درس خارج فقه استاد مقتدایی
1402/02/24
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: كتاب النكاح/المهر /تعریف المهر و مقداره
آخرین موضوع فقهی که مورد بحث قرار دادهایم از «کتاب النکاح» انتخاب شده است؛ مسائلی مانند اهمیت و فضیلت و استحباب نکاح از جمله این مسائل بود همچنین گفته شد که اگر کسی به بهانهی این که میخواهم متمرکز در عبادت شوم و شب و روزم را به امور عبادی سپری کنم و هیچ مشغلهای نداشته باشم بخواهد از تشکیل خانواده طفره برود و خود را از قبول مسئولیت خانواده و رسیدگی به امور آن کنار بکشد و به خیال خود خود را آلوده گرفتاریهای زن و بچه نکند چنین عملی از نگاه تعالیم اسلامی مردود و مذموم است و هرگز چنین عذرهایی نمیتواند جایگاه والای خانواده را مخدوش کند؛ حتی مستندات متعدد إرائه دادیم مبنی بر این که اگر کسی به صرف این که پس از تشکیل خانواده احتمال دارد دچار فقر و نداری شود و در هزینه زندگی غوطهور شود اقدام به ازدواج نکند مانند کسی است که به خدای متعال سوء ظن پیدا کرده است علاوه بر این مطالب آیات و روایات متعددی در بیان امر به نکاح و فضیلت آن و ترغیب و تشویق به آن از جمله آیه: ﴿...فَانكِحُواْ مَا طَابَ لَكُم مِّنَ النِّسَاء...﴾[1] مطرح نمودیم و همچنین مباحث مربوط به انتخاب همسر مناسب و هم کفو و تعریف کفو و خصوصیات یک زن شایسته را بیان نمودیم و اما آخرین بحثی که در مباحث مربوط به نکاح بیان کردیم راجع به أولیاء عقد نکاح بود که در دو جلسه مطرح گردید و بیشتر از این لازم ندانستیم مسأله أولیاء عقد و حواشی آن را ادامه دهیم و اما آخرین مسألهای که در سال تحصیلی جاری موضوع بحث خود انتخاب کردهایم که رکنی از ارکان نکاح است بحث «مهر» است و این بحث نیز از مباحث مهم و مبتلاء به در امر نکاح به شمار میآید از این جهت که مهر چیست؟ مقدار آن چه میزان است؟ و کیفیت پرداخت آن چگونه باید باشد؟ تا کنون که موضوع بحث را کتاب النکاح انتخاب کردهایم راجع به مبحث مهر جلسهای برگزار نکردهایم؛ بنای ما بر این است که تا آخر سال تحصیلی فعلی هر چند جلسه که طول بکشد در این موضوع مباحث را پیش ببریم.
کلام مرحوم صاحب جواهر در تعریف «مهر»: «كأنه أخذه من بعض العامة، قال:» مرحوم صاحب جواهر از مرحوم صاحب مسالک که ایشان هم از عامه این مطلب را گرفته است نقل میکند: «إنه في الشرع اسم لما وجب في مقابلة البضع بنكاح أو وطء أو موت أو تفويت البضع قهرا»[2] یعنی «مهر» یا «صداق» که معمولا در عقد دائم استعمال میشود و یا «أجرت» که در عقد موقت استعمال میشود آن چیزی است که یک مرد در مقابل «بُضع» همسر خود موظف به پرداخت است؛ همین که یک زنی قبول میکند با عقد نکاح شرعی، بضع خود را در اختیار مردی قرار دهد در عوض بر این مرد واجب است که خود را متعهد به پرداخت مهریه توافق شده بداند؛ البته در این عبارت مرحوم صاحب مسالک علاوه بر نکاح، امور دیگری را نیز از اسباب وجوب مهر در مقابل بضع معرفی نموده است که از موضوع بحث ما خارج است.
مقدار و نوع «مهر»: مرحوم محقق حلی در کتاب شرایع الإسلام در تعریف «مهر» میفرماید: «و هو كل ما يصح أن يملك عينا كان أو منفعة و يصح العقد على منفعة الحر كتعليم الصنعة و السورة من القرآن و كل عمل محلل و على إجارة الزوج نفسه مدة معينة»[3] یعنی «مهر» از جهت ماهیت در اموری که شرعا یک مسلمان بتواند به تملّک خود در آورد، جایز است مورد توافق و تراضی قرار گیرد؛ فرقی نمیکند عین باشد و یا منفعت مثلا این مرد میتواند ملکیت خانه یا مزرعه و یا هر عین دیگری که شرعا قابلیت تملک داشته باشد را به عنوان مهر توافق شده قرار دهد و همچنین منفعت این اعیان نیز قابلیت مهر واقع شدن را دارند مثلا مردی منافع مسکونی یک خانه و یا یک مرکز تجاری را در مدت توافق شده به عنوان مهر قرار دهد.
