبس شود از هر نوع تصرف ناقله‌ای ولی منافع آن فی سبیل الله در همان هدفی که وقف شده است قابلیت مصرف برای موقوف علیهم را دارد مثلا وقف ایتام شده یا وقف آموزش قرآن شده یا وقف عزاداری شده در همه این موارد اصل باید محفوظ باشد ولی منافع و ثمرات آن آزاد است و در همان مسیر و نیت واقف باید هزینه شود ولی هزینه کردن آن آزاد است یعنی به هر میزان و در هر زمان و هر کیفیتی که صلاح می‌داند و بیشتر به نفع موقوف علیهم است می‌تواند هزینه کند؛ تسبیل المنفعة همان اطلاق المنفعة است یعنی بدون هیچ قیدی منافع و ثمرات وقف در اختیار موقوف علیهم است و این طور نیست که در مصرف آن زمان بندی لحظ شده باشد و یا برای ابتدا و انتهاء سالی که منافعی از وقف به دست آمده محدوده‌ای قائل شده باشند مبنای کسانی که این تعریف را بر سایر تعاریف ترجیح می‌دهند آن است که این تعریف از روایت پیغمبر(ص) گرفته شده است در جایی که در پاسخ کسی که از کیفیت وقف سؤآل کرده بود حضرت فرمودند: «حَبِّس الأصل و سَبِّل الثمرة[1] یعنی اصل محفوظ و محبوس بماند ولی منفعت و ثمره آن در همان جهت وقف در راه خدا هزینه شود و اما در کتب لغت نیز چنین تعبیری به کار رفته است چنانچه در کتاب صحاح می‌خوانیم: «سَبَّلَ ضيعتَه، أى جعلَها فى سَبِيلِ اللّٰه[2] ضیعة به معنای زمین مرغوب و حاصلخیز است این که کسی بگوید: «سَبَّلَ ضيعتَه» یعنی آن زمین را برای مصرف در راه خدا قرار داد و این معنا همان است که از روایت به دست می‌آید؛ پس این مبنا هم درست است همانچه در لغت تسبیل را در معنای وقف به کار برده‌اند و از آن معنای قربة إلی الله بودن را استخراج نموده‌اند بنا بر این کسانی که تعریف دوم را برای وقف ترجیح داده‌اند مبنایشان دو چیز است اولا عین روایت این تعریف را ارائه داده است و ثانیا در لغت نیز چنین معنایی از تسبیل اراده شده است یعنی وقف آن است که اصل آن همیشه محفوظ باشد ولی منافع و ثمرات آن اطلاق داشته باشد و در اختیار موقوف علیهم قرار بگیرد.

عدم اشتراط صیغه وقف در تحقق وقف: تعاریف متعددی برای وقف انجام شده که دو تعریف مهم آن را بیان کردیم ولی نکته‌ای که در جلسات قبل نگفتیم و این جلسه متعرض آن می‌شویم این است که وقتی گفته می‌شود وقف حبس عین است و اطلاق منافع این برای تقریب ذهن است و إلا بدون به کار بردن این الفاظ اگر کسی قصد وقف کردن ملکی را داشته باشد و قرائنی دال بر وقف موجود باشد اصل وقف محقق می‌شود؛ در تعریف وقف هرگز گفته نشده که وقف لفظیست که چنین و چنان است و تنها گفته می‌شود وقف آن است که حبس عین و اطلاق منافع را در‌بر دارد و اگر برای تحقق وقف نیاز به صیغه باشد بالتبع نیاز به لفظ هم خواهد بود و اگر نیاز به لفظ باشد نیاز به ایجاب و قبول دارد در حالی که در وقف کسی این حرف را نزده است بلکه وقف آن است که کسی عینی که دارای منافع است را برای هدف خدا پسندانه‌ای برای موقوف علیهم خاص یا عام قصد کند و به طریقی مانند صیغه وقف یا هر عملی که کشف از نیت او بکند ولو معاطات این را برای دیگران تفهیم نماید؛ اگر معتقد باشیم وقف نوعی عقد است و نیاز به صیغه دارد در این صورت چه وقف عام باشد و چه خاص نیاز به ایجاب و قبول دارد در وقف عام ایجاب آن از طرف واقف و قبول آن از طرف حاکم شرع صادر می‌شود و در جایی که وقف خاص باشد ایجاب آن از طرف واقف و قبول آن از طرف موقوف علیهم خاص یا ولی او صادر می‌شود در حالی که چنین شرطی در تحقق وقف وارد نشده است و همین که کسی مثلا مشغول ساخت بنایی است و از نوع نقشه ساختمان و نمای آن و حرف‌هایی که از واقف شنیده می‌شود که به چه منظور این بنا را احداث می‌کند در تحقق وقف کفایت می‌کند و بر همگان لازم خواهد بود که به اقتضای این وقف پایبند باشند.

این را قبول داریم که در وقف باید جهت وقف مشخص باشد ولی مشخص بودن جهت غیر از آن است که برای تحقق وقف حتما باید صیغه استعمال شده باشد اگر کسی ساختمانی بنا کند به عنوان این که مثلا این ساختمان مسجد باشد و یا مرکز آموزش قرآن باشد و یا هر منظور خیر دیگر همین مقدار در تحقق وقف کفایت می‌کند و نیازی به انشاء صیغه ندارد.

