درس خارج فقه استاد مرتضی مقتدایی
1402/07/17
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب الوقف/حکم وقف /ادله استحباب وقف
تقریر محدودهٔ بحث: بحث راجع به روایاتی بود که استحباب وقف را میرساند، وقف آن است که انسان عینی از اموال خود را معین کند که از منافع و ثمرات آن در همان نیتی که مقصود اوست هزینه شود، چنین صدقهای جاریه است و حتی پس از مرگ او نیز همچنان از درآمد آن مال وقفی، اجر و ثواب نصیب واقف آن خواهد شد.
در روایات نیز خواندیم که این دنیا دار عمل است و با مرگ انسان رابطه او با دنیا قطع میشود و نمیتواند برای آخرت خود کاری انجام دهد، آخرت دار جزا و مکافات است و امکان این که بتواند عملی انجام دهد تا گشایشی برای او ایجاد شود وجود ندارد، در عین حال امکان دارد انسان در زمان حیات خود کارهایی انجام دهد که هم زمان حیات و هم زمان پس از مرگ آن اعمال منشأ اثر برای او باشد و مدام برای او اجر و ثواب ایجاد کند هر چند خودش در دنیا نباشد و مستقیما نتواند کاری انجام دهد ولی اثر آن اعمال چنان است که میتواند منشأ فیض و برکت برای صاحب آن باشد،
شاید بلافاصله پس از مرگ کسی، نامه اعمال او چندان مزیّن به اعمال خیر نباشد ولی ممکن است به برکت آن اعمالی که در روایات به آن تصریح شده است وضیعتی ایجاد شود که هر روز بیش از روز گذشته پرونده اعمال او از اعمال جدید پر شود و آن اعمال سه چیز است که میتواند منشأ خیرات همیشگی برای صاحب خود باشد؛ یکی از کارها آن است که عینی از اموال خود را حبس میکند در را خیر به نحوی که قابلیت خرید و فروش و هر نوع تصرفی که متعلق عین باشد را از آن نفی میکند و از ثمرات و منافع آن در همان قصدی که دارد هزینه میشود و خود عین همیشه سرجای خود میماند که به آن صدقه جاریه میگویند و عمل دیگر سنّة عادلة است یعنی یک رسم و عادتی را در میان مردم نهادینه کند که بر اساس آن سنّت، مردم گرایش به عمل خیر بکنند مثلا مراسم دعای کمیل یا ندبه را در جایی که مردم به آن عادت نداشتند مرسوم کند در این فرض هم شرکت کنندگان در چنین مراسمی از فیوضات دنیوی و اخروی آن بهرهمند خواهند شد و هم کسی که این سنت را راه اندازی کرده از برکات آن بهره معنوی خواهد برد حتی اگر از دنیا هم رفته باشد باز برکات این عمل خیر او همچنان تا زمانی که این مراسمات برقرار است به او خواهد رسید و اما عمل سوم آن است که فرزند صالحی را تربیت کند که دعاگوی او باشد و اعمال خیری از قبیل نماز و روزه و حج و صدقه را به نیابت از او بجای آورد که هم خود فرزند ثواب میبرد و هم در نامه اعمال والدین او نیز این ثوابها نوشته میشود اگر کسی بتواند لاأقل یکی از این سه راه را برای خود انتخاب کند و به آن عمل کند زمینهای میشود برای این که بعد از مرگ او نیز ارتباط او با دنیا قطع نشود و همچنان برای او فیض معنوی برسد؛ روایاتی در این خصوص خوانده شد به عنوان نمونه یکی از این روایات را مجدد میخوانیم تا مفاد کلی آنها را به دست آوریم.
«وبالإِسناد، عن صفوان بن يحيى، عن معاوية بن عمار قال: قلت لأبي عبد الله عليهالسلام: ما يلحق الرجل بعد موته؟ فقال: سنة يُعمل بها بعد موته فيكون له مثل أجر من عمل بها من غير أن ينقص من أجورهم شيء، والصدقة الجارية تجري من بعده، والولد الطيب يدعو لوالديه بعد موتهما، ويحج ويتصدق ويعتق عنهما ويصلّي ويصوم عنهما، فقلت: أُشركهما في حجتي؟ قال: نعم.»[1] معاویة بن عمار نقل میکند از امام صادق(ع) سؤال کردم که چه ثواب و اجری بعد از مردن کسی نصیب او میشود؟ حضرت در جواب فرمودند: اگر کسی در دنیا یک سنّت و روش نیکویی از خود به جای بگذارد به نحوی که دیگران بر اساس آن سنّت عمل کنند مثلا در جایی که برپایی مراسم دعای کمیل در شبهای جمعه مرسوم نبوده یا کسی دعای ندبه نمیخوانده اقدام کند و چنین مراسماتی را سنّت کند در این صورت تا زمانی که این مراسمات برپا میشود هم شرکت کنندگان در آن به اجر و ثواب خود میرسند و بدون این که چیزی از ثواب عمل کنندگان به سنّت کم شود به همان اندازه اجر و ثواب به کسی که این برنامههای خیر و عبادی را مرسوم کرده خواهد رسید و اما عمل دومی که باعث میشود همچنان پس از مرگ نیز اجر و ثوابی به انسان برسد آن است که انسان یک صدقه جاریهای از خود به یادگار بگذارد مقصود آن است که یک مالی را از خود وقف نماید به قصد این که از منافع و ثمرات این موقوفه برای همیشه در راه خیر استفاده شود و اما آخرین عاملی که امام(ع) میفرمایند آن است که کسی فرزند صالحی را تربیت کند و این فرزند برای پدر و مادر خود دعای خیر انجام دهد و همیشه دعاگوی آنها باشد و از طرف والدین خود نماز و روزه و حج و صدقه به جای آورد و از طرف آنها عبد و امه آزاد کند؛ راوی در ادامه سؤال کرد: حالا که من مشغول انجام مناسک حج خودم هستم آیا برای پدر و مادر من هم اجر و ثوابی خواهد بود؟ حضرت فرمودند: بله، یعنی عین همان ثوابی که این فرزند از بجا آوردن حج خودش میبرد ولو این که به نیابت از والدین خود نیست ولی به فضل الهی والدین او هم به فیض زیارت خانه خدا میرسند.
نظر استاد: مرحوم صاحب وسائل در ابتدای این باب که باب اول از کتاب «الوقوف و الصدقات» است تحت عنوان «باب استحبابها» از آن تعبیر میکند یعنی ایشان معتقد هستند که شرعا وقف کردن مستحب است و این برداشت خود از روایات را در غالب عنوان باب اول مطرح نمودهاند بله این را قبول داریم که هیچکدام از روایات کلمه استحباب در وقف را به کار نبردهاند ولی با توجه به آثاری که برای وقف قائل شدهاند میتوان استحباب وقف را به دست آورد زیرا معنای استحباب آن است که یک عمل خیر و خداپسندانهای دارای اجر و ثواب باشد همه ما میدانیم که در خیر بودن و خداپسندانه بودن وقف هیچ تردیدی نیست و روایات متعدد به صراحت برای عمل وقف اجر و ثواب فراوانی را مطرح نمودهاند تمام این ویژگیها همان است که یک عمل مستحب را معرفی مینماید در نتیجه وقف شرعا یک عمل مستحب به حساب میآید و استحباب آن بسیار مورد تأکید قرار گرفته است، همه احکام باید به خدا برگردد و کسی نمیتواند از طرف خود حکمی از قبیل استحباب یا وجوب یا حرمت را بر فعلی بار کند بنا بر این ما هیچ دلیلی بر وجوب وقف نداریم هر چند بسیار مورد تأکید قرار گرفته باشد ولی به اندازه کافی ادله استحباب وقف وجود دارد.
و اما بهترین لفظ و عبارتی که میتواند بیان کننده مفهوم وقف باشد و جامع معنایی باشد که از وقف انتظار میرود عبارت «وقفتُ» است چنانچه مرحوم صاحب جواهر میفرماید: اگر واقف از عبارت «وقفتُ»[2] استفاده کند در حقیقت از لفظ صریح استفاده کرده است؛
این عبارت بیان کننده همان کاری است که کسی بخواهد عینی از اموال خودش را وقف یک عمل خیر کند که برای همیشه حتی بعد از مرگ او هم همچنان منافع و ثمرات آن مال در راه خیر مصرف شود و او به اجر و ثواب آن نائل شود؛ اگر کسی قصدش وقف کردن مالی باشد بجای این که از عبارت «وقفتُ هذا المال» استفاده کند از عبارت «حرمتُ هذا المال» استفاده کند این عبارت حرمتُ هرگز کارایی و صراحت «وقفتُ» را ندارد و چنانچه از عبارت «حرمتُ» استفاده کند باید قرینهای به کار ببرد تا رساننده مفهوم وقف باشد زیرا مقصود از وقف آن است که «تحبیس الأصل و اطلاق المنفعة» و یا «تحبیس الأصل و تسبیل المنفعة» به هر حال معنای وقف آن است که کسی اصل مال را برای همیشه حبس کند به نحوی که کسی حق خرید و فروش و هبه و سایر تصرفاتی که به عین برمیگردد را نداشته باشد و ثمرات و منافع آن را در همان مقصودی که نظر واقف بوده هزینه نماید و از طرفی در صرف کردن این ثمرات و منافع موقوف علیهم آزاد هستند یعنی قیدی وجود ندارد در این که چه مقدار به این موقوف علیه داده شود و چه مقدار به موقوف علیه دیگر و این که تا چه زمانی و در چه زمانی این ثمرات مال وقفی هزینه شود و از این جهت آزادی عمل وجود دارد، عبارت «حرّمتُ» هر چند معنای حبس را شاید داشته باشد ولی هرگز نمیتوان معنای اطلاق منافع و ثمرات را از آن به دست بیاوریم مگر این که قرینهای در کار باشد که کاملا این معنا را در برداشته باشد و إلا کلمه «حرمت» به تنهایی نهایتا دلالت بر ممنوع بودن خرید و فروش و هبه و سایر تصرفات در عین را برساند ولی سایر معانی که از عبارت «وقفتُ» به دست میآید هرگز در آن یافت نمیشود البته این را قبول داریم که در عبارت «وقفتُ» هم باید قرائنی و قیودی باشد که رساننده عام و خاص بودن و بیان کننده شرائط واقف باشد ولی به هر حال در جایی که عبارت «وقفتُ» به کار رفته باشد هیچ شکی در اصل تحقق وقف وجود نخواهد داشت ولی در سایر عبارت احتمال سایر امور نیز وجود دارد.
قبلا راجع به این که دو تعبیر در بیان مفهوم وقف از طرف علماء مطرح شده است بحث کردیم؛ عدهای قائل بودند که تعریف وقف این است که بگوئیم: «تحبیس الأصل و اطلاق المنفعة» و این عده دلیل چنین تعبیری را برداشت عرفی و عمومی از آن معرفی مینمایند یعنی به هر کس ولو این که عالم نباشد وقتی از او بخواهیم که وقف را برای ما معنا کند چنان معنا میکند که اصل عین برای همیشه باقی بماند ولی ثمرات و منافع آن در اختیار موقوف علیهم قرار بگیرد و اما گروه دیگری از فقهاء در تعریف خود از وقف گفتهاند که وقف «تحبیس الأصل و تسبیل المنفعة» است و این تعریف برگرفته از روایت پیغمبر(ص) است در جایی که کسی از طریق وقف سؤال کرد و حضرت در جواب فرمودند: «حبّس الأصل و سبّل الثمرة»[3] یعنی اصل ثابت بماند و ثمرات و منافع در راه خدا یعنی در همان راه که مقصود واقف بوده هزینه شود بنا بر این بهترین و مناسب ترین عبارت در رساندن معنای وقف همان عبارت «وقفتُ» میباشد و چنانچه کسی بجای «وقفتُ» بگوید: «حرّمتُ» معلوم نمیشود که آیا منظور او آن است که کسی به این عین نزدیک نشود و کسی حق فروش و هبه آن را ندارد و یا این که منظور آن است که اصل مال ثابت بماند و منافع و ثمرات آن مورد استفاده موقوف علیهم قرار بگیرد و تنها عبارت «وقفتُ» است که همه مقاصدی که از وقف مورد انتظار است را در خود جای داده است و همین که کسی بگوید «وقفتُ هذا الدار» معلوم میشود که مقصود او این است که اصل دار ثابت بماند ولی منافع آن در اختیار موقوف علیهم قرار بگیرد و چناچه کسی بگوید: «حرّمتُ هذا الدار» چنین معنایی به دست نمیآید مگر این که قرینهای به کار رفته باشد.