در این که چه اموری میتواند به عنوان مهر قرار بگیرد روایاتی را نقل میکنیم:
روایت اول: «مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيى، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ، عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ: عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عليهالسلام، قَالَ: «جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَى النَّبِيِّ صلىاللهعليهوآلهوسلم، فَقَالَتْ: زَوِّجْنِي، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم: مَنْ لِهذِهِ؟ فَقَامَ رَجُلٌ، فَقَالَ: أَنَا يَا رَسُولَ اللهِ زَوِّجْنِيهَا، فَقَالَ: مَا تُعْطِيهَا؟ فَقَالَ: مَا لِي شَيْءٌ، فَقَالَ: لَا، قَالَ: فَأَعَادَتْ، فَأَعَادَ رَسُولُ اللهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم الْكَلَامَ، فَلَمْ يَقُمْ أَحَدٌ غَيْرُ الرَّجُلِ، ثُمَّ أَعَادَتْ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلىاللهعليهوآلهوسلم فِي الْمَرَّةِ الثَّالِثَةِ: أَتُحْسِنُ مِنَ الْقُرْآنِ شَيْئاً؟ قَالَ: نَعَمْ، فَقَالَ: قَدْ زَوَّجْتُكَهَا عَلى مَا تُحْسِنُ مِنَ الْقُرْآنِ، فَعَلِّمْهَا إِيَّاهُ»[4] . محمد بن مسلم از امام صادق(ع) روایتی را نقل میکند که در این روایت حضرت، ماجرایی را از جد بزرگوارشان رسول خدا(ص) نقل میکند به نحوی که مضمون آن در وجوب اصل مهر و همچنین اموری که قابلیت مهر واقع شدن را دارند میباشد؛ روایت از این قرار است که روزی زنی در محضر رسول خدا(ص) حاضر شد و خطاب به حضرت عرضه داشت «زوِّجنی» یا رسول الله(ص) مردی را به همسری من دربیاور، حضرت خطاب به جمعی که در آنجا حاضر بودند فرمودند: «مَنْ لِهذِهِ؟» چه کسی حاضر است این زن را به همسری خود برگزیند؟ مردی بپا خواست و عرضه داشت: یا رسول الله این زن را به عقد من دربیاورید. حضرت فرمودند: در عوض آن چه چیزی (به عنوان مهریه) به این زن خواهی داد؟ آن مرد در جواب گفت: من هیچ دارایی ندارم، حضرت فرمودند: خیر(اگر مهریه قرار ندهی نمیتوانی با این زن ازدواج کنی)، دوباره همان زن همان درخواست را از رسول خدا(ص) انجام داد و رسول خدا(ص) نیز برای بار دوم خطاب به جمعیت حاضر، مطلب خواسته شده را تکرار فرمودند، ولی کسی به غیر از همان مرد قبلی جواب مثبت نداد و رسول خدا(ص) نیز پاسخی برای تقاضای آن مرد نداشتند، برای بار سوم این زن تقاضای خود را تکرار نمود و مجدد همان مرد جواب مثبت داد، این بار حضرت خطاب به آن مرد فرمودند: آیا از قرآن چیزی بلد هستی؟ آن مرد در جواب گفت: آری، حضرت در ادامه فرمودند: من عقد این زن را برای تو جاری کردم در عوض این که قرآن را به مقداری که بلد هستی به این زن بیاموزی، پس تو نیز خودت را موظف بدان به مقداری که قرآن را به خوبی بلد هستی به او بیاموزی.
این روایت به خوبی مؤید اصل وجوب مهر قرار دادن و همچنین مؤید این است که علاوه بر اعیانی که قابلیت تملک دارند عملی که قابلیت معاوضه با مال را دارد نیز میتواند به عنوان یکی از مصادیق مهر مطرح شود، مانند آموزش قرآن که در این روایت مطرح شد یک عمل ارزشمندی است و برای این که این آموزش انجام شود نیاز به اختصاص وقت و به کار بردن مهارت دارد تا شخص قرآن آموز در خواندن و حفظ کردن قرآن به توانمندیهایی دست پیدا کند به همین جهت رسول خدا(ص) یاد دادن قرآن را به عنوان مهر معرفی فرمودند، مهارتهای دیگر مانند خیاطی و بنایی و کارگری نیز از اموری هستند که قابلیت دارند به عنوان مهر قرار بگیرند به نحوی که جایز است زنی مهریه خود را خیاطی یا کارگری همسر خود به نفع خودش اختصاص دهد و مثلا پولی که شوهر خیاط او در مدت توافق شده از راه خیاطی به دست میآورد به عنوان مهر در اختیار زن او قرار گیرد و یا در این مدت خیاطی مرد برای دوخت لباس برای این زن و یا هر کس که این زن بخواهد انجام شود.
در تأیید این که علاوه بر اعیان و منافع اعیان میتوان اعمال و مهارتها را به عنوان مهر قرار داد علاوه بر روایت فوق که تعلیم قرآن کریم به عنوان مهریه از طرف پیغمبر(ص) معرفی شد میتوان به آیات قرآنی نیز تمسک جست چنانچه در قصه ازدواج یکی از دختران حضرت شعیب(ع) با حضرت موسی(ع) عمل حضرت موسی(ع) در امور چوبانی و سقایت در مدت معین به عنوان مهریه مقرر شد و اما در تفصیل این داستان میتوان گفت: بعد از اتفاقی که در مصر برای حضرت موسی(ع) افتاد و آن حضرت ناچار شد بدون توشه برای رهایی از شر فرعون و مأموران او مصر را ترک کند، با پای پیاده به طرف مَدْین روانه شد و فاصله بین مصر و مدین را در هشت شبانهروز پیمود، در این مدّت غذای او سبزیهای بیابان بود، پاهای آن حضرت در اثر پیاده روی طولانی آبله زد، ﴿وَلَمَّا وَرَدَ مَاء مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاء وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ﴾[5] وقتی به نزدیک مَدْین رسید، گروهی از مردم را در کنار چاهی دید که از آن چاه با دلو، آب میکشیدند و چهار پایان خود را سیراب میکردند، در کنار آنها دو دختر را دید که مراقب گوسفندهای خود هستند و به چاه نزدیک نمیشوند، موسی(ع) نزدیک آن دو دختر رفت و گفت: «چرا کنار ایستادهاید؟ چرا گوسفندهای خود را آب نمیدهید؟» دختران گفتند: «پدر ما پیرمرد سالخورده و از کار افتادهای است، و به جای او ما گوسفندان را میچرانیم، الآن کنار این چاه مردها هستند، در انتظار رفتن آنها هستیم تا بعد از آنها از چاه آب بکشیم.» در کنار آن چاه، چاه دیگری بود که سنگی بزرگ برسر آن گذاشته بودند که سی یا چهل نفر لازم بود تا با هم آن سنگ را بردارند، موسی(ع) کنار آن چاه آمد، آن سنگ را به تنهایی از سر چاه برداشت و با دلو سنگینی که چند نفر آن را میکشیدند، به تنهایی از آن چاه آب کشید و گوسفندهای آن دختران را آب داد، بعد از این کارها موسی(ع)، از آنجا فاصله گرفت و به زیر سایهای رفت ﴿فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ﴾ و به خدا متوجّه شد و گفت: ﴿رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَی مِنْ خَیرٍ فَقِیرٌ﴾[6] پروردگارا! هر خیر و نیکی به من برسانی، به آن نیازمندم.»
این دو دختر به سرعت نزد پدر پیر خود که حضرت شعیب(ع) و از پیامبران بود، برگشتند و ماجرایی که باعث شده بود آنها بر خلاف هر روز زودتر به خانه برگردند را تعریف کردند﴿، فَجَاءتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاء قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴾[7] شعیب یکی از دخترانش (به نام صفورا) را نزد موسی(ع) فرستاد و گفت: «برو او را به خانه ما دعوت کن، تا مزد کارش را بدهم.»[8] صفورا در حالیکه با نهایت حیا گام برمیداشت نزد موسی(ع) آمد و دعوت پدر را به او ابلاغ نمود، موسی(ع) به سوی خانه شعیب حرکت کرد، در مسیر راه، دختر که برای راهنمایی، جلوتر حرکت میکرد، در برابر باد قرار گرفت، باد لباسش را به بالا و پایین حرکت میداد، موسی(ع) به او گفت: «تو پشت سر من بیا، هرگاه از مسیر راه منحرف شدم، با انداختن سنگ، راه را به من نشان بده. زیرا ما پسران یعقوب به پشت سر زنان نگاه نمیکنیم.» صفورا پشتسر موسی(ع) آمد و به راه خود ادامه دادند تا نزد شعیب(ع) رسیدند شعیب(ع) از موسی(ع) استقبال گرمی کرد و به او گفت: «هیچگونه نگران نباش از گزند ستمگران رهایی یافتهای، اینجا شهری است که از قلمرو حکومت ستمگران فرعونی، خارج است.»
حضرت موسی(ع) ماجرای خود را برای حضرت شعیب(ع) تعریف کرد، شعیب او را دلداری داد و به او گفت: «از غربت و تنهایی رنج نبر، همه چیز به لطف خدا حل میشود.» موسی دریافت که در کنار استاد بزرگی قرار گرفته که چشمههای علم و معرفت از وجودش میجوشد، شعیب نیز احساس کرد که با شاگرد لایق و پاکی روبرو گشته است. نقل شده هنگامی که موسی(ع) بر شعیب وارد شد، شعیب در کنار سفره غذا نشسته بود و غذایی میخورد، وقتی که نگاهش به موسی (آن جوان غریب و ناشناس) افتاد، گفت: «بنشین از این غذا بخور.» موسی گفت: «اَعُوذُ باللهِ؛ پناه میبرم به خدا.» شعیب: چرا این جمله را گفتی، مگر گرسنه نیستی؟ موسی: چرا گرسنه هستم، ولی از آن نگرانم که این غذا را مزد من در برابر کمکی که به دخترانت در آبکشی از چاه کردم قرار دهی، ولی ما از خاندانی هستیم که عمل آخرت را با هیچ چیزی از دنیا، گرچه پر از طلا باشد، عوض نمیکنیم.
شعیب گفت: «نه، ما نیز چنین کاری نکردیم، بلکه عادت ما، احترام به مهمان است.» آنگاه موسی(ع) کنار سفره نشست، و غذا خورد.
در این میان یکی از دختران شعیب(ع) گفت: ﴿یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِی الْأَمِینُ﴾[9] ای پدر! او (موسی) را استخدام کن، چرا که بهترین کسی را که میتوانی استخدام کنی همان کسی است که نیرومند و امین باشد.» شعیب گفت: «نیرومندی او از این جهت است که او به تنهایی سنگ بزرگ را از سرچاه برداشت و با دلو بزرگ آب کشید، ولی امین بودن او را از کجا فهمیدی؟»
دختر جواب داد: در مسیر راه به من گفت: پشتسر من بیا تا باد لباس تو را بالا نزند، و این دلیل عفّت و پاکی و امین بودن او است.
حضرت شعیب به حضرت موسی گفت: ﴿قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[10] «من میخواهم یکی از این دو دخترم را به همسری تو درآورم به این شرط که هشت سال برای من کار (چوپانی) کنی، و اگر تا ده سال کار خود را افزایش دهی محبّتی از طرف تو است، من نمیخواهم کار سنگینی بر دوش تو نهم، اِن شاءَ الله مرا از شایستگان خواهی یافت.» موسی(ع) پیشنهاد حضرت شعیب(ع) را پذیرفت؛ شاید اشکال شود که چنین مهریهای سنگین است و آیا امکان آن نبود که مهریه سبکتری پیشنهاد شود؟ در جواب میتوانیم بگوئیم: شعیب(ع) مصلحت را در این دید که با چنین مهریهای هم نیروی کمکی امین و کارگشائی را در کنار خود داشته باشد و هم فرصتی شود که شاگرد لایقی مانند موسی(ع) در کنار استادی که از پیامبران خداست قرار بگیرد و زمینه رشد معنوی برای او ایجاد شود و از طرفی مخارج زندگی خود را از حمایتهای شعیب(ع) به دست آورد؛ اشکال دیگری که ممکن است گفته شود این است که وقتی مهریه طوری است که در ضمن گذر زمان محقق میشود ممکن است أجل مهلت ندهد و جایز نیست مهریه از امور نامعلوم قرار گیرد البته این اشکالات و سایر اشکالات مطرح شده همه پاسخ قانع کنند دارند و ما در صدد این نیستیم که به تمام اشکالات مطرح شده پاسخ دهیم و اما جواب این اشکال این است که اگر در این مدت أجل مهلت ندهد به مقدار زمان باقی مانده از اموال شخصی که عمل خود را مهریه قرار داده برداشت میشود؛ یکی دیگر از اشکالات مطرح شده این است که چطور حضرت شعیب(ع) بدون مشخص کردن یکی از دختران در صدد عقد برای موسی(ع) برآمدند در جواب میگوییم: این سخن حضرت شعیب(ع) زمانی بود که صحبتهای مقدماتی انجام میشد و هنوز به مرحله عقد نرسیده بود مشخص است که بعد از این توافق دختری که نامش صفورا بود که یکی از همان دو دختر شعیب(ع) بود به عنوان زوجة موسی(ع) عقد بر او جاری شد.
از این قصه قرآنی به وضوح میتوان مشروع بودن «عمل» به عنوان مهریه را به دست آورد چنانچه عمل حضرت موسی(ع) به مدت هشت سال به عنوان مهریه قرار گرفت.
مرحوم صاحب جواهر در ضمن ایراد مستندات در اثبات مشروعیت «عمل» به عنوان مهر میفرماید: «وقد بان لك من ذلك أنه لا إشكال في أنه يصح العقد على منفعة الحر كتعليم الصنعة والسورة من القرآن والشعر والحكم والآداب وكل عمل محلل، بل وعلى إجارة الزوج نفسه مدة معينة أو على عمل مخصوص»[11] یعنی با توجه به مستندات مطرح شده معلوم میشود که هیچ اشکالی در صحت جاری شدن عقد بر اساس مهریهای که بر منفعت عمل حر واقع شده باشد نیست اموری مانند آموزش حرفه و صنعت و آموزش قرآن کریم و شعر و حکمت و آداب و هر عمل حلالی که ارزش عقلائی داشته باشد جایز است به عنوان مهریه قرار بگیرد حتی جایز است مهریه این باشد که زوج تا مدت معینی خود را أجیر زوجة خود قرار دهد و در کارهایی که زوجة میخواهد وارد عمل شود و یا این که یک عمل مخصوصی مانند خیاطی و سایر مهارتهایی که در توان زوج است در اختیار زوجة قرار بگیرد.
روایت دوم: «محمد بن يعقوب، عن محمد بن يحيى، عن أحمد بن محمد بن عيسى، عن محمد بن إسماعيل، عن محمد بن الفضيل، عن أبي الصباح الكناني، عن أبي عبدالله عليهالسلام قال: سألته عن المهر، ما هو؟ قال: ما تراضى عليه الناس.»[12] ابا الصباح الکنانی نقل میکند از امام صادق(ع) راجع به مهر سؤال کردم که چه اموری میتوانند به عنوان مهر قرار گیرند؟ حضرت در جواب فرمودند: هر چیزی که مردم بر آن توافق کنند میتواند به عنوان مهر قرار گیرد.
راوایت سوم: «وعن علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن ابن أبي عمير، عن عمر بن أذينة، عن فضيل بن يسار، عن أبي جعفر عليهالسلام قال: الصداق ما تراضيا عليه من قليل أو كثير فهذا الصداق.»[13] فضیل بن یسار از امام صادق(ع) نقل میکند که حضرت فرمودند: صداق در نکاح همان چیزی است که زوجین بر آن رضایت میدهند فرقی ندارد که کم باشد و یا زیاد پس چنین مالی صداق واقع میشود.
روایت چهارم: «وعنه، عن أبيه، عن إسماعيل بن مرار، عن يونس، عن النضر بن سويد ، عن موسى بكر، عن زرارة بن أعين، عن أبي جعفر عليهالسلام قال: الصداق كل شئ تراضى عليه الناس، قل أو كثر، في متعة أو تزويج غير متعة.»[14] زرارة بن أعین از امام صادق(ع) نقل میکند: صداق و مهر همان چیزی است که زوجین بر آن توافق کردهاند فرقی نمیکند کم باشد یا زیاد نکاح موقت باشد و یا نکاح دائم.
از جمیع مطالبی که بیان شد به این نتیجه میرسیم که صداق یا مهر جایز است بر اعیان و بر منافع اعیان و همچنین بر عمل واقع شود.