مرحوم صاحب جواهر نیز متعرض این بحث نمی‌شوند در این که برای تحقق وقف نیاز به صیغه مخصوص وقف باشد بلکه برای تفهیم مفهوم وقف از تعاریف معروف استفاده نموده‌اند؛ در تحقق وقف با سه قول مواجه هستیم عده‌ای قائلند برای تحقق وقف باید صیغه عقد به شکل تحبیس الأصل و اطلاق المنفعة به کار رود و دسته دوم قائلند برای تحقق وقف باید از صیغه عقد به شکل تحبیس الأصل و تسبیل المنفعة استفاده کرد و گروه سوم قائلند که برای تحقق هر نوع وقفی هیچ نیازی به صیغه نیست و همین که کسی قصد داشته باشد عینی را برای یک هدف خدا پسندانه‌ای وقف نماید کفایت می‌کند همانند وقف معاطاتی مانند این که کسی ساختمانی بسازد و در اختیار مردم قرار دهد که به عنوان مسجد و یا محل عزاداری از آن استفاده کنند همین مقدار در تحقق وقف کفایت می‌کند مرحوم امام هرچند در تحقق عقد صیغه وقف را به کار برده‌اند ولی در ادامه بحث وقف معاطاتی را نیز پذیرفته‌اند قبول داریم که اگر صیغه به کار رود بهتر است ولی به این معنا نیست که حتما برای تحقق وقف نیاز به صیغه است.

کلام مرحوم امام: «(مسألة 1): يعتبر في الوقف الصيغة، و هي كلّ ما دلّ على إنشاء المعنى المذكور، مثل «وقفتُ» و «حبستُ» و «سبّلتُ»، بل و «تصدّقتُ» إذا اقترن به ما يدلّ على إرادته، كقوله: «صدقة مؤبّدة، لا تُباع ولا تُوهب» ونحو ذلك، وكذا مثل «جعلتُ أرضي موقوفة أو محبسة أو مسبّلة على كذا». ولا يعتبر فيه العربية ولا الماضوية، بل يكفي الجملة الاسمية، مثل: «هذا وقف» أو «هذه محبسة أو مسبّلة».»[3] در وقف، صيغه معتبر است و صيغه هر آن چيزى است كه بر انشاى معناى مذكور دلالت كند مانند «وقفت» (وقف كردم) و «حبست» (حبس نمودم) و «سبّلت» (سبيل نمودم) بلكه و «تصدّقت» (صدقه نمودم) در صورتى كه مقرون به چيزى باشد كه دلالت بر اراده وقف نمايد مانند قول او: «صدقه‌اى است ابدى كه فروخته و هبه نمى‌شود» و مانند اين‌ها. و همچنين مانند «زمين خود را موقوفه يا حبس شده يا سبيل قرار دادم بر چنين ...» و عربى و ماضى بودن در آن معتبر نيست، بلكه جمله اسمى كفايت مى‌كند مانند «اين وقف است» يا «اين حبس يا سبيل شده است».

«(مسألة 3): الظاهر كفاية المعاطاة في مثل المساجد، والمقابر، والطرق والشوارع، والقناطر، والرباطات المعدّة لنزول المسافرين، والأشجار المغروسة لانتفاع المارّة بظلّها أو ثمرها، بل ومثل البواري للمساجد، والقناديل للمشاهد، وأشباه ذلك. وبالجملة: ما كان محبساً على مصلحة عامّة، فلو بنى بناءً بعنوان المسجدية، وأذن في الصلاة فيه للعموم، وصلّى فيه بعض الناس، كفى في وقفه وصيرورته مسجداً. وكذا لو عيّن قطعة من الأرض لأن تكون مقبرة للمسلمين، وخلّى بينها وبينهم وأذن إذناً عامّاً للدفن فيها، فدفنوا فيها بعض الأموات، أو بنى قنطرة وخلّى بينها وبين العابرين فشرعوا في العبور عليها وهكذا[4] در امثال مساجد و مقابر و راه‌ها و خيابان‌ها و پل‌ها و كاروانسراهايى كه براى توقف مسافران مهيا شده و درخت‌هايى كه براى استفاده عابرين از سايه و ميوه آن‌ها كاشته مى‌شوند، بلكه امثال حصيرهاى مساجد و قنديل‌هاى زيارتگاه‌ها و نظاير اين‌ها و خلاصه هر چيزى كه براى مصلحت عموم حبس باشد، معاطات كفايت مى‌كند؛ پس اگر ساختمانى به عنوان مسجد بسازد و به عموم اذن بدهد كه در آن نماز بخوانند و بعضى از مردم در آن نماز بخوانند در وقف آن كافى است و مسجد مى‌شود. و همچنين است اگر قطعه زمينى را براى قبرستان مسلمين تعيين كند و بين آن و مردم رفع مانع نموده و اذن عمومى بدهد كه اموات را در آن دفن نمايند و بعضى از اموات را در آن دفن نمايند، يا پلى را بسازد و بين آن و عابرين رفع مانع كند و مردم شروع در عبور از آن بنمايند و چنين است در ساير موارد.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo